شهیداحمدرضاعلیپور وشهید بهزاد جلیلی
- ۱ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۸
عصر آبادان: شهید حامد هلالی پس از سال ها گمنامی ، سرانجام به وطن بازگشت تا نسیم دل انگیز حضورش ، باری دیگر کوچه های شهرمان را معطر کند.
به گزارش عصر آبادان، یکی از مخاطبان این وب سایت خبری ، به بهانه بازگشت غمبار شهید حامد هلالی پس از ۲۶ سال به وطن ، نوشت:
آنها که بیایند ،خیلی مادرهای چشم انتظار دیگر در میان ما نیستند و آرزو به دل رفته اند .
وما چه میدانیم حسرت و انتظار بیست سی ساله با قلب مادر چه می کند؟
و ما چه می دانیم حسرت و انتظار بیست سی ساله و دیدن کمرنگ شدن ارزش ها و
باور ها و حیاها و عفت ها و غیرت ها، با قلب یک مادر چه می کند؟
آن ها که بیایند ، هستند معدود مادرانی که چشم انتظارند هنوز!
هستند مادران چشم انتظاری ، پدران چشم انتظاری، خواهران چشم انتظاری و
فرزندان چشم انتظاری که از قضا دل خونی دارند از دیدن آن که برای اجرای
کنسرت مبتذل و مختلطی و برای اکران و نمایش هیچ فیلم لاقید و… هیچ کسی مانع
نمی شود اما برای اجرای فریضه امر به معروف مانع می شوند! سنگ پیش پای
دغدغه مندان می اندازند ! مجوز می خواهند ! …. و فقط کاش که همین بود. عیبی
ندارد! شهدا که بیایند، همه این درددل ها را با آن ها خواهم گفت. آن ها که
بیایند ، زخم های امام زخم ها را به تماشا خواهیم نشست…
دلمان در واویلای غریبی و میان عطر عود و اسپند و گلاب و بیقراری و بی کسی … فریاد خواهد زد:
کسی روضه بخواند ! کسی روضه بخواند !
و خودش … و خود دل، و خود این دل بیتاب و سرگشته و داغدار و حزین روضه خواهد خواند … روضه ای که شهدا دوست دارند خواهد خواند…
فردا حامد هلالی به موطن خود می آید و قرار است در زادگاه خود غریبانه دفن شود.
شهید حامد هلالی سرباز منطقه سوم دریایی امام حسین(ع) را می گویم که در سال
۶۷ در جزایر مجنون به شهادت رسید و جدیدا پس از شناسایی به آبادان منتقل و
قرار است در روز پنجشنبه ۹۳/۵/۳ در مزار شهدا آبادان آرام و قرار گیرد.
حامدی که از خانواده او تا این لحظه خبری در دست نیست. پدر و مادر فوت
نموده اند و از دو برادر وی نیز خبر و آدرسی نیست.
هر چند همه ی ما ملت ایران خانواده او و دگر شهدا مفقود الاثر بوده و هستیم … بیائیم و سرافرازانه او را به خاک بسپاریم …
شهید حامد هلالی پس از 26 سال دوری ، اکنون به وطن بازگشت اما خبری از پدر و مادر او نیست.
به گزارش عصر آبادان ،اخیراً گروه تفحص شهدا توانستند پیکر شهیدی را پیدا کنند که ۲۶ سال پیش طی یک عملیات مفقود شده بود.
این شهید که اهل آبادان است ، حامد هلالی نام دارد و قرار است روز یکشنبه هفته آینده ساعت 9 صبح از چهار راه احمدآباد، با حضور مردم شهیدپرور این شهرستان به خاک سپرده شود.
نکته تاثربرانگیز اینکه پس از پیدا شدن پیکر این شهید والامقام ، این بار یافتن پدر و مادر شهید ممکن نبود زیرا بیش از دو دهه ، چشم انتظارماندن یک فرزند دلبند ، آنها را از پای در آورد و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.
با این حال شنیده شد تعدادی از فعالان حوزه جمع آوری سیره شهداء که ارتباط خوبی با خانواده های شاهد و ایثارگر دارند با تلاش فراوان توانستند برادران و خواهران این شهید را پیدا کنند تا خبر برگشتن برادرشان را به آنها بدهند.
گفتنی است شهید حامد هلالی در تاریخ ۴ تیرماه ۱۳۶۷ در جریان یکی از عملیات های دفاع مقدس مفقود شد و اکنون پس از ۲۶ سال در کنار یاران شهیدش در بهشت رضا (علیه السلام) آبادان در خاک آرام خواهد گرفت.
مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام روز یکشنبه هفته آینده برگزار می
شود.زمان مراسم ساعت 9 صبح از چهارراه احمدآباد به سمت گلزارشهدای آبادان برگزار می شود.
رمز موفقیت مریم این بود که هیچگاه دلبسته دنیا نشد و دنیا و زرق و برقش
را نمیدید. وی با بیان اینکه من تنها چهار سال با مریم همرزم بودم، اذعان
داشت: برای انتخاب دوست باید بیشترین دقت را انجام دهیم اما مریم پیش از
آنکه دوست من باشد الگوی خوب و مطمئنی بود.
مریم نخست به عنوان امدادگر در بیمارستان مشغول فعالیت بود و سپس وارد
بنیاد شهید شد، مریم روحی پویا داشت و سکون و یکجا ماندن را نمیتوانست
تحمل کند و اگر میدید در جای دیگری میتواند خدمت کند خود را به آنجا
میرساند.
او پس از مدتی فعالیت در بیمارستان، به عنوان مددکار اجتماعی در بنیاد شهید
مشغول شد و به مددکاری و مواظبت از مادران شهیدان میپرداخت و او اعتقاد
داشت که مراقبت از مادران شهدا چیزی کمتر از جنگیدن در جبههها نیست .
خاطره ای از سامری :
روزی وارد خانه شدم و مریم را رو به قبله دیدم وقتی جلوتر رفتم، دیدم مریم
روی دستانش میزند و از او سؤال کردم که مشکلی پیش آمده، چیزی نگفت اما
بعدها برای من تعریف کرد که من هر روز اعضای بدنم را مواخذه میکنم و از
آنها میپرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام دادهاید .
خانم سامری در خصوص عزاداریهای بینظیر همرزمش می گوید :
در ایام فاطمیه روزی سرزده وارد خانه شدم و دیدم مریم به پهنای صورت اشک
میریزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا میزند .
به او گفتم که چرا اینقدر اشک میریزی؟
گفت : شما اگر مادرتان فوت کند چه کار میکنید، شادی میکنید یا گریه؟
مریم علیرغم فعالیت زیادی که داشت روزه میگرفت و تنها با نان و آب افطار
میکرد .
هیچ چیز او را راضی نمیکرد و همین موجب شده بود که یک لحظه آرامش نداشته
باشد تا اینکه در بهار عمر خود با رسیدن به مقام شهادت به آرامش همیشگی
رسید .
شهیداحمدرضاعلیپوردرسال1342درآبادان متولدگردید.وی پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه مرزهای جنوبی ایران در مقطع سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود که همزمان باشروع جنگ فعالیت خود رادربسیج آبادان بصورت فعال آغاز نمود.ایشان معتقدبود تازمانیکه جنگ ادامه دارد بایدماندومقاومت کرد.وبا همین عقیده هیچگاه از آبادان ومناطق عملیاتی خارج نگردیدوپس از دفاع جانانه از شهروشرکت در عملیاتهای متعددی چون(فتح بستان فتح خرمشهر بدر رمضان خیبر و...والفجر8)سرانجام در24بهمن ماه 1364 در عملیات والفجر 8 به شهادت نائل گردید.روحش شاد.
بسم رب الشهدا
سلام
می خواستم امروز عکسهائی از مناطق مختلف آبادان در زمان جنگ بگذارم ام مقدور نشد بنابراین عکسهائی از تعدادی از نوجوانان بسیجی ابادانی را که کنار پدر و مادران دلیرشان در زیر آتش دشمن در شهر آبادان ماندند و در دفاع نیز شریک بودند را گذاشتم البته این عزیزان فقط برای عکس گرفتن این لباسها را تنشان نکردند بلکه همه رزمنده بودند تا سالهای پایانی جنگ که تعدادی از ایشان شهید و باقی جانباز شدند .
آری اقا و مولایم حضرت مهدی زهرا(س) چنین رزمندگانی دارد و دلهای منتظر در فراغ اویند براستی که کسانی که روز رزم او و یارانش را تنها میگذارند چه کسانی هستند ؟؟؟
راستی اگر یک هزارم سرگذشت ابادان زمان جنگ در تهران اتفاق افتاده بود الان نیز همینطور در غربت میماند ؟؟
این عکس هم متعلق به پل بمباران شده ایستگاه ۷ ابادان است همان پلی که دشمن در اول جنگ به دویست متری ان رسید ولی بدلیل رشادتهای بچه های ابادان همانها که در زندگیشان بی ادعا بودند و گمنام هم رفتند موفق به فتح پل نشد موقع عملیات والفجر ۸ این پل کرارا بمباران شد و صدها شهید بر روی این پل به شهادت رسیدند .
شهید عزیز بچاری یکی از بچه های گردان امام رضا (ع) ابادان بود که در چند متری پل در اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید یادش گرامی نفر دوم ایستاده از سمت راست البته زمان شهادت سنش بیشتر بود و انموقع یک دختر یک ساله داشت .
التماس دعا یا علی
نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری
به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir
نام : مریم
فرهانیان
تولد : ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۲
محل تولد : آبادان در خانوادهای متوسط و مذهبی
تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ماه ۱۳۶۳
محل شهادت : آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن
محل دفن : گلزار شهدای آبادان
در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود «شهید مهدی فرهانیان» خود را مجهز به
سلاح معرفت و بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز
ماهیت استکبار جهانی امپریالیسم،مبارزات خود را علیه ظلم های رژیم پهلوی
آغاز کرد .
این شهیده بزرگوار با اوجگیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در
تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی
شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و
دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر
آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .
شهیده مریم فرهانیان درسن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان
مشغول امدادگری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین
جنگ در بیمارستان های مختلف آبادان ادامه داد که در این مدت یک بار به شدت
زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد .
وی کسی بود که زینب وار از برادران رزمنده مجروح پرستاری می کرد.مریم
فرهانیان یکی از ۱۸ نفر خواهران، امدادگران داوطلب بود که در زمان جنگ در
بیمارستان طالقانی آبادان در قسمتهای مختلف، خالصانه خدمت کرد وی در تمام
مدت عمر گرانبهایش با بیداری و هوشیاری سیاسی، دینی زندگی کرد رفتار و منش
این شهیده الگوی زن مسلمان ایرانیست .
این شهیده بزرگوار از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا روز شهادت با بیداری
کامل و حس زیبای عشق و ایثار در شهر مقاوم آبادان مشغول خدمت و ترویج
اخلاق، رفتار و منش یک زن مسلمان بود. به هنگام شکست محاصره آبادان و آزادی
خرمشهر و بسیاری از عملیاتهای دیگر فعالیت چشمگیری داشت تا بالاخره بر اثر
متوقف شدن عملیات پس از آزادی خرمشهر بهمنظور رسیدگی به خانواده شهدا در
واحد فرهنگی بنیاد شهید آبادان مشغول فعالیت شد .
هنگام شهادت :
این شهیده بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با
دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از
آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، در
حالی که راهی گلستان شهدای آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن
بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مریم فرهانیان نماد
رشادت و مجاهدت زن ایرانی به فیض شهادت نایل شد .
بسم الله
الرّحمن الرّحیم و به نستعین انّه خیر ناصر و معین
وصیتم را با نام خدا، این بزرگترین بزرگترها، آن یگانه مطلق، این فریادرس
مستضعفان، این در هم کوبنده کاخ ستمگران و یزیدیان، این منجی حق و عدالت،
این فرستاده ی قرآن، این شنونده غم ها، این مشکل گشای دردها و ... شروع می
کنم.
اول از هر چیز از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اندازه فهم
خودم و وظایفم که بر دوش دارم بگویم، انقلابی که با دادن خون هزاران شهید و
هزاران معلول به اولین مرحله پیروزی خود رسید. انقلابی که در آن مردم،
اسلام را، این کامل ترین دین را مبنای کار خود قرار دادند و از آن الهام
گرفتند و وحدتی را که به دست آورده بودند، با توجه به دین اسلام و رهبری
قاطع امام آن را حفظ کردند.
قدر این رهبر را بدانید و همواره پشت سر او باشید. از امام پیروی کنید. به
پیام ها و فرمان ها و دستوارت اسلامی امام توجه کنید و سعی کنید از هر کلمه
امام درس بگیرید.
امام را تنها نگذارید. این هوای نفسی را که امام از آن صحبت و سعی می کند
آن را از وجود ما بزداید، شما هم سعی کنید که در این راه موفق شوید. سعی
کنید خود را بشناسید که اگر خود را بشناسید خدا را شناخته اید. در هیچ کاری
خدا را از یاد نبرید. و همواره به یاد خدا باشید و با هم به مهربانی رفتار
کنید.
امام زمان را از یاد نبرید. همواره به فکر امام زمان باشید. همواره در راه
اسلام باشید و برای تحقق بخشیدن به آرمان اسلام بکوشید و به قدرت الهی توجه
داشته باشید که بالاتر و با عظمت تر از تمام قدرت هاست. هیچ وقت قدرت خدا
را از یاد نبرید و سعی کنید که هر چه بهتر تزکیه نفس کنید. چیزی را که امام
اینقدر درباره اش تکیه می کنندکه تزکیه نفس کنید. و در بین خطراتی که ما را
تهدید می کنند هیچ خطری بالاتر از این نفس نیست که گاه انسان را به انحراف
می کشاند و خود انسان متوجه نمی شود.
قرآن بخوانید زیرا قرآن تمام دستورات زندگی را به شما می گوید. نهج البلاغه
و صحیفه سجادیه هم همینطور.
مادر! اگر من سعادت شهادت را داشتم و شهید شدم، اصلاناراحت نباش. ما همه
امانت هستیم و همه ما از دنیا می رویم، زیرا این دنیا آزمایشگاهی است که
خداوند بندگان خود را در آن، مورد آزمایش قرار می دهد. این ما هستیم که
باید سعی کنیم و از این امتحان که بالاترین امتحان هاست سربلند بیرون
بیاییم و در قیامت پیش خدا سرافکنده نباشیم.
یادم هست که در آخرین جلسه گفتگویی که با برادر شهیدم داشتم، درباره معاد
برایم صحبت می کرد و می گفت در فکر آخرت باشید و بعد از این جلسه بود که
مقام شهادت را به دست آورد. از صمیم قلب به او تبریک می گویم و از خدا می
خواهم صداقتی همانند شهیدان به من عطا کند و سعادت این را بدهد که تنها و
تنها در راه او قدم برداریم و برای رضای او کار کنیم.
شهید کسی است که به آخرین مرحله کمال خود رسیده است و راهش را با آگاهی،
ایمان و خلوص می پیماید و همیشه پیروز و جاوید است.
به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم که الان امام خمینی بر ما ولایت دارد و
بدانیم تنها در این صورت در دنیا و آخرت موفق می شویم که با همدیگر صمیمی
باشیم و با دشمن مقابله کنیم. چه دشمنانی که در درون ما هستند و چه دشمنان
بیرونی. من هم مانند برادر شهیدم (مهدی) هر چه یادم آمد نوشتم و اگر در
گفتارم اشتباهی هست، به بزرگی خودتان ببخشید .
والسلام علیکم
و رحمة الله و برکاته
مریم فرهانیان
حرف آخر
در صدر اسلام پیامبر افرادی را که برای جهاد غدر مشوعی داشتند از حضور منع می کردند آنها از غصه این سلب توفیق چشمانشان اشکبار می شد. و چه زیباست تکرار این الگوها در قرنها بعد...
وقتی منصور 13 ساله را بدلیل سن خیلی پایین از پذیرش در بسیج منع کردند 3 روز در درب بسیج ( واقع در کلیسا ) ماتم گرفته بود و گریه می کرد می گفت حاضرم کفشها را واکس بزنم فقط قبول کنید تا آخر او را برای نگهبانی همان محل پذیرفتند... سر از پا نمی شناخت.
سنش کم بود ولی اهل مطالعه همیشه کیهان بچه ها را دستش می دیدن.
مثل همیشه روی صندلی نشسته بود و در حین نگهبانی کتاب می خواند که ناگهان ترکشی قسمتی از سرش را جدا کرد. با اصابت ترکش به دیوار قسمت بزرگی از دیوار کنده شد. دوستانش با قلبی شکسته و چشمانی گریان به روی دیوار نشستند. منصور جان شهادتت مبارک.
شهید : منصور باغی
طلوع نورانی : 25/11/1347
عروج عرفانی : 15/2/1360
عبدالحسین خیلی از پدرش حرف شنوی داشت. با اینکه کارکردن در کنار جنگ
خیلی سخت بود، ولی او در همان بمباران و بحبوحه ناامنی ها ، کشاورزی هم
می کرد. به خاطر کمک به پدرش، در زمین های کشاورزی فعالیت می کرد.
انگار نه انگار که هر لحظه ممکن بود خمپاره ای اصابت کند و ... با وجود
علاقه به حضور در نبرد علیه دشمن ، اما نتوانست پدرش را رها کند و مدام
به او خدمت می کرد تا آنکه موقع برداشت محصول ، به مردم اعلام شد باید
آبادان را ترک کنند. آنجا بود که به همراه پدرش ، در قالب یگان های رزمی
، به جبهه رفتند و جنگیدند
ازآنجا که پایان کار هر بنده ی خدا فنای دراین دنیاست و هرکس این امانت را تحویل صاحب اصلیش نماید
ما نیز باید همیشه فکر این مسئله باشیم و باتذکر هرلحظه این مطلب از لغزشهای خود در زندگی کم کرده
ودر پی فعالیت بیشتر در جهت تکمیل کردن مقام آدمیت و هر یک از ما جهت تکمیل آن بر انگیخته شده
سعی و کوشش فراوان نماییم
دربیمارستان تفألی به قرآن زدند. «حاکم »آمد. اسمش راگذاشتند عبدالحاکم.
انیس قرآن هم شد و قاری قرآن مدرسه.
-صبح خیلی سردی بود وبا موتور در حال حرکت به سمت سپاه آبادان بودیم
. رسیدیم به مسجد کارون. گفت: صبر کن صبر کن . شروع کرد به دویدن
به سمت مسجد. گفتم حتما میره دستشوئی و زود برمیگرده.
چند دقیقه بعد با صورت خیس اومد ، کلاهم را دادم که صورتش را خشک
کنه. با تعجب گفتم توی این سرما رفتی وضو گرفتی؟ گفت رضا انگار یه
چیزی گم کرده بودم . وضو نداشتم آروم نداشتم یه طوری بودم.
یک شب با حمید نشسته بودیم که حکایت عجیبی را در مورد خودش برایم
تعریف کرد وگفت :چند شب قبل که داشتم از اهواز به آبادان می آمدم به
علت کار زیاد،خیلی خسته بودم. به پنج کیلومتری آبادان که رسیدم،تابلوی پنج
کیلومتری را دیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.کمی خوابم برده بود وشاید ساعت
یک یا دو نیمه شب بود.زمانی به خودم آمدم که خود را روبروی مسجد امام
حسن عسگری)علیه السلام(آبادان یافتم. در حالیکه سرودستانم روی فرمان
ماشین قرار داشت با صدای موتور ماشین از خواب بیدار شدم. یک لحظه یادم
آمد که من فقط تابلوی پنج کیلومتری شهر را دیده بودم ولی الآن درون شهر
وروبروی مسجد هستم.این که چگونه این اتفاق افتاده بود و با وجود این همه
ایست وبازرسی من وارد شهر شده بودم، نمی دانم. اول فکر کردم خیالاتی
شده ام، اما زمانی که چشم باز کردم احساس کردم صورتم از اشک کاملا
خیس شده است . خواب شهید محمود کارده )جانشین گردان(را دیده بودم و
با او در مورد مسائل وحکایت های زیادی صحبت کرده بودم . از جمله اینکه
به ایشان گفتم:چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی و... بر اثر این صحبت ها بود که
در خواب گریه کرده بودم .وقتی بیدار شدم صورتم خیس بود.البته ،حمید به
علت تواضع ومعرفتی که داشت، این مسئله را طوری بیان می کردکه ما هیچ
گونه فکر خاصی درباره ایشان نکنیم. اما حال مردان خدا را خدا می داند وبس
یک منبع آگاه در گفتگو باخبرنگار سرویس فرهنگی «اروند آنلاین» اظهار نمود: مرحوم حاج محمد شیردم، پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به دلیل عارضه سکته مغزی ، در سن ۸۸ سالگی به فرزندان شهیدش پیوست.
این منبع آگاه در ادامه ضمن اشاره به غفلت رسانه های محلی و مسسولین فرهنگی شهرستان آبادان گفت: پیکر این پدر آسمانی، دیروز در شهرستان لارستان تشییع و به خاک سپرده شد.
گفتنی است شهیدان بیژن شیردم در سن 25 سالگی درجبهه ذوالفقاریه آبادان به شهادت رسید، شهید جهانگیر شیردم در منطقه طلائیه شهید شد، شهید جهانبخش شیردم در عملیات فاو و شهیدعلی اکبرشیردم در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.
مهدی با شهادت خودت خیلی چیزها را به من یاد دادی و از وابستگی
فکری که خطر خیلی جانکاهی است مرا بیرون آوردی باعث شد که
خودم بتوانم در مورد مسائل بیندیشم و فکر کنم و به غیر از پیوند
با خدا و پیامبر و امام و اولی الامر به هیچ کس دیگر وابسته نباشم
و همیشه در فکر این باشم که اسلام را در زندگی خود پیاده کنم.
شیخ محمدحسن شریف قنوتی ، که بعدها به
ویژه در روزهای آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به « شیخ شریف »
شهرت یافت ، در ۳ تیر ۱۳۱۳ در روستای قصبه ، از توابع اروندرود آبادان
، در خانواده ای روحانی و متدین چشم به جهان گشود . در دوران کودکی به
کسب علوم و معارف دینی روی آورد و مقدمات اسلام را نزد عمویش ،
عبدالستار اسلامی ، سپس عبدالرسول قائمی در آبادان فراگرفت . در ۱۳۳۷ ش
با توجه به رونق علمی حوزه علمیه بروجرد دوره سطح و بخشی از خارج را به
پایان رساند ، سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی وارد حوزه علمیه قم شد و
محضر درس آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی و نیز امام خمینی (س) ، را
درک کرد و تا مرتبه اجتهاد پیش رفت .
وی مبارزات سیاسی خود را از زمان فعالیت فدائیان اسلام آغاز نمود و
همکاری های اندکی با آن گروه ، به ویژه شهیـد سیـد مجتبی میرلوحی (
نواب صفوی ) داشت . او در کنار مبارزات سیاسی فعالیت های اجتماعی را
نیز ادامه داد و در ۱۳۳۷ ش پس از اتمام درس خارج در محضر آیت الله
گلپایگانی ، از سوی ایشان برای امور تبلیغ به سرنجلک و سپس اردکان
فـارس اعزام گردید . او چندین سال در روستاها و بخش های اردکان فارس به
تبلیغ و ترویج احکام اسلامی پرداخت و در کنار آن فعالیت های اجتماعی
زیادی انجام داد و در روستاها برای مردم مسجد ، حمام و دبستان ساخت و
در رفع برخی از مشکلات آنان کوشید . او به منظور کمک به معیشت خانواده
های فقیر صنعت قالیبافی را با ایجاد دارهای قالی در منازل توسعه داد .
همین اقدامات سبب شده بود که وی محبوبیت و مقبولیت خاصی در میان مردم
آن سامان بیابد . شریف قنوتی برای مردم اردکان فارس و حومه مصلحی
خیراندیش ، معلمی آگاه ، مبلغی متقی ، عالمی دلسوز و مرجعی برای حل
مشکلات و نیز شریک غم ها و شادی های آنان بود .
از اقدامات مفید و خیرخواهانه شریف قنوتـی در اردکان فارس ، تشکیل و
تأسیس چند مسجد ، مهدیه ، حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه بود .