شهیداحمدرضاعلیپور وشهید بهزاد جلیلی
- ۱ نظر
- ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۸
بزار همه عالم بدانن که من عاشق حسینم
در این عالم هر چه هست مدیون حسین است
کجایید
حبیب بن مظاهر، زهیر، عباس علمدار نینوا
کجاست حر آزاده که عاشق رفت از اینجا
اینجا روزها عاشوراست با نبودنت
مهدی جان اینجا عصرها
عصر عاشوراست با نبودنت آقا
روزها و شب ها در فراقت در غفلتم چه کنم؟
ناله ها و شیون ها بمانند برای ناحیه مقدسه
اینجا ماوای گریه ها نیست
اینجا زمین طاقت اشک بسیجی ها را نداشت
آری اجل زود آمد برای یاران خمینی
آخر که زمین طاقت روضه های آنها را نداشت
سلمان مهدوی
1393/05/27
ساعت 00:25
عصر آبادان: شهید حامد هلالی پس از سال ها گمنامی ، سرانجام به وطن بازگشت تا نسیم دل انگیز حضورش ، باری دیگر کوچه های شهرمان را معطر کند.
به گزارش عصر آبادان، یکی از مخاطبان این وب سایت خبری ، به بهانه بازگشت غمبار شهید حامد هلالی پس از ۲۶ سال به وطن ، نوشت:
آنها که بیایند ،خیلی مادرهای چشم انتظار دیگر در میان ما نیستند و آرزو به دل رفته اند .
وما چه میدانیم حسرت و انتظار بیست سی ساله با قلب مادر چه می کند؟
و ما چه می دانیم حسرت و انتظار بیست سی ساله و دیدن کمرنگ شدن ارزش ها و
باور ها و حیاها و عفت ها و غیرت ها، با قلب یک مادر چه می کند؟
آن ها که بیایند ، هستند معدود مادرانی که چشم انتظارند هنوز!
هستند مادران چشم انتظاری ، پدران چشم انتظاری، خواهران چشم انتظاری و
فرزندان چشم انتظاری که از قضا دل خونی دارند از دیدن آن که برای اجرای
کنسرت مبتذل و مختلطی و برای اکران و نمایش هیچ فیلم لاقید و… هیچ کسی مانع
نمی شود اما برای اجرای فریضه امر به معروف مانع می شوند! سنگ پیش پای
دغدغه مندان می اندازند ! مجوز می خواهند ! …. و فقط کاش که همین بود. عیبی
ندارد! شهدا که بیایند، همه این درددل ها را با آن ها خواهم گفت. آن ها که
بیایند ، زخم های امام زخم ها را به تماشا خواهیم نشست…
دلمان در واویلای غریبی و میان عطر عود و اسپند و گلاب و بیقراری و بی کسی … فریاد خواهد زد:
کسی روضه بخواند ! کسی روضه بخواند !
و خودش … و خود دل، و خود این دل بیتاب و سرگشته و داغدار و حزین روضه خواهد خواند … روضه ای که شهدا دوست دارند خواهد خواند…
فردا حامد هلالی به موطن خود می آید و قرار است در زادگاه خود غریبانه دفن شود.
شهید حامد هلالی سرباز منطقه سوم دریایی امام حسین(ع) را می گویم که در سال
۶۷ در جزایر مجنون به شهادت رسید و جدیدا پس از شناسایی به آبادان منتقل و
قرار است در روز پنجشنبه ۹۳/۵/۳ در مزار شهدا آبادان آرام و قرار گیرد.
حامدی که از خانواده او تا این لحظه خبری در دست نیست. پدر و مادر فوت
نموده اند و از دو برادر وی نیز خبر و آدرسی نیست.
هر چند همه ی ما ملت ایران خانواده او و دگر شهدا مفقود الاثر بوده و هستیم … بیائیم و سرافرازانه او را به خاک بسپاریم …
شهید حامد هلالی پس از 26 سال دوری ، اکنون به وطن بازگشت اما خبری از پدر و مادر او نیست.
به گزارش عصر آبادان ،اخیراً گروه تفحص شهدا توانستند پیکر شهیدی را پیدا کنند که ۲۶ سال پیش طی یک عملیات مفقود شده بود.
این شهید که اهل آبادان است ، حامد هلالی نام دارد و قرار است روز یکشنبه هفته آینده ساعت 9 صبح از چهار راه احمدآباد، با حضور مردم شهیدپرور این شهرستان به خاک سپرده شود.
نکته تاثربرانگیز اینکه پس از پیدا شدن پیکر این شهید والامقام ، این بار یافتن پدر و مادر شهید ممکن نبود زیرا بیش از دو دهه ، چشم انتظارماندن یک فرزند دلبند ، آنها را از پای در آورد و جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.
با این حال شنیده شد تعدادی از فعالان حوزه جمع آوری سیره شهداء که ارتباط خوبی با خانواده های شاهد و ایثارگر دارند با تلاش فراوان توانستند برادران و خواهران این شهید را پیدا کنند تا خبر برگشتن برادرشان را به آنها بدهند.
گفتنی است شهید حامد هلالی در تاریخ ۴ تیرماه ۱۳۶۷ در جریان یکی از عملیات های دفاع مقدس مفقود شد و اکنون پس از ۲۶ سال در کنار یاران شهیدش در بهشت رضا (علیه السلام) آبادان در خاک آرام خواهد گرفت.
مراسم تشییع پیکر این شهید والامقام روز یکشنبه هفته آینده برگزار می
شود.زمان مراسم ساعت 9 صبح از چهارراه احمدآباد به سمت گلزارشهدای آبادان برگزار می شود.
خدمت عمومی اهالی محترم آبادان
ایدهم الله تعالی
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب
شده موجب تأثر و تأسف شدید شد. من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی
دست به چنین فاجعه وحشیانهای بزند جز آنانکه به نظایر آن عادت نمودهاند و
خوی درندگی و وحشگیری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد.
من تاکنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیرانسانی و مخالف
با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و
جان و مال مردم به خطر مرگ انداختهاند و با فداکاری از هم میهنان خود
دفاع میکنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت میدهد که
دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی ـ اسلامی ملت را در
دنیا بد منعکس کند.
آتش را به کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را
قفل کردن، کار اشخاص غیرمسلط بر اوضاع نیست. گفتار شاه که تظاهر کنندگان
مخالف من وحشت بزرگ را وعده میدهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان
وعده بوده است شاهد دیگری بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی
بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود میکنم نیز شاهد این
مدعاست.
اظهار تأسف و تأثر در بوقهای تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا
مرفق به خون هم میهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و
همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زدهاند.
آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده
شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شدهاند هممیهنان ما نبودهاند؟ قراین
نشان میدهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ
به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی
داشتهاند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هر چند وقت یکبار دست به کشتار
وحشیانه مردم میزند این قبیل صحنهها را به وجود آورده است و یا خواهد
آورد؟
این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و
خارج دست زند و به بوقها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور
دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و
مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ
ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر میکنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال
وحشیانه و ضداسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم
شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری میکنند، لوث
نماید. لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی بخش اسلام
منجر میشود و برای مردم روشن نمایند. این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان
ایران به خصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده تسلیت عرض
نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک میدانم.
از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع آبادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته روح الله الموسوی الخمینی
رمز موفقیت مریم این بود که هیچگاه دلبسته دنیا نشد و دنیا و زرق و برقش
را نمیدید. وی با بیان اینکه من تنها چهار سال با مریم همرزم بودم، اذعان
داشت: برای انتخاب دوست باید بیشترین دقت را انجام دهیم اما مریم پیش از
آنکه دوست من باشد الگوی خوب و مطمئنی بود.
مریم نخست به عنوان امدادگر در بیمارستان مشغول فعالیت بود و سپس وارد
بنیاد شهید شد، مریم روحی پویا داشت و سکون و یکجا ماندن را نمیتوانست
تحمل کند و اگر میدید در جای دیگری میتواند خدمت کند خود را به آنجا
میرساند.
او پس از مدتی فعالیت در بیمارستان، به عنوان مددکار اجتماعی در بنیاد شهید
مشغول شد و به مددکاری و مواظبت از مادران شهیدان میپرداخت و او اعتقاد
داشت که مراقبت از مادران شهدا چیزی کمتر از جنگیدن در جبههها نیست .
خاطره ای از سامری :
روزی وارد خانه شدم و مریم را رو به قبله دیدم وقتی جلوتر رفتم، دیدم مریم
روی دستانش میزند و از او سؤال کردم که مشکلی پیش آمده، چیزی نگفت اما
بعدها برای من تعریف کرد که من هر روز اعضای بدنم را مواخذه میکنم و از
آنها میپرسم که امروز برای خدا چه کاری انجام دادهاید .
خانم سامری در خصوص عزاداریهای بینظیر همرزمش می گوید :
در ایام فاطمیه روزی سرزده وارد خانه شدم و دیدم مریم به پهنای صورت اشک
میریزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا میزند .
به او گفتم که چرا اینقدر اشک میریزی؟
گفت : شما اگر مادرتان فوت کند چه کار میکنید، شادی میکنید یا گریه؟
مریم علیرغم فعالیت زیادی که داشت روزه میگرفت و تنها با نان و آب افطار
میکرد .
هیچ چیز او را راضی نمیکرد و همین موجب شده بود که یک لحظه آرامش نداشته
باشد تا اینکه در بهار عمر خود با رسیدن به مقام شهادت به آرامش همیشگی
رسید .
انا لله و انا الیه الراجعون
طی خبر رسیده «عبدالمطلب یاسینی»، پدر شهیدان «علیرضا و احمدرضا یاسینی» به رحمت ایزدی پیوست.
عبدالمطلب یاسینی، پدر شهیدان سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی و رضا یاسینی صبح امروز در سن 83 سالگی دعوت حق را لبیک گفت.
مرحوم یاسینی از چندی پیش بدلیل بیماری آلزایمر و عفونت ریه در بیمارستان
بستری شده بود و صبح امروز در بیمارستان الزهرا اصفهان درگذشت.
خلبان علیرضا یاسینی رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نهاجا بود که
همراه سرتیپ منصور ستاری فرمانده وقت نیروی هوایی، سرتیپ خلبان مصطفی
اردستانی معاون عملیات در تاریخ 15 دی ماه سال 1373 با سقوط هواپیمایشان
یکی از تلخ ترین روزها را برای نیروی هوایی ارتش رقم زدند.
این هواپیما که حامل جمعی از فرماندهان این نیرو بود برای بازدید به
پایگاه اصفهان رفته و در هنگام بازگشت و در دقایق ابتدایی پرواز، دچار
سانحه شده و پس از برخورد با زمین آتش می گیرد که به موجب آن، نیروی هوایی
جمعی از بهترین فرماندهان خود را از دست داد.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای در مراسم این شهید بزرگوار
(یاسینی) در وصف او فرمودند: «فقدان بزرگی بود؛ نه فقط برای شما برای من هم
این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن
بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به
ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و
نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود...»
«من به شهید یاسینی خیلی امیدوار بودم. همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی
فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای
آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید
تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.»
این جنگ [جنگ هشت ساله]، مظهر و تجلى همهى روحیات خوب و سازندهاى است که یک ملت و یک کشور را مىتواند به تعالى حقیقى برساند. * ما در جنگ نظامى توانستیم خودمان را پیروز کنیم؛ به کمک چه چیزى؟ به کمک باور و ایمان و اتّکاى به نفس و وحدت و امید به آینده و روشنبودن هدفها و تکیه به نیروهاى ذاتى خویش و تکیه به اسلام. *حماسهى ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قلهى ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است. * جنگ ایران و عراق یک جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش یا دو کشور با هم نبود؛ جنگ یک کشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتیبانیهاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سیاسى امریکا پشت سرِ رژیم بعثى عراق ایستاد. * این جنگ [جنگ هشت ساله] حقیقتاً یک گنجِ تمامنشدنى است.
عملیات کوچک عاشورای1 در منطقه تکاب در شمال کردستان توسط سپاه پاسداران (1364ش)
عملیات عاشورای1 در تاریخ23 مرداد1364 در منطقه عملیاتی تکاب و صائین دژ در شمال کردستان و با هدف سرکوبی عناصر ضدانقلابی و مزدوران رژیم بعثی عراق، توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام شد. در این عملیات، صدها تن از عوامل دشمن کشته و زخمی شده و تعدادی نیز به اسارت سپاه اسلام درآمدند. همچنین مقدار زیادی سلاح سبک نیز به غنیمت رزمندگان درآمد.
ارسال نامه «صدام حسین» حاکم عرا به حجتالاسلام «هاشمی رفسنجانی» رئیس جمهور ایران (1369ش)
پس از قبول قطعنامه598 توسط ایران و شروع آتشبس، صدام حسین رییس جمهور منفور عراق پس از آن که کشور کویت را به اشغال خود درآورد و خود را در برابر تهدیدات جدیدی از سوی قدرتهای غربی حس میکرد، در تاریخ23 مرداد1369(14 آوریل1990)، ششمین نامهاش را برای حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی رییس وقت جمهوری اسلامی ایران ارسال کرد و بر پذیرش کامل و بدون قید و شرط مفاد قرارداد1975 الجزایر تأکید نمود. در این نامه خطاب به رییس جمهور ایران آمده است: «با این تصمیم ما، دیگر همه چیز روشن شده و به این تربیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادله اسرا باقی نمیماند.» این عمل صدام حسین یک پیروزی بزرگ سیاسی و نظامی برای ایران بود. پس از پنج روز، نیروهای عراقی به مرزهای بینالمللی عقب نشینی کردند. به دنبال عقبنشینی نیروهای عراق از اراضی ایران، هیئتی تحت عنوان «هیأت نظارت بر عقبنشینی و نصب علایم مرزی» تشکیل شد. وظیفه این هیئت، نظارت بر عقبنشینی کامل نیروهای عراقی، پاکسازی میادین مین، تعیین محل و نصب میلههای مرزی جدید بر اساس عهدنامه1975م بود. بدین ترتیب، پس از تماسها و مذاکرات و تبادل ده نامه بین رؤسای جمهوری دو طرف در طی چهار ماه، مقدمات و تسهیلات لازم جهت ورود به مرحله جدید، یعنی عادی سازی روابط دو طرف، به نحو کاملاً مساعدی فراهم شد.
شهیداحمدرضاعلیپوردرسال1342درآبادان متولدگردید.وی پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه مرزهای جنوبی ایران در مقطع سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود که همزمان باشروع جنگ فعالیت خود رادربسیج آبادان بصورت فعال آغاز نمود.ایشان معتقدبود تازمانیکه جنگ ادامه دارد بایدماندومقاومت کرد.وبا همین عقیده هیچگاه از آبادان ومناطق عملیاتی خارج نگردیدوپس از دفاع جانانه از شهروشرکت در عملیاتهای متعددی چون(فتح بستان فتح خرمشهر بدر رمضان خیبر و...والفجر8)سرانجام در24بهمن ماه 1364 در عملیات والفجر 8 به شهادت نائل گردید.روحش شاد.
در سفینه البحار در باب صله رحم از حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هست : که در شب دوشنبه و شب پنج شنبه کاغذ اعمال هفته انسان را به حضرت می دهند و هنگامیکه عمل زشتی از شما سربازان اسلام ببیند ، اشک می ریزد و هنگامی که عمل نیکویی ببیند هوشحال می شود.
بسم رب الشهدا
سلام
می خواستم امروز عکسهائی از مناطق مختلف آبادان در زمان جنگ بگذارم ام مقدور نشد بنابراین عکسهائی از تعدادی از نوجوانان بسیجی ابادانی را که کنار پدر و مادران دلیرشان در زیر آتش دشمن در شهر آبادان ماندند و در دفاع نیز شریک بودند را گذاشتم البته این عزیزان فقط برای عکس گرفتن این لباسها را تنشان نکردند بلکه همه رزمنده بودند تا سالهای پایانی جنگ که تعدادی از ایشان شهید و باقی جانباز شدند .
آری اقا و مولایم حضرت مهدی زهرا(س) چنین رزمندگانی دارد و دلهای منتظر در فراغ اویند براستی که کسانی که روز رزم او و یارانش را تنها میگذارند چه کسانی هستند ؟؟؟
راستی اگر یک هزارم سرگذشت ابادان زمان جنگ در تهران اتفاق افتاده بود الان نیز همینطور در غربت میماند ؟؟
این عکس هم
متعلق به پل بمباران شده ایستگاه ۷ ابادان است همان پلی که دشمن در اول
جنگ به دویست متری ان رسید ولی بدلیل رشادتهای بچه های ابادان همانها که در
زندگیشان بی ادعا بودند و گمنام هم رفتند موفق به فتح پل نشد موقع عملیات
والفجر ۸ این پل کرارا بمباران شد و صدها شهید بر روی این پل به شهادت
رسیدند .
شهید عزیز بچاری یکی از بچه های گردان امام رضا (ع) ابادان بود که در چند متری پل در اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید یادش گرامی نفر دوم ایستاده از سمت راست البته زمان شهادت سنش بیشتر بود و انموقع یک دختر یک ساله داشت .
التماس دعا یا علی
نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری
به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir
نام : مریم
فرهانیان
تولد : ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۲
محل تولد : آبادان در خانوادهای متوسط و مذهبی
تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ماه ۱۳۶۳
محل شهادت : آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن
محل دفن : گلزار شهدای آبادان
در ۱۴ سالگی با کمک برادر رشید خود «شهید مهدی فرهانیان» خود را مجهز به
سلاح معرفت و بصیرت الهی کرد و با درک صحیح از وضعیت حاکم بر کشور و نیز
ماهیت استکبار جهانی امپریالیسم،مبارزات خود را علیه ظلم های رژیم پهلوی
آغاز کرد .
این شهیده بزرگوار با اوجگیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در
تظاهرات و راهپیماییهای مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی
شکوهمند انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران به جمع این خیل عاشق پیوست و
دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساند.و با آغاز جنگ تحمیلی درشهر
آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده به دفاع ازخاک کشورش پرداخت .
شهیده مریم فرهانیان درسن ۱۷ سالگی در بیمارستان امام خمینی (ره) آبادان
مشغول امدادگری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحین
جنگ در بیمارستان های مختلف آبادان ادامه داد که در این مدت یک بار به شدت
زخمی شد و به اجبار در بیمارستان بستری شد .
وی کسی بود که زینب وار از برادران رزمنده مجروح پرستاری می کرد.مریم
فرهانیان یکی از ۱۸ نفر خواهران، امدادگران داوطلب بود که در زمان جنگ در
بیمارستان طالقانی آبادان در قسمتهای مختلف، خالصانه خدمت کرد وی در تمام
مدت عمر گرانبهایش با بیداری و هوشیاری سیاسی، دینی زندگی کرد رفتار و منش
این شهیده الگوی زن مسلمان ایرانیست .
این شهیده بزرگوار از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا روز شهادت با بیداری
کامل و حس زیبای عشق و ایثار در شهر مقاوم آبادان مشغول خدمت و ترویج
اخلاق، رفتار و منش یک زن مسلمان بود. به هنگام شکست محاصره آبادان و آزادی
خرمشهر و بسیاری از عملیاتهای دیگر فعالیت چشمگیری داشت تا بالاخره بر اثر
متوقف شدن عملیات پس از آزادی خرمشهر بهمنظور رسیدگی به خانواده شهدا در
واحد فرهنگی بنیاد شهید آبادان مشغول فعالیت شد .
هنگام شهادت :
این شهیده بزرگوار در غروب سیزدهم مرداد ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که همراه با
دو تن از خواهران همکار خود بر مزار شهیدی که بنا به وصیت مادر شهید که از
آنان قول گرفته بود هر سال به جای او بر سر مزار پسر شهیدش حاضر شوند، در
حالی که راهی گلستان شهدای آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن
بعثی قرار گرفتند و دو خواهر همراه او زخمی شدند و مریم فرهانیان نماد
رشادت و مجاهدت زن ایرانی به فیض شهادت نایل شد .
بسم الله
الرّحمن الرّحیم و به نستعین انّه خیر ناصر و معین
وصیتم را با نام خدا، این بزرگترین بزرگترها، آن یگانه مطلق، این فریادرس
مستضعفان، این در هم کوبنده کاخ ستمگران و یزیدیان، این منجی حق و عدالت،
این فرستاده ی قرآن، این شنونده غم ها، این مشکل گشای دردها و ... شروع می
کنم.
اول از هر چیز از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اندازه فهم
خودم و وظایفم که بر دوش دارم بگویم، انقلابی که با دادن خون هزاران شهید و
هزاران معلول به اولین مرحله پیروزی خود رسید. انقلابی که در آن مردم،
اسلام را، این کامل ترین دین را مبنای کار خود قرار دادند و از آن الهام
گرفتند و وحدتی را که به دست آورده بودند، با توجه به دین اسلام و رهبری
قاطع امام آن را حفظ کردند.
قدر این رهبر را بدانید و همواره پشت سر او باشید. از امام پیروی کنید. به
پیام ها و فرمان ها و دستوارت اسلامی امام توجه کنید و سعی کنید از هر کلمه
امام درس بگیرید.
امام را تنها نگذارید. این هوای نفسی را که امام از آن صحبت و سعی می کند
آن را از وجود ما بزداید، شما هم سعی کنید که در این راه موفق شوید. سعی
کنید خود را بشناسید که اگر خود را بشناسید خدا را شناخته اید. در هیچ کاری
خدا را از یاد نبرید. و همواره به یاد خدا باشید و با هم به مهربانی رفتار
کنید.
امام زمان را از یاد نبرید. همواره به فکر امام زمان باشید. همواره در راه
اسلام باشید و برای تحقق بخشیدن به آرمان اسلام بکوشید و به قدرت الهی توجه
داشته باشید که بالاتر و با عظمت تر از تمام قدرت هاست. هیچ وقت قدرت خدا
را از یاد نبرید و سعی کنید که هر چه بهتر تزکیه نفس کنید. چیزی را که امام
اینقدر درباره اش تکیه می کنندکه تزکیه نفس کنید. و در بین خطراتی که ما را
تهدید می کنند هیچ خطری بالاتر از این نفس نیست که گاه انسان را به انحراف
می کشاند و خود انسان متوجه نمی شود.
قرآن بخوانید زیرا قرآن تمام دستورات زندگی را به شما می گوید. نهج البلاغه
و صحیفه سجادیه هم همینطور.
مادر! اگر من سعادت شهادت را داشتم و شهید شدم، اصلاناراحت نباش. ما همه
امانت هستیم و همه ما از دنیا می رویم، زیرا این دنیا آزمایشگاهی است که
خداوند بندگان خود را در آن، مورد آزمایش قرار می دهد. این ما هستیم که
باید سعی کنیم و از این امتحان که بالاترین امتحان هاست سربلند بیرون
بیاییم و در قیامت پیش خدا سرافکنده نباشیم.
یادم هست که در آخرین جلسه گفتگویی که با برادر شهیدم داشتم، درباره معاد
برایم صحبت می کرد و می گفت در فکر آخرت باشید و بعد از این جلسه بود که
مقام شهادت را به دست آورد. از صمیم قلب به او تبریک می گویم و از خدا می
خواهم صداقتی همانند شهیدان به من عطا کند و سعادت این را بدهد که تنها و
تنها در راه او قدم برداریم و برای رضای او کار کنیم.
شهید کسی است که به آخرین مرحله کمال خود رسیده است و راهش را با آگاهی،
ایمان و خلوص می پیماید و همیشه پیروز و جاوید است.
به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم که الان امام خمینی بر ما ولایت دارد و
بدانیم تنها در این صورت در دنیا و آخرت موفق می شویم که با همدیگر صمیمی
باشیم و با دشمن مقابله کنیم. چه دشمنانی که در درون ما هستند و چه دشمنان
بیرونی. من هم مانند برادر شهیدم (مهدی) هر چه یادم آمد نوشتم و اگر در
گفتارم اشتباهی هست، به بزرگی خودتان ببخشید .
والسلام علیکم
و رحمة الله و برکاته
مریم فرهانیان
سلام
قصه دفاع مقدس ابعاد زیادی دارد ، رزم و دفاع و ماجراهای حاشیه ای آن که گاهی پر رنگتر از متن هستند ، ماجراهائی مانند اسارت رزمندگانمان و زندگی ومقاومتشان در اسارت و آنچه بی رحمان بعثی بر سر این عزیزان آوردند ، اگر الان جنایات داعشی ها برای مردم عجیب است چون در زمان دفاع و بعد از آن نتوانستند آنها که بودجه های کلان فرهنگی را بخود اختصاص میدهند بخش کوچکی از آنچه بر سر رزمندگان و مردم مناطق جنگ آمد را به داخل کشور و مردم انتقال دهند .
آری دفاع مقدس حتی با آن قرائت که من آن را عملیات مقدس میدانم نیز ناشناخته است و همین است که وقتی کارگردانهای جنگ ندیده ما میخواهند فیلم جنگی بسازند میشوند امثال قرار گاه مسکونی .
به هر حال قبلا اشاره ای کردم به داستان ملاصالح قاری و 23 اسیر نوجوان که برادر عزیز نادیده ام جناب سرهنگ رحمن مکری عکسهائی را محبت فرمودند و برایم فرستادند که در وبلاگ درج کردم تا عزیزان تماشا کنند و قسمتی از سخن ایشان را میگذارم تا خود گویا باشند .
(((( سلام نفر سوم از سمت چپ در کنار صدام است با موهای زرد طلایی وی بعد ها با درجه سرهنگی رییس فدراسیون وزنه برداری صدام شد.این شخص در زمانی که 23نوجوان را همراه ملا صالح قاری پیش صدام برده بودند .صدام دختر کوچکش را در این ملاقات همراه داشت که مجلس را عاطفی کند همین دختری که الآن می گوید حاضر است در خدمت داعش باشد . یکی از نوجوانان تحت ناثیر قرار گرفت و کمی به صدام نزدیک شد که این افسر که آن زمان مثل عکس ستوان بود با مشت به کتف نوجوان کوبید که نوجوان از حال رفت این موضوع را ملا صالح قاری برایم تعریف کرد و این ستوان ملعون را بمن نشان داد.سلام به ملا صالح قاری برسانید بگویید رحمان مکرمی سلام رساند همان کسی که در فرودین 62در رادیو عراق صدامیان را کافر خواند و گوینده را بشدت ناراحت کرد و به امام خمینی هم سلام رساند و تو تعجب کرده بودی چون مستقیما رادیو را گوش می دادی .)))
نوشته توسط برادر علیرضا بختیاری
به نقل از وبلاگ http://bashahidan.blog.ir/
در روایت است که خدا دوست دارد آن مؤمنی را که یک لباس بیشتر ندارد. وقتی می شوید مجبور است خودش را به لحافی بپیچد تا لباسش خشک شود و بتواند بپوشد ، و در مطبخ او بیش از یک غذا پخته نمی شود نه اینکه چندین غذا در عرض هم پخته شود.
ستوان حسین اصلانی
تازه به تهران منتقل
شده بودم. هزینه های سنگین زندگی و بیماری فرزندم از طرفی
و انتقال نیافتن گواهی حقوقم از بوشهر به تهران از سوی دیگرمرا در تنگنای سخت
اقتصادی قرار داده بود.
حرف آخر
در صدر اسلام پیامبر افرادی را که برای جهاد غدر مشوعی داشتند از حضور منع می کردند آنها از غصه این سلب توفیق چشمانشان اشکبار می شد. و چه زیباست تکرار این الگوها در قرنها بعد...
وقتی منصور 13 ساله را بدلیل سن خیلی پایین از پذیرش در بسیج منع کردند 3 روز در درب بسیج ( واقع در کلیسا ) ماتم گرفته بود و گریه می کرد می گفت حاضرم کفشها را واکس بزنم فقط قبول کنید تا آخر او را برای نگهبانی همان محل پذیرفتند... سر از پا نمی شناخت.
سنش کم بود ولی اهل مطالعه همیشه کیهان بچه ها را دستش می دیدن.
مثل همیشه روی صندلی نشسته بود و در حین نگهبانی کتاب می خواند که ناگهان ترکشی قسمتی از سرش را جدا کرد. با اصابت ترکش به دیوار قسمت بزرگی از دیوار کنده شد. دوستانش با قلبی شکسته و چشمانی گریان به روی دیوار نشستند. منصور جان شهادتت مبارک.
شهید : منصور باغی
طلوع نورانی : 25/11/1347
عروج عرفانی : 15/2/1360
«عبدالمطلب یاسینی»، پدر شهیدان «علیرضا و احمدرضا یاسینی» به دلیل بیماری آلزایمر و عفونت ریه در بیمارستان شهید آیت الله کاشانی اصفهان بستری است.
به گزارش روابط عمومی نیروی هوایی ارتش، «عبدالمطلب یاسینی»، پدر شهیدان «علیرضا و احمدرضا یاسینی» و جانباز «عباس یاسینی» به دلیل بیماری آلزایمر و عفونت ریه در بیمارستان شهید آیت الله کاشانی اصفهان بستری است.
بهروز یاسینی، فرزند سرلشکر خلبان شهید سیدعلیرضا یاسینی با اعلام وخامت حال پدر بزرگش، از همه ملت شهیدپرور و روزهدار خواست تا برای شفای پدر شهیدان یاسینی دعا کنند.
گفتنی است سرلشکر خلبان «سیدعلیرضا یاسینی» که از دست مقام معظم رهبری مدال فتح دریافت کرده است، دارای 2759 ساعت پرواز و رکوردار پرواز با هواپیمای جنگی 4-F و یکی از قهرمانان عملیات بزرگ 140 فروندی بود که در روزهای آغازین دفاع مقدس به اجرا درآمد. رهبر معظم انقلاب در پیامی به مناسبت شهادت این خلبان بلندآوازه فرمودند: «یاسینی مردی مومن بود، صادق بود و صمیمی بود، همینها موجب شده بود من به این جوان امیدها داشته باشم.»
شاید همهی اینها دست به دست هم داد تا رهبر انقلاب در حاشیه یکی از دیدارهایشان بفرمایند:این کتاب "لشکرخوبان" پر است از اعجاب و عظمت ناگفتهی رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ. در ایامی که این کتاب را میخواندم بارها و بارها متاثر شدم.
رهبر انقلاب در مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان میدید. خداوند انشاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»