نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

تبلیغات داخلی وخارجی

| شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۳ ق.ظ

شهید
عبدالحاکم بن رشید

خیلی باید کار درست و پر مطالعه باشی و همه فن حریف تا مغلوب نشوی
و تبلیغات و جوسازی ها روی فکرت اثر منفی نگذارد. توی اون دوره ای که
تبلیغات داخلی وخارجی چهره شهید مظلوم بهشتی را تخریب می کرد وحتی
برخی بزرگترها هم جذب اونا شده بودند حاکم با بقیه بچه مسجدیهای محل
می مردند برای شهید بهشتی می شناختندش وبرایش تبلیغ هم می کردند.
مخصوصا وقتی برای سخنرانی اومد آبادان.

مقام معظم رهبری در جمع خانواده شهید یاسینی

| جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۹ ب.ظ


- من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم من همین
حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این
جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره
ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است


معرفی کتاب «من زنده‌ام»

| پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ


از پشت پرده اشک

وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آن‌ها تشر زدند که چرا جا باز می‌کنید و روی دست و پای هم نشسته‌اید؟...

سی و چند روز بیشتر از حمله‌ی رژیم بعث به ایران نگذشته بود که چهار نفر از دختران امام خمینی دست نامحرمان اسیر شدند! «بنات‌الخمینی» عنوانی بود که سربازان صدام به چهار بانوی امدادگر ایرانی داده بودند. بعثی‌ها اول که ماشین‌شان را محاصره می‌کنند، از خوشحالی پایکوبی می‌کنند و پشت بی‌سیم به فرماندهان‌شان اعلام می‌کنند که دختران خمینی را گرفتیم! بعدتر برخی دیگر از افسران بازجو به این بانوان غیرنظامی می‌گویند از نظر ما شما  ژنرال‌های ایرانی هستید!

خانم آباد در کتابش نوشته است: «نمی‌خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان «بنت الخمینی» و «ژنرال» به من جسارت و جرأت بیشتری می‌داد. اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می‌ترسیدم. نمی‌توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است بیفتد. دلم روضه‌ی امام حسین می‌خواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه‌ی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب... ب.

وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آن‌ها تشر زدند که چرا جا باز می‌کنید و روی دست و پای هم نشسته‌اید؟ و با اسلحه‌هایشان برادرها را از هم دور می‌کردند. نگاه‌های چندش‌آور و کش‌دارشان از روی ما برداشته نمی‌شد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل‌های پرپشت و با لهجه‌ی غلیظ آبادانی، جواد [مترجم ایرانی عراقی‌ها] را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن!
رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من می‌گن اسمال یخی، بچه‌ی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر ناموسمون قسم می‌خوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت ما به سبیلمون قسم می‌خوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زن‌ها رو به اسارت می‌گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده... ه.»

عنوان کتاب که بر روی جلد چاپ شده، دستخط معصومه آباد است. آن روز که برای فرار از بی‌خبری مفقودالاثری برای خانواده‌اش یا هر کسی که می‌توانست فارسی بخواند نوشته بود: «من زنده‌ام. معصومه آباد.»
 
کتاب از هشت فصل تشکیل شده است:
* کودکی
* نوجوانی
* انقلاب
* جنگ و اسارت
* زندان الرشید بغداد
* انتظار
* اردوگاه موصل و عنبر
* عکس و اسناد

معصومه آباد می‌گوید: «با خودم عهد بستم که حقیقت را هم‌چنان که دیده و شنیدم بدون اغراق بگویم. مبالغه آفت حقیقت است. آن‌جایی که گریه کردم، می‌گویم گریه کردم و آن‌جا که ترسیدم، می‌گویم ترسیدم!» لحن اثر پا به پای احوال نویسنده و عرصه‌های مختلفی که تجربه می‌کند پیش می‌رود. گاهی که راوی و نویسنده‌ی اثر عصبانی یا رنجور است، کلمات و توصیف‌ها از همین جنس‌اند.

شاید از همین رو کتاب پر از رخداد و جزئیات است و این سؤال را به ذهن می‌آورد که چطور این حجم از توصیف‌ و تصویر به یاد نویسنده مانده است؟ خانم معصومه آباد خود می‌گوید در طول ۱۹ سال‌ بعد از آزادی تا سال ۱۳۹۲ از خاطراتش فرار نکرده و جا به جا و در مراسم‌های مختلف به دعوت جوان‌ها، دانشجویان و هر جمعی که دنبال شنیدن رخدادهای مستند آن روزهای سخت بودند، به سخنرانی و بیان خاطراتش پرداخته است.

نویسنده از کودکی خود و دوره‌ای شروع به نوشتن می‌کند که اولین تصاویر و خاطرات را در ذهن دارد. دو فصل ابتدایی کودکی و نوجوانی شاید حجم کتاب را افزوده باشد، اما این‌قدر هست که مخاطب با شخصیت نویسنده خوب آشنا می‌شود. هرچه باشد او یک نیروی مردمی داوطلب بوده است و برای او خانه‌ و کودکی‌اش اهمیت مضاعفی دارد.

خانم آباد در ابتدای کتاب نوشته است: «سال‌ها بود سنگینی کلمات را بر شانه می‌کشیدم و هر روز خسته‌تر و خمیده‌تر می‌شدم. یک روز که قدم زنان با این کوله‌بار سنگین از پیاده‌رو خیابان وصال می‌گذشتم، به آقای مرتضی سرهنگی – گنجینه‌ی معرفتی شهدا، جانبازان و آزادگان - برخوردم. از حال من پرسید. گفتم هرچه می‌روم و هرچه می‌گذرد این بار سبک نمی‌شود. گفت باری که روی شانه‌های توست فقط از آن تو نیست. باید آن را آهسته و آرام زمین بگذاری و سنگینی آن را با دیگران تقسیم کنی. آن وقت این خاطرات مانند مدال افتخاری در گردن همه‌ی زنان کشورمان خواهد درخشید.»

شاید نویسنده‌ی این کتاب یک نویسنده‌ی حرفه‌ای نباشد؛ شاید نقدهایی به ادبیات و سبک بیان خاطراتش بتوان مطرح کرد؛ ولی هرچه هست خواننده در متن مهلت فکر کردن به اتفاقات و تحلیل‌ها را پیدا می‌کند. خواننده در طول کتاب احساس می‌کند با یک زندگی‌نامه‌ی خودنوشت صادق طرف است. واقعیت این است که هر کسی موقع ورق زدن کتاب و لا به لای خطوط آن دو احساس «اندوه و غم» و «عزت و افتخار» را توأمان تجربه می‌کند و جاهایی از کتاب را از پشت پرده‌ی اشک خواهد خواند.

دیدار با خانواده شهید محمد رحیم دهداری

| چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ب.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.

رزمندگان و بسیجیان در منزل پاسدار شهید محمدرحیم دهداری حضور یافتند. ضمن عیادت از مادر شهید که در بستر بیماری بودند، به خاطراتی از شهید  بزرگوار که برادر شهید نقل کردند گوش فرا دادند.


محمدرحیم دهداری

تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «من زنده‌ام» منتشر شد

| سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ب.ظ


تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «من زنده‌ام» عصر امروز (سه‌شنبه) در مراسم چهارمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت در حضور جمعی از پیشکسوتان عرصه ایثار و شهادت، نویسندگان و فعالان حوزه ادبیّات مقاومت و مسئولان و شخصیت‌های کشور رونمایی شد.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن و تصویر تقریظ رهبر انقلاب اسلامی را منتشر می‌کند:
 
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26718/C/13930327_0126718.jpg

بسم‌الله الرحمن الرحیم
کتاب را با احساس دوگانه‌ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده‌ی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسّم کردن زیبائیها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه‌ی یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیره‌ی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنی‌ها را پرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.
این نیز از نوشته‌هائی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب بویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم.
۹۲/۷/۵

کتاب «من زنده‌ام» خاطرات دوران چهار ساله‌ی اسارت خانم معصومه آباد در زندان‌های رژیم بعث صدام است. روایت کتاب از دوران کودکی نویسنده آغاز و با بیان بخش‌های مهمی از نوجوانی وی ادامه پیدا می‌کند. کتاب، با بیان نقش و تأثیر انقلاب اسلامی بر زندگی و شخصیت خانم آباد به دوره‌ی دفاع مقدس، اسارت و آزادی او و سه بانوی آزاده‌ی دیگر، به پایان می‌رسد. این کتاب را «انتشارات بروج» منتشر کرده است.

پیش از این موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی در همایش‌های جداگانه‌ای به ترتیب از کتاب‌های «نورالدین پسر ایران»، «پایی که جا ماند» و «لشکر خوبان» تقدیر نموده و یادداشت‌ها و تقریظ‌های رهبر انقلاب اسلامی را رونمایی کرده بود.

تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «من زنده‌ام» عصر امروز (سه‌شنبه) در مراسم

چهارمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت در حضور جمعی از پیشکسوتان عرصه ایثار و شهادت، نویسندگان و فعالان حوزه ادبیّات مقاومت و مسئولان و شخصیت‌های کشور رونمایی شد.













گزیده ای از وصیت نامه شهید حمید قبادی نیا

| دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۲ ب.ظ


شکر خدا که راه انبیا را با حجتی  چون خمینی به ما نشان داد .  حمد و سپاس خدا را که مارا در انتخاب راهش  یاری و توان داد . خدا یا امیدوارم  که مرا به  درگاهت بپذیری  وبا شهدای  صدر اسلام محشور گردانی.

خانواده ار جمندم ..................................................

اگر شهیدان جان نمیدادند ما بردگان همیشه تاریخ بودیم


حمید قبادی نیا

زمین کشاورزی

| يكشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۶ ق.ظ

شهید
عبدالحسین دریس


عبدالحسین خیلی از پدرش حرف شنوی داشت. با اینکه کارکردن در کنار جنگ
خیلی سخت بود، ولی او در همان بمباران و بحبوحه ناامنی ها ، کشاورزی هم
می کرد. به خاطر کمک به پدرش، در زمین های کشاورزی فعالیت می کرد.
انگار نه انگار که هر لحظه ممکن بود خمپاره ای اصابت کند و ... با وجود
علاقه به حضور در نبرد علیه دشمن ، اما نتوانست پدرش را رها کند و مدام
به او خدمت می کرد تا آنکه موقع برداشت محصول ، به مردم اعلام شد باید
آبادان را ترک کنند. آنجا بود که به همراه پدرش ، در قالب یگان های رزمی
، به جبهه رفتند و جنگیدند

شهید یاسینی در کلام رهبری

| شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ب.ظ

مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار در وصف او فرمودند:

- فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود.

شهید درنگاه امام خمینی (ره)

| شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" پروردگارند

امام خمینی

عیدتان مبارک

| جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ

قبل از فرج، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست!
قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست... ت. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند؛ در کوره‌های آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفىِ مهدی موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر میشود؛ این، آن امید بزرگ است؛ لذا روز نیمه‌ی شعبان، روز عید بزرگ است. دیدار با مردم قم ۳۰/۱۱/۱۳۷۰


نیمه شعبان

فرازی از وصیت نامه شهید اکبر علیپور

| پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۹ ب.ظ

گزیده ای از وصیت نامه شهید اکبر علیپور

ازآنجا که پایان کار هر بنده ی خدا فنای دراین دنیاست و هرکس این امانت را تحویل صاحب اصلیش نماید

ما نیز باید همیشه  فکر این مسئله باشیم و باتذکر هرلحظه  این مطلب از لغزشهای خود در زندگی کم  کرده

ودر پی فعالیت بیشتر در جهت تکمیل  کردن مقام آدمیت  و هر یک از ما جهت تکمیل آن بر انگیخته شده

  سعی و کوشش فراوان نماییم



دیدار با خانواده شهید محسن طرفی

| چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۴۶ ب.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران، رزمندگان و بسیجیان با حضور امام جمعه محترم حاج آقا ابراهیمی این هفته در منزل پاسدار شهید محسن طرفی حضور یافتند. در این دیدار حاج قاسمی رزمنده جبهه و جنگ به ذکر خاطراتی از شهید محسن طرفی پرداختند.


شهید طرفی

فرازی از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

| چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ب.ظ

سفارش من ادای نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه می باشد.


گزیده ای از وصیت نامه شهید خسرو امینیان

تقدیم به پدرهائی که .......

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۳ ب.ظ

سم رب الشهدا
سلام
تقدیم به پدرهائی که چشم بستند و دخترانشان را ندیدند و دخترانی که چشم باز کردند ولی پدر را ندیدند.

السلام علیک یا اباصالح المهدی


 


نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری

به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir

اهمیت به مسائل کشور

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۱۰ ب.ظ


من مسئول تبلیغات گردان بودم، وهر روز برای آوردن روزنامه به تیپ میرفتم.
بعد از اینکه از تیپ برمی گشتم تمام روزنامه ها را بین بچه ها تقسیم می
کردم.یکی از افرادی که خیلی مشتاق خواندن این روزنامه ها بود فرمانده
گردان بود. ایشان دوست داشت روزنامه هر روز را مطالعه کند. حمید در
اوقات فراغت آنها را جزء به جزء می خواند.ایشان به من گفته بودکه سخنان
امام ووصیت نامه شهیدان که در روزنامه ها نوشته شده است را جدا کنید وبه
من بدهید تا آنها را در برنامه صبحگاهی برای بچه ها بخوانم تا یاد آنها را
فراموش نکنیم وبا خواندن آنها بچه ها قوت قلب بگیرند.ایشان روزنامه ها را
بعد از مطالعه جمع آوری ودر صندوق خود نگهداری می کردند. ایشان می
گفتند:درست است که ما در جبهه هستیم ولی باید همیشه از اوضاع کشورمان
با خبر باشیم تا منافقان نتوانند از داخل کشور به ما ضربه بزنند

حمید طاهری

مراسم دعای کمیل با حضور خانواده معظم شهدا

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۲ ب.ظ

دعای کمیل

انگار یه چیزی گم کرده بودم

| سه شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ق.ظ
شهید عبدالحاکم بن رشید

دربیمارستان تفألی به قرآن زدند. «حاکم »آمد. اسمش راگذاشتند عبدالحاکم.
انیس قرآن هم شد و قاری قرآن مدرسه.
-صبح خیلی سردی بود وبا موتور در حال حرکت به سمت سپاه آبادان بودیم
. رسیدیم به مسجد کارون. گفت: صبر کن صبر کن . شروع کرد به دویدن
به سمت مسجد. گفتم حتما میره دستشوئی و زود برمیگرده.
چند دقیقه بعد با صورت خیس اومد ، کلاهم را دادم که صورتش را خشک
کنه. با تعجب گفتم توی این سرما رفتی وضو گرفتی؟ گفت رضا انگار یه
چیزی گم کرده بودم . وضو نداشتم آروم نداشتم یه طوری بودم.

پیام به همایش بزرگداشت مادران شهدای گمنام

| يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۱ ق.ظ


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آستانه برگزاری همایش تجلیل از مادران شهدای گمنام با عنوان «مادران چشم به راه»، خطاب به این مادران شهدا پیامی صادر کردند.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن پیام رهبر انقلاب به همراه دستخط ایشان را به شرح زیر منتشر کرد:

بسمه تعالی
سلام و درود خدای توانا و مهربان بر دلهای صبور و پرظرفیت مادرانی که پس از هجرت جگر گوشه‌گان دلبندشان به نشانه‌ئی از پیکر پاک آنان دل بستند و به آن نیز دست نیافتند؛ و با این همه، با شکیبائی و صبوری خود نقشی بی نظیر و استثنائی از خود بر جای نهادند. پاداش این صبر بزرگ، روشنی چشم آنان به مژده‌ی رحمت الهی خواهد بود ان‌شاءالله.
۹۳/۰۳/۱۷
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/26656/C/13930319_0126656.jpg


عبدعلی هستم
همانطورکه ازعکس شهیدهم پیداست، همیشه لبخندی به چهره داشت، ساده
وخاکی و خوشرو.فرمانده تیپ بود. درعملیات باصلابت واقتداربود و بعدش
افتاده ومتواضع. با یک موتورگازی درشهر رفت وآمد می کرد. ارادت زیادی
به امام علی (علیه السلام) داشت. خودش را معرفی که میکرد میگفت:
بنام خدا، من عبدعلی هستم (دال با کسره)
خانواده اش به دارخوین رفته بودند. اجازه نمی دادند نیروی غیرنظامی به
آبادان واردشود. برای اینکه مادرش بتواند در تشیع جنازه اش شرکت کند،
او را به عنوان مرده در آمبولانس قرار دادند و از دارخوین به آبادان آوردند
. تشیع این فرمانده تیپ، شبانه و غریبانه انجام شد

تمیمی

کرامت حمید

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

حمید طاهری

یک شب با حمید نشسته بودیم که حکایت عجیبی را در مورد خودش برایم

تعریف کرد وگفت :چند شب قبل که داشتم از اهواز به آبادان می آمدم به

علت کار زیاد،خیلی خسته بودم. به پنج کیلومتری آبادان که رسیدم،تابلوی پنج

کیلومتری را دیدم ودیگر چیزی نفهمیدم.کمی خوابم برده بود وشاید ساعت

یک یا دو نیمه شب بود.زمانی به خودم آمدم که خود را روبروی مسجد امام

حسن عسگری)علیه السلام(آبادان یافتم. در حالیکه سرودستانم روی فرمان

ماشین قرار داشت با صدای موتور ماشین از خواب بیدار شدم. یک لحظه یادم

آمد که من فقط تابلوی پنج کیلومتری شهر را دیده بودم ولی الآن درون شهر

وروبروی مسجد هستم.این که چگونه این اتفاق افتاده بود و با وجود این همه

ایست وبازرسی من وارد شهر شده بودم، نمی دانم. اول فکر کردم خیالاتی

شده ام، اما زمانی که چشم باز کردم احساس کردم صورتم از اشک کاملا

خیس شده است . خواب شهید محمود کارده )جانشین گردان(را دیده بودم و

با او در مورد مسائل وحکایت های زیادی صحبت کرده بودم . از جمله اینکه

به ایشان گفتم:چرا ما را تنها گذاشتی و رفتی و... بر اثر این صحبت ها بود که

در خواب گریه کرده بودم .وقتی بیدار شدم صورتم خیس بود.البته ،حمید به

علت تواضع ومعرفتی که داشت، این مسئله را طوری بیان می کردکه ما هیچ

گونه فکر خاصی درباره ایشان نکنیم. اما حال مردان خدا را خدا می داند وبس


شهید محمود کارده

شکنجه راننده شیخ قنوتی

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ب.ظ


آلبوغبش لحظه به لحظه جنایت های عراقی ها را چنین به یاد می آورد: «پس
از شهادت شیخ، عراقی ها مرا به کنار دیواری گذاشتند . به گونه ای که پشتم
به آنها بود. یکی از آنها به نام عدنان کنار بلوار خیابان چهل متری ده پانزده
متر با من فاصله داشت. او اسلحه اش را خشاب گذاری کرد وخواست به
سمت من تیراندازی کند. من فکر نمی کردم شلیک کند اما او پاهایم را نشانه
رفت ودوازده تیر از گردن به پایین به بدن من زد. با تیری که قبلا به زانویم
اصابت کرده بود، سیزده گلوله خورده بودم. من به زمین افتادم و خون از بدنم
جاری شد. در حال جان دادن بودم که دیدم یک سرباز عراقی لگدی به من
زد. خودم را به مردن زده بودم که عراقی دیگری آمد و بر سر و روی من ادرار
کرد. من تحمل کردم ونفس را در سینه ام حبس کردم وآنها خیال کردند که
من مرده ام...

خبرگزاری فارس: زنده نگه داشتن یاد شهیدان، زنده نگه داشتن آزادگی و فداکاری است

متن این پیام به شرح زیر است:

«زنده نگه داشتن یاد گرامی شهیدان، زنده نگه داشتن آزادگی و فداکاری است و برای ملتی که چشم به افق‌های بلند دوخته است این از برترین نیازها و ضرورت‌هاست. از مدیران و دانشجویان آن دانشگاه به خاطر تکریم پیکر شهدای عزیز تشکر می‌کنم.

12/3/93

سید علی خامنه‌ای»

مکتب امام خمینی

| جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۳۳ ق.ظ


یک نفر یک‏تنه وارد میدان شد؛ با جاذبه‏های عظیمی که خدای متعال به برکت خصوصیّات ذاتی و اکتسابی در او قرار داده بود، دل‏ها را مجذوب خود کرد؛ دستها و پاها را به حرکت وادار کرد؛ مغزها را به اندیشیدن انداخت و این حرکت عظیم را در اینجا، و نهضت عظیم جهانی و بیداری اسلامی را در دنیا به وجود آورد: «باش تا صبح دولتش بدمد/ کاین هنوز از نتایج سحر است». بعد از این، راه امام و حکمت امام و مکتب امام و تفکّر امام، در دنیا نقشها خواهد آفرید و نسلها آن را آزمایش خواهند کرد۱۳۷۸/۰۷/۰۹

دنیای بدون «خمینی»

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ب.ظ


خدا می‌داند که در طول این ده‌سال، فکر چنین روزی، همیشه دل ما را لرزانده بود. نمی‌دانستیم دنیای بدون «خمینی» چگونه قابل تحمل است. به همین خاطر، چندین بار به ایشان عرض کردم: دعای بزرگ من در پیشگاه خدا این است که من قبل از شما بمیرم.
در همان روز تلخ که حال امام مساعد نبود، من جمعی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی را دعوت کردم و به آن‌ها گفتم که حال امام خوب نیست؛ کار بازنگری را قدری تسریع کنیم و مژده‌ی اتمام آن را به ایشان در بیمارستان بدهیم تا دل امام شاد شود. واقعاً از تصور آن چیزی که ممکن بود پیش آید، قلب من می‌لرزید؛ صدایم شکست و نتوانستم حرفم را تمام کنم...
سخنرانی در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 17/03/1368

پاسخ امام خمینی به سؤال آیت‌الله خامنه‌ای

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ


این مناجات شعبانیّه یک تحفهای است که در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همهی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی یک برجستگی خاصّی دارند. من از امام بزرگوار رضوان‌الله‌علیه سؤال کردم، گفتم در میان این دعاهایی که از ائمّه علیهم‌السّلام رسیده است، شما به کدام دعا بیشتر علاقهمندید و دلبستهاید؟ فرمودند به دعای کمیل و مناجات شعبانیّه؛ به این دو دعا. امام یک دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیلهی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای کمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میکند به این دو دعا، دقّت میکند، میبیند چقدر هم شبیه همند این دو دعا؛ شباهتهای زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوکّل به خدا؛ کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیک، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛ امید، امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۲/۰۳/۲۲

عکسی از شهید حسین امامی

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۱۶ ب.ظ

شهیدامامی

حاج محمدشیردم پدر4شهیدآبادانی تشییع وتدفین شد

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۹ ق.ظ


 
پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به فرزندان شهیدش پیوست.

یک منبع آگاه در گفتگو باخبرنگار سرویس فرهنگی «اروند آنلاین» اظهار نمود: مرحوم حاج محمد شیردم، پدر شهیدان والامقام بیژن، جهانگیر، جهانبخش و علی اکبر شیردم به دلیل عارضه سکته مغزی ، در سن ۸۸ سالگی به فرزندان شهیدش پیوست.

این منبع آگاه در ادامه ضمن اشاره به غفلت رسانه های محلی و مسسولین فرهنگی شهرستان آبادان گفت: پیکر این پدر آسمانی، دیروز در شهرستان لارستان تشییع و به خاک سپرده شد.

گفتنی است شهیدان بیژن شیردم در سن 25 سالگی درجبهه ذوالفقاریه آبادان به شهادت رسید، شهید جهانگیر شیردم در منطقه طلائیه شهید شد، شهید جهانبخش شیردم در عملیات فاو و شهیدعلی اکبرشیردم در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند.

گزیده ای از وصیت نامه شهید جمشید رئیسی

| پنجشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۷ ق.ظ


شهادت شربتی است که هر کس توان آن را ندارد که بنوشد مگر اینکه خود را
از تمام قید وبندهای ظاهری اعم از مال وجان خود گذشته ودر راه حق علیه
باطل فدا کند. بله این راه سعادت است، راه پیروزی.

جمشید رئیسی

مکتب امام (ره)

| چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ب.ظ

  رهبر انقلاب اسلامی در حرم مطهر امام(ره): معنویت، عقلانیت و عدالت ابعاد اصلی مکتب امام(ره) است.