بیست اردیبهشت سالگرد شهادت خسرو پهلوان کاظم سعیدی نیا و حسین نامداری پور گرامی باد
- ۱ نظر
- ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۱
بعد از اخذ دیپلم برای دیدن اهل خانه به اصفهان آمد، همان موقع مقارن بود با ثبت نام برای کنکور پزشکی و آن ثبت نام، اولین ثبت نام برای دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی بود، به او گفتم: برای دانشگاه ثبت نام می کنند، نمی خواهی شرکت کنی؟ هوشنگ گفت: رشته ام ریاضی است و به پزشکی نمی خورد، علاوه بر این، علاقه من به این رشته نیست، در ضمن باید اهم فالاهم کرد، الان دانشگاه واجب تری پیش روی ماست، اول باید سعی کنیم که در آن دانشگاه قبول شویم، اگر خدا خواست و عمری بود و برگشتم آن وقت به دانشگاه هم می روم و ادامه تحصیل می دهم، دیر نمی شود، اگر از این دانشگاه ماندیم و نرفتیم، دیر می شود و باخته ایم و آن وقت تا ابد باید افسوس این سهل انگاری را بخوریم. بله، هوشنگ واقعا به راهی که انتخاب کرده بود ایمان داشت و هیچ چیز نمی توانست لحظه ای او را از اعتقاداتش دور کند، و او واقعا " مصداق آیه ی کانهم بنیان مرصوص بود، همچون سدی در برابر مشکلات و همانند کوهی استوار بود، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
به نقل از مادر، شهید هوشنگ راستگو
شهید بهمن عیدانی
برادر و خواهرانم! من شما را به خون خود قسم می دهم که در راه خدا بیشتر گام بردارید و از شما میخواهم همچون زینب سلام الله علیه دنباله رو حسین علیه السلام باشید. دوستان عزیزم از شما میخواهم که در راه خدا گام برداشته و در راه اسلام از فدا کردن جان خود دریغ نکنید من شما را شفاعت میکنم.
سردارشهیدحاج حبیب الله کریمی
- تولد: 7 اسفند 1337 آبادان
- تحصیلات:دبستان سلطانی،دبیرستان دکترفلاح آبادان،اخذ بورسیه دکترای رشته داروسازی سوئد
- شروع جنگ تحمیلی در31 شهریور1359 و انتخاب کردن حضوردرکشورودفاع ازکیان اسلامی
- عضویت درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی درسال1360
- خدمت درقسمت ادوات وتوپخانه تیپ 15 امام حسن (ع)
- دعوت به همکاری ازسوی شهیدحسن شفیع زاده وسپردن ماموریت تشکیل واحدتوپخانه 63 خاتم الانبیا به ایشان
- ارتقاء واحد به تیپ توپخانه 63 خاتم النبیاء درپی فعالیتهای مستمرایشان
- مجروحیت های متعدد درعملیاتهای مختلف
- ایفای نقش بسیارمهم وتعیین کننده درعملیات والفجر8 وآزادسازی مهران و...
- شهادت: 22 فروردین 1366 کربلای 8
***************************
*پدرش سالها پیش از تولد او در سفر کربلا، بر تربت حبیببن مظاهر بهشفاعت این یاور صدیق اباعبدالله(ع) پسری را از خدا طلب کرده بود. بههمین دلیل نام او را حبیبالله گذارد.
**در دوران انقلاب ، او به روشنگری سربازان می پردازد . وقتی که به گروه
او دستور تیر اندازی به سوی مردم می دهند ، هیچ کدام از نیروهای تحت امرش
در مقابل مردم نمی ایستند .
***حبیب الله در روشنگری دوستان و بستگان نسبت به ماهیت رژیم شاه ، از هیچ تلاشی فروگذاری نمی کرد . وی به عنوان عضو فعال و موفق (( حسینیه اصفهانیها )) در آبادان ، به فعالیتهای ضدرژیم ستمشاهی می پرداخت.
****در قسمتی از سفرنامه شهید که آن را به شوق این سفر روحانی نگاشته است چنین می خوانیم :
«
خداوندا! تو راسپاس می گویم که مرا در برهه ای آفریدی که معنی واقعی زائر
بودن را درک کنم ، تا بتوانم خانه تو را ببینم و انشاءالله که معرفتش را در
این سفر پیدا کنم تا بتوانم به ملاقات صاحب خانه نیز بشتابم . »
*****آقای نوشادی که در آخرین لحظات در کنار شهید کریمی بوده است خاطره شهادت فرمانده توپخانه تیپ 63 خاتم الانبیا را این گونه تعریف می کند. « شب از نیمه گذشته بود و من به همراه حاج حبیب از جلسه فرماندهی که در قرارگاه خاتم برگزار شده بود در امتداد جاده اهواز خرمشهر به سمت مقر یگان در حرکت بودیم. نزدیک موقعیت شهید نبوی رسیده بودیم که ناگهان متوجه شدیم دشمن از گلوله های شیمیایی استفاده کرده و منطقه کاملا آلوده است. در همین اثنا متوجه شدیم نگهبان محل هم قبل از اینکه بتواند عکس العملی نشان دهد بر اثر استنشاق گاز شیمیایی شهید شده و نیروهای بی اطلاع از آلودگی شیمیایی در سنگرها مشغول خواب و استراحت هستند. دیگر درنگ جایز نبود به سرعت از خودرو پیاده شدیم. حاجی از سمت سنگر بهداری و من از سمت سنگر مخابرات سنگر به سنگر نیروها را بیدار و آماده پدافند شیمیایی می کردیم. حاجی وقتی خود را به آخرین سنگر رسانده بود، بر اثر استنشاق بیش از حد گازهای شیمیایی که عمدتا هم عامل سیانور بود، بی حال شد و روی زمین افتاد و تلاش برای نجات حاجی هیچ ثمری نداشت.»
وقتی این عکس رو نشونم داد، با حالت خاصّی در باره اش باهام حرف زد؛ «جانباز حاج جمشید عدیم النّظر» می گفت:
«میخواستیم بریم عملیّات گفتیم بریم گلزار شهداء یه زیارتی بکنیم. بعد این عکس رو گرفتیم و نشون گذاشتیم که کدوم یکی از ما سه تا نفر بعدیه که میاد اینجا.»
آهی کشید و ادامه داد: «از فتح المبین برگشتیم، رفتیم بیت المقدّس؛ حبیب اونجا شهید شد. بعد از فتح خرّمشهر هم به رمضان اعزام شدیم و نادر هم اونجا شهید شد. حالا هم این دوتا اینجا هستند و من موندم...»
(از راست: جانباز حاج جمشید عدیم النّظر؛ شهید نادر عبّاسی هفشجانی، شهید حبیب بودزاد.)
زندگی نامه سردار شهید حسین امامی
در خانواده ای پر فضیلت قدم به عرصه ی وجود گذارد. نامش را حسین گذاشتند تا روزی همانند سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام خون خود را تقدیم به اسلام نماید.
در بیست و ششم آذر ماه سال 1336 در شهر آبادان متولد شد. کودکی فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که تولدش سبب خیر و برکت در خانواده گردید. دوران تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشت. سال 1353 موفق به اخذ دیپلم طبیعی گردید.
جوانی که به مهربانی و صفا و صمیمیت شهرت داشت در سال های قبل از انقلاب ندای «هل من ناصر» امام را به گوش جان شنید و در زمره ی یاران او قرار گرفت و با شرکت در راهپیمایی ها همراه و همگام با مردم خداجوی جزء تاریخ سازان ایران زمین شد.
سعی کنید که آن هواهای نفسانی و مسائل مادی را از خود دور نمایید و همواره در راه رضای خدا گام بردارید.
«بهشت رضا(ع)» یا به عبارتی «گلزار شهدای آبادان»...
اگرچه طی این سالها و به شیوه های مختلف اشاره به این مکان مقدس شده؛ ولی آنگونه که باید و شاید، حق مطلب اداء نشده بود. با همّت و تلاش بروبچه های طلبه و روحانی اصالتاً آبادانی قم و تهران، کتابی در این خصوص تهیه گشت که در نوع خود بسیار جالب توجه و خواندنی ست:
«گلزار غریب»
از اسمش هم پیداست که چه میخواد بگوید!...
حکایت تشییع های شبانه، مزارهای همچنان گمنام و بی نام و نشان...
منبع : روح ایمانم حمید ای ابر مرد رشید (در رابطه با شهید قبادی نیا)
نفر سوم از سمت چپ شهید قبادی نیا
به یاسینی خیلی امیدوار بودم.
مقام معظم رهبری