نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

۶۰۳ مطلب با موضوع «شهدای آبادان» ثبت شده است

فرازی از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

| چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ب.ظ

سفارش من ادای نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه می باشد.


گزیده ای از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

تقدیم به پدرهائی که .......

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ

سم رب الشهدا
سلام
تقدیم به پدرهائی که چشم بستند و دخترانشان را ندیدند و دخترانی که چشم باز کردند ولی پدر را ندیدند.

السلام علیک یا اباصالح المهدی


 


نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری

به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir

انگار یه چیزی گم کرده بودم

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ق.ظ
شهید عبدالحاکم بن رشید

دربیمارستان تفألی به قرآن زدند. «حاکم »آمد. اسمش راگذاشتند عبدالحاکم.
انیس قرآن هم شد و قاری قرآن مدرسه.
-صبح خیلی سردی بود وبا موتور در حال حرکت به سمت سپاه آبادان بودیم
. رسیدیم به مسجد کارون. گفت: صبر کن صبر کن . شروع کرد به دویدن
به سمت مسجد. گفتم حتما میره دستشوئی و زود برمیگرده.
چند دقیقه بعد با صورت خیس اومد ، کلاهم را دادم که صورتش را خشک
کنه. با تعجب گفتم توی این سرما رفتی وضو گرفتی؟ گفت رضا انگار یه
چیزی گم کرده بودم . وضو نداشتم آروم نداشتم یه طوری بودم.

کرامت حمید

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

حمید طاهری

یک شب با حمید نشسته بودیم که حکایت عجیبی را در مورد خودش برایم

تعریف کرد وگفت :چند شب قبل که داشتم از اهواز به آبادان می آمدم به

علت کار زیاد،خیلی خسته بودم. به پنج کیلومتری آبادان که رسیدم،تابلوی پنج

کیلومتری را دیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.کمی خوابم برده بود وشاید ساعت

یک یا دو نیمه شب بود.زمانی به خودم آمدم که خود را روبروی مسجد امام

حسن عسگری)علیه السلام(آبادان یافتم. در حالیکه سرودستانم روی فرمان

ماشین قرار داشت با صدای موتور ماشین از خواب بیدار شدم. یک لحظه یادم

آمد که من فقط تابلوی پنج کیلومتری شهر را دیده بودم ولی الآن درون شهر

وروبروی مسجد هستم.این که چگونه این اتفاق افتاده بود و با وجود این همه

ایست وبازرسی من وارد شهر شده بودم، نمی دانم. اول فکر کردم خیالاتی

شده ام، اما زمانی که چشم باز کردم احساس کردم صورتم از اشک کاملا

خیس شده است . خواب شهید محمود کارده )جانشین گردان(را دیده بودم و

با او در مورد مسائل وحکایت های زیادی صحبت کرده بودم . از جمله اینکه

به ایشان گفتم:چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی و... بر اثر این صحبت ها بود که

در خواب گریه کرده بودم .وقتی بیدار شدم صورتم خیس بود.البته ،حمید به

علت تواضع ومعرفتی که داشت، این مسئله را طوری بیان می کردکه ما هیچ

گونه فکر خاصی درباره ایشان نکنیم. اما حال مردان خدا را خدا می داند وبس


شهید محمود کارده

حاج محمدشیردم پدر4شهیدآبادانی تشییع وتدفین شد

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ


 
پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به فرزندان شهیدش پیوست.

یک منبع آگاه در گفتگو باخبرنگار سرویس فرهنگی «اروند آنلاین» اظهار نمود: مرحوم حاج محمد شیردم، پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به دلیل عارضه سکته مغزی ، در سن ۸۸ سالگی به فرزندان شهیدش پیوست.

این منبع آگاه در ادامه ضمن اشاره به غفلت رسانه های محلی و مسسولین فرهنگی شهرستان آبادان گفت: پیکر این پدر آسمانی، دیروز در شهرستان لارستان تشییع و به خاک سپرده شد.

گفتنی است شهیدان بیژن شیردم در سن 25 سالگی درجبهه ذوالفقاریه آبادان به شهادت رسید، شهید جهانگیر شیردم در منطقه طلائیه شهید شد، شهید جهانبخش شیردم در عملیات فاو و شهیدعلی اکبرشیردم در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.

گزیده ای از وصیت نامه شهید جمشید رئیسی

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۷ ق.ظ


شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه خود را
از تمام قید وبندهای ظاهری اعم از مال وجان خود گذشته ودر راه حق علیه
باطل فدا کند. بله این راه سعادت است، راه پیروزی.

جمشید رئیسی

دست نوشته ای از مریم فرهانیان

| سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ق.ظ

مهدی با شهادت خودت خیلی چیزها را به من یاد دادی و از وابستگی
فکری که خطر خیلی جانکاهی است مرا بیرون آوردی باعث شد که
خودم بتوانم در مورد مسائل بیندیشم و فکر کنم و به غیر از پیوند
با خدا و پیامبر و امام و اولی الامر به هیچ کس دیگر وابسته نباشم
و همیشه در فکر این باشم که اسلام را در زندگی خود پیاده کنم.

گزیده ای از وصیت نامه شهید اکبر راستی

| دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ق.ظ


خداوند لطف کرده ونور رحمتش را برمن حقیر تابانده وشمع
 کم نوری که،
حسرت یک شعله آتش را می کشد پر نور گشته، الحمدلله. راستی چه زیباست
عشق بین انسانها با خدا.

شهید علی اکبر راستی

دیدار با خانواده شهید نادر آقاجری پور

| پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ

مطابق چهارشنبه های هر هفته جمعی از رزمندگان و بسیجیان به دیدار خانواده شهدا می روند...

این هفته دیدار با خانواده شهید نادر آقاجری پور انجام شد.


شهید نادر آقاجری

به مناسبت 3 خرداد

| جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ب.ظ
زندگینامه شهید محمدحسن شریف قنوتی
فرمانده گروه الله اکبرواولین شهید روحانی دفاع مقدس

شیخ محمدحسن شریف قنوتی ، که بعدها به ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به « شیخ شریف » شهرت یافت ، در ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه ، از توابع اروندرود آبادان ، در خانواده ای روحانی و متدین چشم به جهان گشود . در دوران کودکی به کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش ، عبدالستار اسلامی ، سپس عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت . در ۱۳۳۷ ش با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد دوره سطح و بخشی از خارج را به پایان رساند ، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز امام خمینی (س) ، را درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت .
وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و همکاری های اندکی با آن گروه ، به ویژه شهیـد سیـد مجتبی میرلوحی ( نواب صفوی ) داشت . او در کنار مبارزات سیاسی فعالیت های اجتماعی را نیز ادامه داد و در ۱۳۳۷ ش پس از اتمام درس خارج در محضر آیت الله گلپایگانی ، از سوی ایشان برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان فـارس اعزام گردید . او چندین سال در روستاها و بخش های اردکان فارس به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی پرداخت و در کنار آن فعالیت های اجتماعی زیادی انجام داد و در روستاها برای مردم مسجد ، حمام و دبستان ساخت و در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید . او به منظور کمک به معیشت خانواده های فقیر صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد . همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم آن سامان بیابد . شریف قنوتی برای مردم اردکان فارس و حومه مصلحی خیراندیش ، معلمی آگاه ، مبلغی متقی ، عالمی دلسوز و مرجعی برای حل مشکلات و نیز شریک غم ها و شادی های آنان بود .
از اقدامات مفید و خیرخواهانه شریف قنوتـی در اردکان فارس ، تشکیل و تأسیس چند مسجد ، مهدیه ، حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه بود .

سال ۱۳۳۶ در آبادان متولد شد. مادرش او را به گونه ای تربیت کرد که  از کودکی عشق و علاقه نسبت به قرآن واهل بیت پیامبر (ص) در دلش می‌درخشید. در سن کودکی بود که  جذب مسجد صاحب الزمان آبادان شد.
در سن نوجوانی پدرش را از دست داد وبا تلاشهای مادر وبرادرش محمد بزرگ شد.
او تحصیلاتش را در این شهر انجام داد وموفق به گرفتن مدرک پایان دوره ی متوسطه شد. با شناختی که در مسجد صاحب الزمان(عج) از ظلم وفساد حاکم در کشور به واسطه حکومت پهلوی به دست آورده بود, در طول دوره ی تحصیل مبارزات مخفیانه ای را با حکومت دیکتاتوری شاه آغاز کرد اما در ۲۰ سالگی بود که تمام وقت خود را به مبارزه برعلیه طاغوت اختصاص داد.

تمیمی

اعتقاد راسخ و ایمان راستین

| جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۲۳ ب.ظ

بعد از اخذ دیپلم برای دیدن اهل خانه به اصفهان آمد، همان موقع مقارن بود با ثبت نام برای کنکور پزشکی و آن ثبت نام، اولین ثبت نام برای دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی بود، به او گفتم: برای دانشگاه ثبت نام می کنند، نمی خواهی شرکت کنی؟ هوشنگ گفت: رشته ام ریاضی است و به پزشکی نمی خورد، علاوه بر این، علاقه من به این رشته نیست، در ضمن باید اهم فالاهم کرد، الان دانشگاه واجب تری پیش روی ماست، اول باید سعی کنیم که در آن دانشگاه قبول شویم، اگر خدا خواست و عمری بود و برگشتم آن وقت به دانشگاه هم می روم و ادامه تحصیل می دهم، دیر نمی شود، اگر از این دانشگاه ماندیم و نرفتیم، دیر می شود و باخته ایم و آن وقت تا ابد باید افسوس این سهل انگاری را بخوریم. بله، هوشنگ واقعا به راهی که انتخاب کرده بود ایمان داشت و هیچ چیز نمی توانست لحظه ای او را از اعتقاداتش دور کند، و او واقعا " مصداق آیه ی کانهم بنیان مرصوص بود، همچون سدی در برابر مشکلات و همانند کوهی استوار بود، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

به نقل از مادر، شهید هوشنگ راستگو


شهید هوشنگ راستگو

شهید شهرام منصورآبادی

| چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۱۷ ق.ظ

اگر رفتم چشمانم راباز بگذارید که بدانید کور کورانه نرفتم.

اگررفتم دستانم را باز بگذارید که بدانید هیچ چیز را با خود نمی برم.


شهیدشهرام منصورآبادی


گزیده ای از وصیتنامه شهید بهمن عیدانی

| دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ

شهید بهمن عیدانی

برادر و خواهرانم! من شما را به خون خود قسم می دهم که در راه خدا بیشتر گام بردارید و از شما می‌خواهم همچون زینب سلام الله علیه دنباله رو حسین علیه السلام باشید. دوستان عزیزم از شما می‌خواهم که در راه خدا گام برداشته و در راه اسلام از فدا کردن جان خود دریغ نکنید من شما را شفاعت می‌کنم.


شهیدبهمن عیدانی

به بهانه ارادت به امام هادی(علیه السلام)

| دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۲۵ ق.ظ


السلام علیک یا علی بن محمد (علیه السلام)


شهید هادی


از ویزای سوئد تا برات کربلا !!

| يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۳۶ ب.ظ



خداوندا! تو راسپاس می گویم که مرا در برهه ای آفریدی که معنی واقعی زائر بودن را درک کنم.

سردارشهیدحاج حبیب الله کریمی

- تولد: 7 اسفند 1337 آبادان
- تحصیلات:دبستان سلطانی،دبیرستان دکترفلاح آبادان،اخذ بورسیه دکترای رشته داروسازی سوئد
- شروع جنگ تحمیلی در31 شهریور1359 و انتخاب کردن حضوردرکشورودفاع ازکیان اسلامی
- عضویت درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی درسال1360
- خدمت درقسمت ادوات وتوپخانه تیپ 15 امام حسن (ع)
- دعوت به همکاری ازسوی شهیدحسن شفیع زاده وسپردن ماموریت تشکیل واحدتوپخانه 63 خاتم الانبیا به ایشان
- ارتقاء واحد به تیپ توپخانه 63 خاتم النبیاء درپی فعالیتهای مستمرایشان
- مجروحیت های متعدد درعملیاتهای مختلف
- ایفای نقش بسیارمهم وتعیین کننده درعملیات والفجر8 وآزادسازی مهران و...
- شهادت: 22 فروردین 1366 کربلای 8

***************************

*پدرش سالها پیش از تولد او در سفر کربلا، بر تربت حبیب‎بن مظاهر به‎شفاعت این یاور صدیق اباعبدالله(ع) پسری را از خدا طلب کرده بود. به‎همین دلیل نام او را حبیب‎الله گذارد.

**در دوران انقلاب ، او به روشنگری سربازان می پردازد . وقتی که به گروه او دستور تیر اندازی به سوی مردم می دهند ، هیچ کدام از نیروهای تحت امرش در مقابل مردم نمی ایستند .
***حبیب الله در روشنگری دوستان و بستگان نسبت به ماهیت رژیم شاه ، از هیچ تلاشی فروگذاری نمی کرد . وی به عنوان عضو فعال و موفق (( حسینیه اصفهانیها )) در آبادان ، به فعالیتهای ضدرژیم ستمشاهی می پرداخت.
****در قسمتی از سفرنامه شهید که آن را به شوق این سفر روحانی نگاشته است چنین می خوانیم :
« خداوندا! تو راسپاس می گویم که مرا در برهه ای آفریدی که معنی واقعی زائر بودن را درک کنم ، تا بتوانم خانه تو را ببینم و انشاءالله که معرفتش را در این سفر پیدا کنم تا بتوانم به ملاقات صاحب خانه نیز بشتابم . »

*****آقای نوشادی که در آخرین لحظات در کنار شهید کریمی بوده است خاطره شهادت فرمانده توپخانه تیپ 63 خاتم الانبیا را این گونه تعریف می کند. « شب از نیمه گذشته بود و من به همراه حاج حبیب از جلسه فرماندهی که در قرارگاه خاتم برگزار شده بود در امتداد جاده اهواز خرمشهر به سمت مقر یگان در حرکت بودیم. نزدیک موقعیت شهید نبوی رسیده بودیم که ناگهان متوجه شدیم دشمن از گلوله های شیمیایی استفاده کرده و منطقه کاملا آلوده است. در همین اثنا متوجه شدیم نگهبان محل هم قبل از اینکه بتواند عکس العملی نشان دهد بر اثر استنشاق گاز شیمیایی شهید شده و نیروهای بی اطلاع از آلودگی شیمیایی در سنگرها مشغول خواب و استراحت هستند. دیگر درنگ جایز نبود به سرعت از خودرو پیاده شدیم. حاجی از سمت سنگر بهداری و من از سمت سنگر مخابرات سنگر به سنگر نیروها را بیدار و آماده پدافند شیمیایی می کردیم. حاجی وقتی خود را به آخرین سنگر رسانده بود، بر اثر استنشاق بیش از حد گازهای شیمیایی که عمدتا هم عامل سیانور بود، بی حال شد و روی زمین افتاد و تلاش برای نجات حاجی هیچ ثمری نداشت.»

یک خاطره

| دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ

وقتی این عکس رو نشونم داد، با حالت خاصّی در باره اش باهام حرف زد؛ «جانباز حاج جمشید عدیم النّظر» می گفت:

«میخواستیم بریم عملیّات گفتیم بریم گلزار شهداء یه زیارتی بکنیم. بعد این عکس رو گرفتیم و نشون گذاشتیم که کدوم یکی از ما سه تا نفر بعدیه که میاد اینجا.»

آهی کشید و ادامه داد: «از فتح المبین برگشتیم، رفتیم بیت المقدّس؛ حبیب اونجا شهید شد. بعد از فتح خرّمشهر هم به رمضان اعزام شدیم و نادر هم اونجا شهید شد. حالا هم این دوتا اینجا هستند و من موندم...»

 

(از راست: جانباز حاج جمشید عدیم النّظر؛ شهید نادر عبّاسی هفشجانی، شهید حبیب بودزاد.)

جانباز حاج جمشید عدیم النّظر؛ شهید نادر عبّاسی هفشجانی، شهید حبیب بودزاد

به مناسبت درگذشت مادر شهیدان امامی

| شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۲۲ ق.ظ

زندگی نامه سردار شهید  حسین امامی

در خانواده ای پر فضیلت قدم به عرصه ی وجود گذارد. نامش را حسین گذاشتند تا روزی همانند سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام خون خود را تقدیم به اسلام نماید.

در بیست و ششم آذر ماه سال 1336 در شهر آبادان متولد شد. کودکی فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که تولدش سبب خیر و برکت در خانواده گردید. دوران تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشت. سال 1353 موفق به اخذ دیپلم طبیعی گردید.

جوانی که به مهربانی و صفا و صمیمیت شهرت داشت در سال های قبل از انقلاب ندای «هل من ناصر» امام را به گوش جان شنید و در زمره ی یاران او قرار گرفت و با شرکت در راهپیمایی ها همراه و همگام با مردم خداجوی جزء تاریخ سازان ایران زمین شد.

قسمتی از وصیت‌نامه شهید محمدرضا اسدی

| سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۱۰ ق.ظ

دین خدا احتیاج به جانبازی و فداکاری دارد. باید خون بدهیم تا اسلام پایدار و جاوید بماند.
شهید محمدرضااسدی

گزیده ای از وصیت‌نامه شهید موسی آقاهادی

| يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۵۴ ب.ظ


سعی کنید که آن هواهای نفسانی و مسائل مادی را از خود دور نمایید و همواره در راه رضای خدا گام بردارید.


یاران شهید

| جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ب.ظ


یاران شهید

عکسی دسته جمعی در منطقه بوارده 1363

| پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ


شهیدمحمدتقی نجیب پور

عکسی از شهید اکبر علیپور

| پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ


شهید اکبر علیپور

عکس دسته جمعی با حضور شهیدجمال گودرزی

| سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۳۶ ب.ظ

شرح دقیق عکس:
ورودی مسجد قدس؛
ایستاده از راست:
ارسلان ایران، شهید حسین نامداری پور، هوشنگ مرادی، شهید حجّةالإسلام کاظم سعیدی نیا، ابوالقاسم حیدری، شهید حجّةالإسلام کیخسرو پهلوان، ...، سردار شهید احمد آقاجری (فرماندهء بهداری تیپ پیادهء بعثت).
نشسته از راست: شاپور مرادی، منوچهر شمس، ابراهیم کریمی و سردار شهید جمال غلامحسین گودرزی (فرماندهء گردان امام رضا در عملیّات فتح المبین)

عکس دسته جمعی با حضور شهید جمال گودرزی

گلزار غریب...

| سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۱۲ ب.ظ

«بهشت رضا(ع)» یا به عبارتی «گلزار شهدای آبادان»...

پنجشنبه عصر 1360/03/28 گلزار شهدای آبادان. عکس از: «جانباز حاج منصور عطشانی»

اگرچه طی این سالها و به شیوه های مختلف اشاره به این مکان مقدس شده؛ ولی آنگونه که باید و شاید، حق مطلب اداء نشده بود. با همّت و تلاش بروبچه های طلبه و روحانی اصالتاً آبادانی قم و تهران، کتابی در این خصوص تهیه گشت که در نوع خود بسیار جالب توجه و خواندنی ست:

«گلزار غریب»

گلزار غریب

از اسمش هم پیداست که چه میخواد بگوید!...

حکایت تشییع های شبانه، مزارهای همچنان گمنام و بی نام و نشان...

حمیدقبادی نیا

| سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ق.ظ

منبع : روح ایمانم حمید  ای ابر مرد رشید (در رابطه با شهید قبادی نیا)

نفر سوم از سمت چپ شهید قبادی نیا



نفر دوم نشسته  از سمت راست شهید قبادی نیا



نفر سمت راست شهید قبادی نیا



نفر سمت چپ شهید حمید قبادی نیا


شهید قبادی نیا در میان رزمندگان تحت آموزش ایشان

منبع : روح ایمانم حمید  ای ابر مرد رشید (در رابطه با شهید قبادی نیا)

شهیدحسینعلی حیدری

| دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۳۱ ب.ظ

شهید حسینعلی حیدرز

زندگینامه و خاطراتی از شهیده مریم فرهانیان

| دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۰۶ ق.ظ
نام : مریم فرهانیان وصیتنامه شهیده مریم فرهانیان - به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم که الان امام خمینی بر ما ولایت دارد

تولد : ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۲

محل تولد : آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی

تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ماه ۱۳۶۳

محل شهادت : گلستان شهداء آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن

محل دفن : گلزار شهدای آبادان

در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود «شهید مهدی فرهانیان» خود را مجهز به سلاح معرفت و بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز ماهیت استکبار جهانی امپریالیسم،مبارزات خود را علیه ظلم های رژیم پهلوی آغاز کرد .

شهیدسید علیرضایاسینی

| دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ق.ظ


alt




به یاسینی خیلی امیدوار بودم.

مقام معظم رهبری