نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

فرازی از وصیت نامه شهید اکبر علیپور

| پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۹ ب.ظ

گزیده ای از وصیت نامه شهید اکبر علیپور

ازآنجا که پایان کار هر بنده ی خدا فنای دراین دنیاست و هرکس این امانت را تحویل صاحب اصلیش نماید

ما نیز باید همیشه  فکر این مسئله باشیم و باتذکر هرلحظه  این مطلب از لغزشهای خود در زندگی کم  کرده

ودر پی فعالیت بیشتر در جهت تکمیل  کردن مقام آدمیت  و هر یک از ما جهت تکمیل آن بر انگیخته شده

  سعی و کوشش فراوان نماییم



دیدار با خانواده شهید محسن طرفی

| چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ب.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران، رزمندگان و بسیجیان با حضور امام جمعه محترم حاج آقا ابراهیمی این هفته در منزل پاسدار شهید محسن طرفی حضور یافتند. در این دیدار حاج قاسمی رزمنده جبهه و جنگ به ذکر خاطراتی از شهید محسن طرفی پرداختند.


شهید طرفی

فرازی از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

| چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ب.ظ

سفارش من ادای نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه می باشد.


گزیده ای از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

تقدیم به پدرهائی که .......

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ

سم رب الشهدا
سلام
تقدیم به پدرهائی که چشم بستند و دخترانشان را ندیدند و دخترانی که چشم باز کردند ولی پدر را ندیدند.

السلام علیک یا اباصالح المهدی


 


نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری

به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir

اهمیت به مسائل کشور

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ


من مسئول تبلیغات گردان بودم، وهر روز برای آوردن روزنامه به تیپ میرفتم.
بعد از اینکه از تیپ برمی گشتم تمام روزنامه ها را بین بچه ها تقسیم می
کردم.یکی از افرادی که خیلی مشتاق خواندن این روزنامه ها بود فرمانده
گردان بود. ایشان دوست داشت روزنامه هر روز را مطالعه کند. حمید در
اوقات فراغت آنها را جزء به جزء می خواند.ایشان به من گفته بودکه سخنان
امام ووصیت نامه شهیدان که در روزنامه ها نوشته شده است را جدا کنید وبه
من بدهید تا آنها را در برنامه صبحگاهی برای بچه ها بخوانم تا یاد آنها را
فراموش نکنیم وبا خواندن آنها بچه ها قوت قلب بگیرند.ایشان روزنامه ها را
بعد از مطالعه جمع آوری ودر صندوق خود نگهداری می کردند. ایشان می
گفتند:درست است که ما در جبهه هستیم ولی باید همیشه از اوضاع کشورمان
با خبر باشیم تا منافقان نتوانند از داخل کشور به ما ضربه بزنند

حمید طاهری

مراسم دعای کمیل با حضور خانواده معظم شهدا

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۲ ب.ظ

دعای کمیل

انگار یه چیزی گم کرده بودم

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ق.ظ
شهید عبدالحاکم بن رشید

دربیمارستان تفألی به قرآن زدند. «حاکم »آمد. اسمش راگذاشتند عبدالحاکم.
انیس قرآن هم شد و قاری قرآن مدرسه.
-صبح خیلی سردی بود وبا موتور در حال حرکت به سمت سپاه آبادان بودیم
. رسیدیم به مسجد کارون. گفت: صبر کن صبر کن . شروع کرد به دویدن
به سمت مسجد. گفتم حتما میره دستشوئی و زود برمیگرده.
چند دقیقه بعد با صورت خیس اومد ، کلاهم را دادم که صورتش را خشک
کنه. با تعجب گفتم توی این سرما رفتی وضو گرفتی؟ گفت رضا انگار یه
چیزی گم کرده بودم . وضو نداشتم آروم نداشتم یه طوری بودم.

پیام به همایش بزرگداشت مادران شهدای گمنام

| يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۱ ق.ظ


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آستانه برگزاری همایش تجلیل از مادران شهدای گمنام با عنوان «مادران چشم به راه»، خطاب به این مادران شهدا پیامی صادر کردند.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن پیام رهبر انقلاب به همراه دستخط ایشان را به شرح زیر منتشر کرد:

بسمه تعالی
سلام و درود خدای توانا و مهربان بر دلهای صبور و پرظرفیت مادرانی که پس از هجرت جگر گوشه‌گان دلبندشان به نشانه‌ئی از پیکر پاک آنان دل بستند و به آن نیز دست نیافتند؛ و با این همه، با شکیبائی و صبوری خود نقشی بی نظیر و استثنائی از خود بر جای نهادند. پاداش این صبر بزرگ، روشنی چشم آنان به مژده‌ی رحمت الهی خواهد بود ان‌شاءالله.
۹۳/۰۳/۱۷
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26656/C/13930319_0126656.jpg


عبدعلی هستم
همانطورکه ازعکس شهیدهم پیداست، همیشه لبخندی به چهره داشت، ساده
وخاکی و خوشرو.فرمانده تیپ بود. درعملیات باصلابت واقتداربود و بعدش
افتاده ومتواضع. با یک موتورگازی درشهر رفت وآمد می کرد. ارادت زیادی
به امام علی (علیه السلام) داشت. خودش را معرفی که میکرد میگفت:
بنام خدا، من عبدعلی هستم (دال با کسره)
خانواده اش به دارخوین رفته بودند. اجازه نمی دادند نیروی غیرنظامی به
آبادان واردشود. برای اینکه مادرش بتواند در تشیع جنازه اش شرکت کند،
او را به عنوان مرده در آمبولانس قرار دادند و از دارخوین به آبادان آوردند
. تشیع این فرمانده تیپ، شبانه و غریبانه انجام شد

تمیمی

کرامت حمید

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

حمید طاهری

یک شب با حمید نشسته بودیم که حکایت عجیبی را در مورد خودش برایم

تعریف کرد وگفت :چند شب قبل که داشتم از اهواز به آبادان می آمدم به

علت کار زیاد،خیلی خسته بودم. به پنج کیلومتری آبادان که رسیدم،تابلوی پنج

کیلومتری را دیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.کمی خوابم برده بود وشاید ساعت

یک یا دو نیمه شب بود.زمانی به خودم آمدم که خود را روبروی مسجد امام

حسن عسگری)علیه السلام(آبادان یافتم. در حالیکه سرودستانم روی فرمان

ماشین قرار داشت با صدای موتور ماشین از خواب بیدار شدم. یک لحظه یادم

آمد که من فقط تابلوی پنج کیلومتری شهر را دیده بودم ولی الآن درون شهر

وروبروی مسجد هستم.این که چگونه این اتفاق افتاده بود و با وجود این همه

ایست وبازرسی من وارد شهر شده بودم، نمی دانم. اول فکر کردم خیالاتی

شده ام، اما زمانی که چشم باز کردم احساس کردم صورتم از اشک کاملا

خیس شده است . خواب شهید محمود کارده )جانشین گردان(را دیده بودم و

با او در مورد مسائل وحکایت های زیادی صحبت کرده بودم . از جمله اینکه

به ایشان گفتم:چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی و... بر اثر این صحبت ها بود که

در خواب گریه کرده بودم .وقتی بیدار شدم صورتم خیس بود.البته ،حمید به

علت تواضع ومعرفتی که داشت، این مسئله را طوری بیان می کردکه ما هیچ

گونه فکر خاصی درباره ایشان نکنیم. اما حال مردان خدا را خدا می داند وبس


شهید محمود کارده

شکنجه راننده شیخ قنوتی

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ


آلبوغبش لحظه به لحظه جنایت های عراقی ها را چنین به یاد می آورد: «پس
از شهادت شیخ، عراقی ها مرا به کنار دیواری گذاشتند . به گونه ای که پشتم
به آنها بود. یکی از آنها به نام عدنان کنار بلوار خیابان چهل متری ده پانزده
متر با من فاصله داشت. او اسلحه اش را خشاب گذاری کرد وخواست به
سمت من تیراندازی کند. من فکر نمی کردم شلیک کند اما او پاهایم را نشانه
رفت ودوازده تیر از گردن به پایین به بدن من زد. با تیری که قبلا به زانویم
اصابت کرده بود، سیزده گلوله خورده بودم. من به زمین افتادم و خون از بدنم
جاری شد. در حال جان دادن بودم که دیدم یک سرباز عراقی لگدی به من
زد. خودم را به مردن زده بودم که عراقی دیگری آمد و بر سر و روی من ادرار
کرد. من تحمل کردم ونفس را در سینه ام حبس کردم وآنها خیال کردند که
من مرده ام...

خبرگزاری فارس: زنده نگه داشتن یاد شهیدان، زنده نگه داشتن آزادگی و فداکاری است

متن این پیام به شرح زیر است:

«زنده نگه داشتن یاد گرامی شهیدان، زنده نگه داشتن آزادگی و فداکاری است و برای ملتی که چشم به افق‌های بلند دوخته است این از برترین نیازها و ضرورت‌هاست. از مدیران و دانشجویان آن دانشگاه به خاطر تکریم پیکر شهدای عزیز تشکر می‌کنم.

12/3/93

سید علی خامنه‌ای»

مکتب امام خمینی

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۳ ق.ظ


یک نفر یک‏تنه وارد میدان شد؛ با جاذبه‏های عظیمی که خدای متعال به برکت خصوصیّات ذاتی و اکتسابی در او قرار داده بود، دل‏ها را مجذوب خود کرد؛ دستها و پاها را به حرکت وادار کرد؛ مغزها را به اندیشیدن انداخت و این حرکت عظیم را در اینجا، و نهضت عظیم جهانی و بیداری اسلامی را در دنیا به وجود آورد: «باش تا صبح دولتش بدمد/ کاین هنوز از نتایج سحر است». بعد از این، راه امام و حکمت امام و مکتب امام و تفکّر امام، در دنیا نقشها خواهد آفرید و نسلها آن را آزمایش خواهند کرد۱۳۷۸/۰۷/۰۹

دنیای بدون «خمینی»

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ب.ظ


خدا می‌داند که در طول این ده‌سال، فکر چنین روزی، همیشه دل ما را لرزانده بود. نمی‌دانستیم دنیای بدون «خمینی» چگونه قابل تحمل است. به همین خاطر، چندین بار به ایشان عرض کردم: دعای بزرگ من در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم.
در همان روز تلخ که حال امام مساعد نبود، من جمعی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی را دعوت کردم و به آن‌ها گفتم که حال امام خوب نیست؛ کار بازنگری را قدری تسریع کنیم و مژده‌ی اتمام آن را به ایشان در بیمارستان بدهیم تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چیزی که ممکن بود پیش آید، قلب من می‌لرزید؛ صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم...
سخنرانی در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 17/03/1368

پاسخ امام خمینی به سؤال آیت‌الله خامنه‌ای

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ


این مناجات شعبانیّه یک تحفهای است که در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همهی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی یک برجستگی خاصّی دارند. من از امام بزرگوار رضوان‌الله‌علیه سؤال کردم، گفتم در میان این دعاهایی که از ائمّه علیهم‌السّلام رسیده است، شما به کدام دعا بیشتر علاقهمندید و دلبستهاید؟ فرمودند به دعای کمیل و مناجات شعبانیّه؛ به این دو دعا. امام یک دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیلهی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای کمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میکند به این دو دعا، دقّت میکند، میبیند چقدر هم شبیه همند این دو دعا؛ شباهتهای زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوکّل به خدا؛ کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیک، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛ امید، امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۲/۰۳/۲۲

عکسی از شهید حسین امامی

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۶ ب.ظ

شهیدامامی

حاج محمدشیردم پدر4شهیدآبادانی تشییع وتدفین شد

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ


 
پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به فرزندان شهیدش پیوست.

یک منبع آگاه در گفتگو باخبرنگار سرویس فرهنگی «اروند آنلاین» اظهار نمود: مرحوم حاج محمد شیردم، پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به دلیل عارضه سکته مغزی ، در سن ۸۸ سالگی به فرزندان شهیدش پیوست.

این منبع آگاه در ادامه ضمن اشاره به غفلت رسانه های محلی و مسسولین فرهنگی شهرستان آبادان گفت: پیکر این پدر آسمانی، دیروز در شهرستان لارستان تشییع و به خاک سپرده شد.

گفتنی است شهیدان بیژن شیردم در سن 25 سالگی درجبهه ذوالفقاریه آبادان به شهادت رسید، شهید جهانگیر شیردم در منطقه طلائیه شهید شد، شهید جهانبخش شیردم در عملیات فاو و شهیدعلی اکبرشیردم در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.

گزیده ای از وصیت نامه شهید جمشید رئیسی

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۷ ق.ظ


شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه خود را
از تمام قید وبندهای ظاهری اعم از مال وجان خود گذشته ودر راه حق علیه
باطل فدا کند. بله این راه سعادت است، راه پیروزی.

جمشید رئیسی

مکتب امام (ره)

| چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ب.ظ

  رهبر انقلاب اسلامی در حرم مطهر امام(ره): معنویت، عقلانیت و عدالت ابعاد اصلی مکتب امام(ره) است.





دست نوشته ای از شهید جمشید رئیسی ازناوله

| چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۴ ق.ظ

شهادت شربتی است که هرکس توان آنرا ندارد که بنوشد
مگر اینکه خود را از تمام قید و بند ظاهری اعم از مال و
جان خود گذشته و در راه حق علیه باطل فدا کند.
شهید جمشید رئیسی ازناوله


جمشید رئیسی

سردار بی نشان

| سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

شهیدامامی

دست نوشته ای از مریم فرهانیان

| سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۲ ق.ظ

مهدی با شهادت خودت خیلی چیزها را به من یاد دادی و از وابستگی
فکری که خطر خیلی جانکاهی است مرا بیرون آوردی باعث شد که
خودم بتوانم در مورد مسائل بیندیشم و فکر کنم و به غیر از پیوند
با خدا و پیامبر و امام و اولی الامر به هیچ کس دیگر وابسته نباشم
و همیشه در فکر این باشم که اسلام را در زندگی خود پیاده کنم.

گزیده ای از وصیت نامه شهید اکبر راستی

| دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۵ ق.ظ


خداوند لطف کرده ونور رحمتش را برمن حقیر تابانده وشمع
 کم نوری که،
حسرت یک شعله آتش را می کشد پر نور گشته، الحمدلله. راستی چه زیباست
عشق بین انسانها با خدا.

شهید علی اکبر راستی

نوشته ای از سردار فضلی

| دوشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۱ ق.ظ

 

با سلام و دورود بر امام شهدا و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای و سلام
به تمامی شهداء دفاع مقدس، شهدای راه بصیرت و شهدای بیداری اسلامی و شهداء
به نام و گمنام آبادان و امید به قبولی زحمات تمام عزیزان خادم و راوی آبادانی و
آبادانی هایی که احساس تعلق دارند.خادمین تهرانی و برادران گرامی گردان مقداد.
سردار علی فضلی
مسئول راهیان نور

عکسی متفاوت از فرماندهان جبهه

| جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۲ ق.ظ

فرماندهان

لبخند روی صورت امام، لباس نظامی زیر قبا

| جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۵۱ ق.ظ


من یکی از دفعاتی که سال ۵۹ از اهواز به تهران می‌آمدم، چون لباس نظامی تنم بود، رویش قبا می‌پوشیدم. رسم ما هم این بود که از راه که می‌رسیدیم، مستقیم خدمت امام می‌رفتیم. عصر یک روز پنجشنبه که برای نماز جمعه به تهران آمده بودم، مستقیم خدمت ایشان رفتم و چیزی راجع به جبهه گفتم و آمدم. شاید بار اولی بود که از جبهه خدمت ایشان می‌رسیدم. تا این چکمه‌هایم را دم در در بیاورم، ایشان از پشت شیشه همین‌طور به آن هیأت بنده که لباس نظامی زیر قبا تنم بود، نگاه می‌کردند. وقتی رسیدم، دستشان را بوسیدم. خودشان گفتند که یک وقت بود که این لباس شما خلاف مروت بود، و حالا بحمدالله وضع به این‌جا رسیده است. من احساس کردم که ایشان خوشحالند. در ابتدا قدری هم در دلم تردید بود. اول بار که در اهواز قبا را کندم و لباس نظامی پوشیدم، در ذهنم بود که آیا این کار درست است یا نه. بعد که دیدم ایشان لبخند زدند و لطفی کردند، فهمیدم که خوشحالند.
بیانات در دیدار روحانیون تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق(ع) ۱۳۷۰/۰۹/۱۱

دیدار با خانواده شهید نادر آقاجری پور

| پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ

مطابق چهارشنبه های هر هفته جمعی از رزمندگان و بسیجیان به دیدار خانواده شهدا می روند...

این هفته دیدار با خانواده شهید نادر آقاجری پور انجام شد.


شهید نادر آقاجری

عراقی‌ها قبل و بعد از فتح خرمشهر+عکس

| چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۱ ب.ظ


سید‌صالح موسوی از رزمندگان خرمشهر گفت: نقش و تاثیر حضور دختران و زنان خرمشهری در دفاع از خونین شهر مؤثر و بی‌بدیل بود؛ به ‌گونه‌ای که علاوه بر امدادرسانی بعضا ما این دختران جوان را پای قبضه خمپاره‌اندازها می‌دیدیم.

خبرگزاری فارس: عراقی‌ها قبل و بعد از فتح خرمشهر+عکس

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، با تمام توان حمله کردند؛ برخی کشورهای غربی و عربی هم نیرو و تجهیزات برای‌شان فرستادند؛ در واقع د‌شمن با کمک مهندسان و کارشناسان نظامی شوروی و آمریکا استحکامات 20 ساله برای خرمشهر تدارک دیده بودند، وقتی فرماندهان ارتش و سپاه ‌محضر امام خمینی(ره) رفتند تا از سختی کار بگویند امام در جوابشان فرمودند: «تا توکلتان چقدر باشد».

نیروهای عراقی وقتی هم به خرمشهر آمده بودند روی دیوارهای شهر نوشته بودند: «آمده‌ایم تا بمانیم».

سربازان عراقی در مقابل یکی از منازل خرمشهر در زمان اشغال

 

عراقی‌ها ماندند اما این گونه؛ خبرنگاران در حال مصاحبه با اسرای عراقی‌. عکس از  مرتضی اکبری

وقتی جهان‌آرا گریه کرد

| چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۸ ب.ظ


برای اولین بار بود که گریه کردن جهان‌آرا را می‌دیدم. آن روز در مهرماه بود و هنوز مصائب زیادی بود که آغوش‌شان را به سوی ما باز کرده بودند.

خبرگزاری فارس: وقتی جهان‌آرا گریه کرد

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، آن شب به مقرمان در مدرسه رفتیم و پس از اقامه نماز و سجده شکر، با بچه‌ها دور هم نشستیم و مشغول تعریف شدیم:

- دیدی چطور...؟

- من اون‌ور خیابون ...

- تو ...

بعد از شام، خسته و کوفته افتاده بودیم که یکی از بچه‌ها از راه رسید:

- محله دوربند (اسم محلی در خرمشهر) خالیه! هیچ‌کس اونجا نیست. همه ول کردن اومدن. دشمن راهش رو بکشه بیاد، هیچ نیرویی نیست که جلوشو بگیره!

عید مبعث

| سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ
http://farsi.khamenei.ir//ndata/home/1390/13900409216c31ec.jpgیک درس فراموش‌نشدنی
یادآوری بعثت به معنای یادآوری یک حادثه‌ی تاریخی نیست -این آن نکته‌ای است که ما باید در مواجهه‌ی با این حادثه‌ی بزرگ و این خاطره‌ی ارجمند بشری و انسانی همیشه به یاد داشته باشیم- بلکه تکیه‌ی بر این خاطره‌ی پرشکوه در حقیقت تکرار و مرور یک درس فراموش نشدنی است در درجه‌ی اول برای خود امت اسلامی؛ چه آحاد امت، چه برجستگان و نخبگان امت -سیاستمداران، دانشمندان، روشنفکران- و در درجه‌ی بعد برای همه‌ی آحاد بشریت. این، تکرار یک درس است، تکرار یک سرمشق است، یادآوری یک حادثه‌ی درس آموز است.
دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ۰۹/۰۵/۱۳۸۷