من در سال۶۷ در طرح وعملیات قرارگاه کربلا بودم ایشان هم فرمانده گردان ۶۰۱ مجلاتی بود گردان در دز مرزی مستقر بود بین کوت سواری وپاسگاه زید .شب ساعت ۱۰ در حال بازرسی از خط بود که خمپاره ۸۱ زوی دژمرزی بین پایش منفجر میشود . به بیمجارستان میبرند و با سلام بر فاطمه یاحسین یا جسین گویان شهید میشود . ساعت ۱۰ شب من به عنوان جانشینش او فرستادند وبعد از مدتی شانه ساز فرماندهی گردان را به عهده گرفت . در ضمن امینی هم همشهری من بود هم رفیق گرمابه و گلستان
پاسخ:
سلام وقت به خیر، شماره تماسی ارسال کنید که ارتباط برقرار بشه ، مطالبی اگر دارید در این وبلاگ بارگذاری بشه
روز شهادت ایشان شهید امینیان در حال بازدید از خط بود بر روی خاکریز مقابل اروندرود ؛ دشمن بعثی در حال اماده شدن برای تک و حمله به ایران بود آن تک ناجوانمردانه که نیروهای ایران را تا سه راه حسینیه به عقب راند ؛ شهید امینیان با وجود چیزی حدود 300تا 400 نفر نیرو چنان هیجانی در گردان ایجاد کرده بود که احساس میکردی در یک لشکر قرار گرفته ای ؟ هرگز شجاعت ایشان را از یاد نخواهم برد خدا میداند هیچ برخورد بدی در 15 ماه همکاری با ایشان ندیدم روحش شاد . رجبی از خراسان
پاسخ:
سلام حقیقتا استفاده کردیم. ممنون از خاطره شما
سلام من رجبی از مشهد درسال ۶۷ درکنار شهید امینیان در گردان ۶۰۱ شهید محلاتی فرمانده ادوات گردان بودم حتی موقع شهادت بالای سر ایشان بودم درحال بازدید از خط مقدم در یاچه ماهی بودیم که تانک مستقیما ایشان را هدف گرفت بی سبم چی ایشان در لحظه بشهادت رسید و امینیان مجروح شد سعی کردیم ایشان را با جیپ به بیمارستان امام رضا در شلمچه برسانیم ولی فرصت کافی نبود بشهادت رسید هرگز فریادهای امینیان یادم نمیرود درحال مجروحیت داد میزد برید توسنگرها ، مشهدی بچه هارو ببر تو سنگر ، روحس شاد ۹۳۰۶۸۳۷۶۱۹
پاسخ:
سلام ممنون از آشنایی با شما خوشوقتم
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
من در سال۶۷ در طرح وعملیات قرارگاه کربلا بودم ایشان هم فرمانده گردان ۶۰۱ مجلاتی بود گردان در دز مرزی مستقر بود بین کوت سواری وپاسگاه زید .شب ساعت ۱۰ در حال بازرسی از خط بود که خمپاره ۸۱ زوی دژمرزی بین پایش منفجر میشود . به بیمجارستان میبرند و با سلام بر فاطمه یاحسین یا جسین گویان شهید میشود . ساعت ۱۰ شب من به عنوان جانشینش او فرستادند وبعد از مدتی شانه ساز فرماندهی گردان را به عهده گرفت . در ضمن امینی هم همشهری من بود هم رفیق گرمابه و گلستان