گزیده ای از وصیت نامه شهید جمال گودرزی
- ۰ نظر
- ۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۸:۳۴
ازآنجا که پایان کار هر بنده ی خدا فنای دراین دنیاست و هرکس این امانت را تحویل صاحب اصلیش نماید
ما نیز باید همیشه فکر این مسئله باشیم و باتذکر هرلحظه این مطلب از لغزشهای خود در زندگی کم کرده
ودر پی فعالیت بیشتر در جهت تکمیل کردن مقام آدمیت و هر یک از ما جهت تکمیل آن بر انگیخته شده
سعی و کوشش فراوان نماییم
یک شب با حمید نشسته بودیم که حکایت عجیبی را در مورد خودش برایم
تعریف کرد وگفت :چند شب قبل که داشتم از اهواز به آبادان می آمدم به
علت کار زیاد،خیلی خسته بودم. به پنج کیلومتری آبادان که رسیدم،تابلوی پنج
کیلومتری را دیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.کمی خوابم برده بود وشاید ساعت
یک یا دو نیمه شب بود.زمانی به خودم آمدم که خود را روبروی مسجد امام
حسن عسگری)علیه السلام(آبادان یافتم. در حالیکه سرودستانم روی فرمان
ماشین قرار داشت با صدای موتور ماشین از خواب بیدار شدم. یک لحظه یادم
آمد که من فقط تابلوی پنج کیلومتری شهر را دیده بودم ولی الآن درون شهر
وروبروی مسجد هستم.این که چگونه این اتفاق افتاده بود و با وجود این همه
ایست وبازرسی من وارد شهر شده بودم، نمی دانم. اول فکر کردم خیالاتی
شده ام، اما زمانی که چشم باز کردم احساس کردم صورتم از اشک کاملا
خیس شده است . خواب شهید محمود کارده )جانشین گردان(را دیده بودم و
با او در مورد مسائل وحکایت های زیادی صحبت کرده بودم . از جمله اینکه
به ایشان گفتم:چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی و... بر اثر این صحبت ها بود که
در خواب گریه کرده بودم .وقتی بیدار شدم صورتم خیس بود.البته ،حمید به
علت تواضع ومعرفتی که داشت، این مسئله را طوری بیان می کردکه ما هیچ
گونه فکر خاصی درباره ایشان نکنیم. اما حال مردان خدا را خدا می داند وبس
سیدصالح
موسوی از رزمندگان خرمشهر گفت: نقش و تاثیر حضور دختران و زنان خرمشهری در
دفاع از خونین شهر مؤثر و بیبدیل بود؛ به گونهای که علاوه بر
امدادرسانی بعضا ما این دختران جوان را پای قبضه خمپارهاندازها میدیدیم.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، با تمام توان حمله کردند؛ برخی کشورهای غربی و عربی هم نیرو و تجهیزات برایشان فرستادند؛ در واقع دشمن با کمک مهندسان و کارشناسان نظامی شوروی و آمریکا استحکامات 20 ساله برای خرمشهر تدارک دیده بودند، وقتی فرماندهان ارتش و سپاه محضر امام خمینی(ره) رفتند تا از سختی کار بگویند امام در جوابشان فرمودند: «تا توکلتان چقدر باشد».
نیروهای عراقی وقتی هم به خرمشهر آمده بودند روی دیوارهای شهر نوشته بودند: «آمدهایم تا بمانیم».
سربازان عراقی در مقابل یکی از منازل خرمشهر در زمان اشغال
عراقیها ماندند اما این گونه؛ خبرنگاران در حال مصاحبه با اسرای عراقی. عکس از مرتضی اکبری
رهبر
انقلاب: یک آدمى که فقط مسأله مىگوید، کارى به حکومت و مبارزهى سیاسى
ندارد که زیر چنین فشارهایى قرار نمىگیرد . ... ما خیال مىکنیم موسىبنجعفر علیه السلام، یک آقاى مظلوم بى سر و صداى سر به زیرى در مدینه بود و رفتند او را زندانى کردند و بعد مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود. قضیه یک مبارزهى طولانى تشکیلاتى، یک مبارزهاى با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامى بود. ۶۴/۰۱/۲۳ |
بعد از اخذ دیپلم برای دیدن اهل خانه به اصفهان آمد، همان موقع مقارن بود با ثبت نام برای کنکور پزشکی و آن ثبت نام، اولین ثبت نام برای دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی بود، به او گفتم: برای دانشگاه ثبت نام می کنند، نمی خواهی شرکت کنی؟ هوشنگ گفت: رشته ام ریاضی است و به پزشکی نمی خورد، علاوه بر این، علاقه من به این رشته نیست، در ضمن باید اهم فالاهم کرد، الان دانشگاه واجب تری پیش روی ماست، اول باید سعی کنیم که در آن دانشگاه قبول شویم، اگر خدا خواست و عمری بود و برگشتم آن وقت به دانشگاه هم می روم و ادامه تحصیل می دهم، دیر نمی شود، اگر از این دانشگاه ماندیم و نرفتیم، دیر می شود و باخته ایم و آن وقت تا ابد باید افسوس این سهل انگاری را بخوریم. بله، هوشنگ واقعا به راهی که انتخاب کرده بود ایمان داشت و هیچ چیز نمی توانست لحظه ای او را از اعتقاداتش دور کند، و او واقعا " مصداق آیه ی کانهم بنیان مرصوص بود، همچون سدی در برابر مشکلات و همانند کوهی استوار بود، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
به نقل از مادر، شهید هوشنگ راستگو
مکتب بسیج، مکتب مجاهدت معنوی و مخلصانه
است. این مجاهدت، برای ملت و کشور و بالاتر از همه برای دین خدا و سرافرازی پرچم
آزادگی اسلامی در همهی دنیاست. این مجاهدت خطراتی دارد. بالاترین خطر برای انسان،
جان باختن است. در مکتب بسیج، نام این جان باختن «شهادت»
است. شهادت بالاترین ارزش عاشورایی انسان و بالاترین ارزش در معیار ارزشهای معنوی
است. در روایت وارد است: «فوق کل ذی برّ برٌّ حتی یقتل الرّجل فی سبیلاللَّه»(۱)
بالاتر از هر فضیلتی، ارزشی و معنویتی، ارزش دیگری وجود دارد، تا وقتی که فرد به شهادت
میرسد، که بالاترین ارزشهاست. آن معنای جهاد است و این معنای شهادت است.
1384/06/02
رئیس جمهور آمریکا برای نجات این گروگانها [لانه جاسوسی] دست به حملهی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج کردند، مقدمات فراوانی فراهم کردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیکوپتر و هواپیما حمله کردند، آمدند که طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص کنند و ببرند؛ که آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیکوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همانطبس برگردند و بروند. ۸۹/۰۸/۱۲
آدم چندوجهی ای بود. از سویی جنگنده و نظامی به تمام معنا و از دیگر سو لطیف و هنرمند! توی یک درگیری که آتش تهیه شدید دشمن نفسمان را بند آورده بود. یک شیار ، دور از دید دشمن گیر آورده بود و خشاب هفتادتایی گذاشته بود روی اسلحه و ÷شت سرهم می فرستادشان جهنم. کلی جنازه از بعثی ها روی هم تلنبار کرد.
کردستان که بودیم، کمترین فراغتی که دست می داد، قلم مو و رنگی می خرید و می رفت روی دیوار خونه های کردها را رنگ زمینه می زد و یک شعار یا حدیثی می نوشت. خطش معمولی بود اما همتش عالی