چهاردهمین یادواره سردار شهید حسین امامی
- ۰ نظر
- ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۲
باور داشته باشید که اگر روزی با دید بصیرت ، این امت و خصوصا برادران سپاه و بسیچ لباس های خود را از تن در بیاورند و آنرا بفشارند، از آنها خون خواهد چکید و این خونها خون شهید و بس . و هرچه مسوولیت فرد در این جمهوری سنگین تر باشد خون بیشتری خواهد چکید که به حق سنگینی خون شهدا بر گردن شما مسوولین (بالاخص برادران سپاهی ) خواهد بود و همیشه در حساب های زندگیتان جایی نیز برای پاسخگویی به خداوند در قبال پاسداری از خون شهدا باز نمایید.
همرزمان شهید حسین امامی بعد از شهادت ایشان می گفتند حسین به حق مظلوم بود نه تنها در اخلاق وکار، بلکه در زندگی و حتی در مراسم تشییع جنازه به طوری که هنگامی تشییع شد که هیچ یک از دوستانش نمی دانستند و عده ای در حال تشییع متوجه شدند و عده ای هم بعد از خاکسپاری ایشان و در اصل عده ای از مردم که حتی اورا نمی شناختند. آن شهید بزرگوار اسفند 1363 به درجه رفیع شهادت نایل شدند
«بسم رب الشهداء»
شب 1357/05/30به اتّفاق «آقا ابراهیم» و «آقا اسماعیل» برادران شهیدم، این شعر را به تعداد هر نفر 30 تا 40 برگه دست نویس کردیم و در سطح شهر بین مردم توزیع کردیم، و هرکدام به سویی گریختیم. به قولی: «شعر آن نیست که معنایش کنی / معنایی است که باید حس کنی» و شما حس و حال برادران شهیدم را در شعر به خوبی در می یابید. دو نوجوان 15 و 16 ساله را...
عبّاس شریفی
(برادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل)
1394/05/20
امسال فرا رسیدن سال نو مصادف است با دو فاطمیّه و مراسم یادبود شهادت بانوی بزرگ جهان اسلام صدّیقهی کبری (سلام الله علیها). این تقارن موجب میشود که ملّت ما انشاءالله
بتوانند از برکات انوار فاطمی بهره ببرند و خود را در شعاع تعالیم آن
بزرگوار قرار بدهند و خود را منوّر کنند به انوار هدایت الهی که به وسیلهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و خاندان پیغمبر به همهی مردم عالم اهدا شده است
به همت کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم علیه السلام در راستای فرمایشات مقام عظمای ولایت امام خامنه ای در جهت ترویج فرهنگ نماز یک دوره کارگاه آموزشی با عنوان "سیری در معارف نماز" با حضور استاد ارجمند برادرسعید دریس(معاونت اموراستانهای ستاد اقامه نماز کشور) با مشارکت جمعی از معلمان و معاونان پرورشی مدارس در روزهای شنبه و یکشنبه 2و 3 بهمن ماه و دوره ویژه مدیران دوشنبه و سه شنبه 4 و 5بهمن ماه برگزار گردید.
به همت کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم علیه السلام در راستای بعد تربیتی مدارس و در جهت آموزش احکام اسلامی در قالب دوره آموزش ضمن خدمت معلمان آبادان با موضوع احکام ویژه دانش آموزان استثنایی، ویژه معلمان مدارس استثنایی بشهرستان برگزار گردید. همچنین لازم بذکر است که دوره ماه قبل شامل مبانی مشاوره بود که برای این عزیزان برگزار گردید.
بزرگترین سرمایه مهم انسان در زندگی، عمر اوست. کارهای خیر، سود این سرمایه و گناهان خسران آن به شمار میآیند. برای استفاده بهینه از سرمایه عمر، لازم است که هر انسانی نفس خود را کنترل کند. محاسبه؛ جلوی فراموشی و غفلت را میگیرد. روایتهای زیادی از خانواده و دوستان شهیده مریم فرهانیان است که او در طول عمر پر برکت خود بارها اعمال خود را محاسبه کرد تا از آن غافل نشود. هر یک از شهدا دارای فضایلی بودند که استحقاق شهادت را در خود ایجاد کردند.
به مناسبت سالروز شهادت شهیده «مریم فرهانیان» به شرح شخصیت و فعالیتهای او در دوران دفاع مقدس پرداختیم؛ که در ادامه میخوانید.
زمانی که سحرگاه 24 دی ماه 1342 دختری در بیمارستان شهید بهشتی آبادان چشم به جهان گشود، هیچکس تصور نمیکرد سالها بعد قرار است او در روزهای پرالتهاب جنگ در همان بیمارستان و بیمارستانهای مرزی، زینبوار از برادران دینی خود پرستاری کند.
فرزند از زمان بسته شدن نطفه، فطرت پدر و مادر خود را به ارث میبرند. رفتار و تربیت پدر تاثیر بسزایی در رشد و گرایش دینی فرزند دارد. شخصی که در سایه پدری متدین، مردمدار و نیکوسرشت رشد یابد، در آینده خدمتگزار مردم خواهد بود.
به گفته شاعر پارسی زبان فردوسی نیکو سخن:
پسر کو ندارد نشان از پدر / تو بیگانه خوانش مخوانش پسر
در تصویر زیر شهید علیرضا یاسینی و شهید عباس دوران از خلبانان غیور ارتش در یک قاب جای گرفتهاند. این دو شهید بزرگوار رعشه بر اندام رژیم بعث انداخته بودند.
افتخار جمهوری اسلامی، امروز این است که ما در مجاورت مرزهای رژیم صهیونیستی و بالاسر آنها نیروهای حزبالله یا نیروهای مقاومت یا نیروهای اَمَل را داریم. اینکه اینها اینقدر ناراضی هستند و میگویند جمهوری اسلامی چرا دخالت میکند، به این خاطر است. این خیلی افتخار بزرگی برای اسلام و جمهوری اسلامی است. جوانهایی که رفتند به سوریه و عراق و عمدتاً به سوریه، این بصیرت را داشتند. یک عدهای امروز اینجا نشستهاند در خانه و نمیفهمند که قضیه چیست...
بدرقه مدافعان گمنام حرم آل الله
توسط مردم ولایتمدار شهرستان آبادان
شنبه صبح ایستگاه 7 کوی قدس
ماها که گاهی اوقات در مقابل حوادث کم میآوریم، به خاطر این است که دودستی چسبیدهایم به زندگی و زیباییهای زندگی. زندگی یعنی چه؟ زندگی فقط نفس کشیدن خود ما نیست؛ زن و بچه و پدر و مادر ما هم زندگی است. پول و عنوان و اعتبار ما هم؛ به این چیزها چسبیدهایم. وقتی به این چیزها چسبیدیم، در مقابل حوادثِ سخت، کم میآوریم؛ اما کسانی که این قوّت و اراده در آنها هست که از زندگی چشم بپوشند، اینها بلند میشوند میروند به میدان شهادت...
دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهدای مدافع حرم 1395/09/01
در ادامه دیدار های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع و پایگاه سردار شهید حسین امامی آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.
رزمندگان و بسیجیان به خانواده های شهدا و رزمندگان ساکن در اروندکنار سر زدند. دیدارهای انجام شده با خانواده شهدای پورهاشمی ، عبدالرضاساری شرفی و رزمندگان حاج مالک مهنایی ، عبدعلی نصاری صورت گرفت.
احمد یلالی مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت شهرستان آبادان در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، در خصوص برنامههای این کانون گفت: دوره آموزش روایتگری دفاع مقدس برای آقایان و بانوان طی دو روز از سوی این کانون برگزار شد.
وی ادامه داد: همچنین دوره آموزش کلاسداری و انتقال مفاهیم دینی ویژه معلمان پرورشی شهرستان در نظر گرفته شد که با همکاری دفتر امام جمعه و آموزش و پرورش شهرستان برگزار شد. معلمان پرورشی مدارس دبستان، دوره متوسطه اول و متوسطه دوم در این دوره شرکت کردند.
مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت شهرستان آبادان گفت: یکی دیگر از برنامههای کانون برگزاری دوره ویژه معلمان مدارس استثنایی با موضوع فنون مشاوره است که برای معلمان ۱۰ مدرسه برگزار شد.
وی گفت: این دورهها و جلسات ادامه خواهند داشت. علاوه بر این برنامههای مستمر کانون در زمینه مصاحبه با والدین شهدا و آموزش گروه فیلم بردار برای این طرح نیز در حال برگزاری است.
شهید والا دربرهه ای که بیشترین آماج حمله از سوی ضدانقلاب برعلیه ذخایر وبازوهای انقلاب واردمیشدمدافع سرسخت این بزرگواران ازجمله شهیدبهشتی بود.قرابت فکری او و تأسی اواز افکارواندیشه های شهیدبهشتی باعث شدتاشهید والا ، او را "پدر بهشتی "بخواند تابرهمگان ثابت شود که پدرفکری، معنوی و ایدئولوژی اودر دورانی که فتنه های فکری به جوانان انقلابی پرشور رو آورده، آیت الله بهشتی است.سابقه آشنایی او باشهیدبهشتی به قیام خونین مردم قم درسال ۱۳۴۲برمیگشت.علاقه شهید والا به شهیدبهشتی تاحدی بودکه بهگفته همسر وی، برای دادن خبر شهادت شهید بهشتی به شهید والا، امام جمعه آبادان،آیت الله جمی،ازدوستان شهید والا کمک فکری میگیردتا این خبرناگهانی و تأسف باررابه والا برسانند.مردم آبادان نام این شهیدرادرکنارنام شهید بهشتی میشناسند.
سابقه مبارزاتی اودررژیم منحوس ستمشاهی، دستگیری متعدد او بدست ساواک، جسارت و شجاعت این جوان درسن هیجده ساله درمقابله با مزدوران رژیم باعث شد تا از سوی امام جمعه آبادان آیت الله جمی لقب « والا » به او داده شود.لقبی که جبهه های آبادان، سوسنگرد ودهلاویه باآن آشناهستندوحتی دشمنان کوردل اسلام نیزبعدازشهادت شهیدعلیرضاآزادپور نام او را با لقبش بر زبانهای ادکن خود می راندند.
همسروی، فرح شهدادیان،که خودازفعالان انقلابی ست و هم اکنون نیز در نهادهای خیریه مشغول فعالیت است،درتوضیح چگونگی آشنایی وازدواج خودباشهید والا چنین گفت: شهید متولد سال۱۳۳۱بودند.معرفی من به شهیدازطریق یکی از آشنایان بود،هرچندشهید والا پدرم رامیشناخت وبصورت اتفاقی ماباهم آشنا بودیم . اوگاهی درکتابفروشی کارمیکردکه من،کتابهای انقلابی دبیرستان خودراازآنجا تهیه میکردم. این اتفاق باعث شدتامن پی ببرم مردی که به خواستگاریم آمده مردی انقلابی است،موضوعی که با توجه به خواستگاران متعددی که به سبب سرشناس بودن پدرم داشتم،کمتردیده میشد. ۲شهریور ماه سال ۱۳۵۸با مراسم ساده ای زندگی مشترک خود را آغاز کردیم. اوازابتداگفته بود که:مردماندن نیست چه ایران،چه فلسطین و چه هرکجای دنیاکه ظلمی بر مسلمانان باشداو بایدحاضرباشدواین همان معیاراصلی من برای ازدواج بود.شهادت طلبی واژه ای بودکه اوباصراحت به زبان می آوردو وارستگی مهمترین خصوصیت اخلاقی اوبود.هرگزاخم اوراندیدم مگردربرابرناملایمات مذهبی برخی فریب خوردگان.
او درعمل نیزثابت کرده بود که ساده زیست است دلش نمی آمدپاروی قالی دستباف خانمان بگذاردمیگفت:نمی توانم پا روی ثمره دستان زحمتکش قالیبافی بگذارم که چشمان خودرابه گره های قالی بافته است وهمین باعث شدتا قالی گرانقیمت دستباف منزلمان رافروختیم وباپول آن هزینه زندگی مشترک چند برادرپاسدارراتأمین نمودیم.
معتمد بنیاد شهیددر توضیح سابقه مبارزاتی وجهادشهیدعلیرضا آزاد پور (والا)درجبهه ها چنین ادامه داد:شهید والا ابتدادرکمیته مستضعفین مشغول خدمت رسانی بودوسپس واردکمیته شهری شدند.بعدازفرمان تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط حضرت امام خمینی،وارد سپاه پاسداران آبادان شد.او بارهاازسوی ضدانقلاب تهدیدشدبعنوان مثال در بحبوحه انقلاب فرهنگی واقامه نمازوحدت توسط آیت الله جنتی در دانشگاه شهیدچمران اهواز، منافقین به صفوف نمازگزاران حمله ورشدندوباتیغ موکت بری ازگردن تاکمرشهید والا را پاره کردندکه حدود۷۰ بخیه خوردکه حتی عفونت آن به دست راستش نیز سرایت کردمن همراه شهیدبودم وخودشاهدعمق کینه ضدانقلاب نسبت به سربازان امام بودم.هنوزازاین حادثه یک ماه نگذشته بودکه درتاریخ چهارم آبان ماه ۱۳۵۹ازهمان ناحیه مورداصابت ۹گلوله قرارگرفت که بااعزام به اصفهان توانستند گلوله هاراخارج کنند،جزیک گلوله که نزدیک نخاع بودواین موضوع باعث شده بودتاسمت راست شهیدفلج شودودرنتیجه شهیدرابه انگلستان اعزام کردند.اودرانگلستان نیزدست ازفعالیتهای انقلابی خود برنداشت وباهمکاری با دفترتحکیم وحدت،خدمات شایانی راارائه نموداز آن جمله ارسال دوکامیون داروی بیهوشی برای رزمندگان بود که به بیمارستان طالقانی ارسال شد تا از شهادت بسیاری از رزمندگان وهمرزمان جلوگیری شود.
عضو هیأت امنای گلزار شهدای آبادان، در خصوص چگونگی شهادت همسرش چنین گفت:با توجه به مجروحیت شهیدوبعدازآزاد سازی حصر آبادان،آیت الله جمی ازاوخواستندتادراهوازوپشت جبهه مشغول مبارزه شوندولی شهید والا خودرابه جبهه های سوسنگردودهلاویه رسانیدوعاقبت در۹آذرماه سال۱۳۶۰با دهان روزه وبعدازنمازظهر، درسمت فرماندهی عملیات دهلاویه وهنگام دفع پاتک نیروهای بعثی دشمن،دعوت حق رالبیک گفت وبه آرزوی خودرسید.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، به نقل از اهوازنیوز، بسیجیِ بی ادعای اهوازی و رزمنده ی سال های دفاع مقدس، «جبار (فرید) دریساوی» به تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۵۰ در اهواز به دنیا آمد. وی در سال های دفاع مقدس، یکی از بسیجیان کوچک سال «لشکر ۷ ولی عصر(عج)» به شمار می رفت. جبار روز پنج شنبه ۱۷ مهر ماه ۱۳۹۳ شمسی، در نبرد با متجاوزان به حریم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در سوریه، مورد اصابت تیرِ کینِ تکفیر و شرک قرار گرفت و به عنوان سومین شهید خوزستانی مدافع حرم بال در بال ملائک…
خاطره ای که هیچ کجا تعریف نشده "جهان آرا" با بنی صدر دست به یقه شد!
«ممد نیست» اما سید هدایتالله جهان آرا کت و شلوارش را مرتب میکند و در خانه خیابان گرگان که با دست های خودش ساخته چای و نبات خوزستانی هم میزند آن هم زیر نگاه های سنگین «ممد» که بارها و بارها روی دیوار خانه کلنگی تکرار میشوند.
از رادیو جوان زنگ میزنند و پدر قهرمان بسمالله میگوید و برای جوان هایی که جهانآرا را نمیشناسند از پسرش میگوید.: با لهجه گرم جنوب توی اتاق پرسه میزند: «محمد فرمانده سپاه خرمشهر بود. صدام با 400 تانک و چند لشکر مسلح قرار بود تا یک هفته به تهران برسد. به خبرنگارها گفته بود که یک هفته بعد با شما در تهران مصاحبه میکنم اما پسر من محمد با یک عده جوان فداکار 45 روز مقاومت کردند و جلوی سربازهای عراقی را گرفتند.» سید هدایتالله جوانها را هم نصیحت میکند: «اطاعت از پدر و مادر را فراموش نکنید، مبادا که به پدر و مادر اف بگویید.» حالا مصاحبه تمام شده. دور تا دور اتاق پر از توپهای پارچه چادر سیاه است: «توی زیرزمین خانه پارچهفروشی داریم. اینها هم چادر مشکی اعلا است، دست بزنید جنسش خیلی عالی است.»
سید هدایتالله حالا چادرهای نماز دوخته شده را از نایلونی بزرگ بیرون میآورد و تند و تند با لهجه گرم جنوبیاش در هیات یک فروشنده پرتجربه، چادرها را تبلیغ میکند؛ «ما با دو تا زخمی آمدیم تهران. سال 60 خیابان ری منزلی اجاره کردیم. از خرمشهر هیچ وسیلهای نیاورده بودیم، هیچ کس نمیتوانست چیزی بیاورد.
من البته میتوانستم با کمک محمد که فرمانده سپاه خرمشهر بود، بیاورم اما نیاوردم تا من هم مثل بقیه جنگ زدهها باشم. مدتی بعد بنیاد شهید توی خیابان اسلامبولی خیابان دهم به ما خانهای داد. یک روز نشسته بودیم دیدیم خانه روی سرمان خراب شد
پشت خانه را گودبرداری کرده بودند و سقف ریخت روی سر بچههایم. رفتیم بیمارستان، وقتی برگشتیم دیدیم دزد تمام وسایلی که تهیه کرده بودیم را برده. بعد توی بلوار کشاورز در مجتمع سامان به ما آپارتمانی دادند که آنجا هم دوام نیاوردیم.
ساکنان مجتمع خیلی مبادی اخلاق اسلامی نبودند. عطایش را به لقایش بخشیدیم. بعد زمین همین خانه را دادند و من خودم آن را ساختم. زمین 84 هزار تومان بود که گفتند لازم نیست پولش را بدهید. قبول نکردم. البته یک مدتی هم گفتند که بروم در یکی از خانههای مصادرهای زندگی کنم.
آن را هم قبول نکردم گفتم من در خانه مردم نمینشینم. سید هدایتالله مهربان توی ذهنش افتاده انگار میخواهد چیزی را که گم کرده پیدا کند: «محمد برایم تعریف کرد که رفته بودند با بنیصدر پیش امام، محمد به امام گفته بود که این آقا امکانات لازم را به ما نمیدهد و دست دست میکند، امام توپیده بود به بنیصدر. بعد از جلسه بنیصدر، محمد را دعوا کرده بود که چرا جلوی آقا این حرفها را زده البته باز هم این دو نفر درگیری پیدا کردند
بنیصدر رفته بود خرمشهر، محمد یقهاش را گرفته بود و همدیگر را زده بودند. محمد میگفت بنیصدر جلو نیروها را گرفته بود. پسرم از هیچکس نمیترسید.» سید هدایتالله پدر 13 فرزند، شش دختر و هشت پسر میگوید: «محمد دو سال زندگی مخفی داشت توی کورهپزخانهها میرفت و با دهن روزه آجر خالی میکرد به خاطر همین بدن قوی و محکمی داشت. خسته نمیشد.
راستی یک خاطره دارم که تا حالا هیچجا تعریف نکردهام: «شب هفت محمد که تمام شد، خانمی آمد جلو و گفت من رفته بودم خرمشهر کاری داشتم چون حجاب مناسبی نداشتم نمیگذاشتن با جهانآرا صحبت کنم. وقتی ایشان متوجه شد آمد و سلام و علیک کرد و کارم را راه انداخت. آمدهام بگویم که این کار پسر تو باعث شد که من برای همیشه حجابم را به خوبی رعایت کنم.»
پیرمرد صاحب قرضالحسنهای است که با کمک آن برای دخترهای بیبضاعت خرمشهری جهاز تهیه میکند: «با 600 هزار تومان جهاز میخرم برایشان، میروم سراغ مدیران کارخانهها و همهچیز را ارزان و مناسب به حرمت جهانآرا به من میفروشند.» حیاط خانه جهانآرا پر از پیچکهایی است که سید هدایتالله آنها را با نخی بلند به پشت بام وصل کرده و میگوید: «اینها گل که بدهند خانهام غرق گل میشود.» سید هدایتالله اشاره میکند به مقنعه و با متانت و نگاه میفهماند که باید آنها را جلوتر بکشیم؛ «نمیخواهم روز قیامت به خاطر این عذاب بکشید.»
جانبازعبدالرضا آلبوغبیش از نحوه شهادت شیخ شریف قنوتی(اولین روحانی شهیددفاع مقدس) می گوید
عبدالرضا آلبوغبیش در شمار مردان مردی است که در جریان مقاومت سی و چهار روزه خرمشهر در آغازین روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران رشادت های زیادی از خود نشان داد. در بیست و چهارم مهرماه ۱۳۵۹ در نبرد رویارو با بعثی های عراق ۱۳ گلوله به بدنش اصابت کرد، اما تقدیر آن بود که زنده بماند تا امروز گوشه ای از رشادت ها و شهادت های ررمندگان اسلام را بازگو کند و مقاومت جوانمردانه اندک نیروهای مردمی و بومی خطه خوزستان با ماشبن جنگی صدام را به روایت بنشیند و به عنوان تنها ناظر صحنه شهادت حجت الاسلام محمد حسن شریف قنوتی ، اولین روحانی شهید دفاع مقدس و شهیدان دیگر واقعیت های جنگ را برای ما و نسل های بعد از ما بگوید.
از ۱۳ گلوله ای که به بدن او اصابت کرده هنوز چهار گلوله در سینه اش جا خوش کرده اند و خیال بیرون آمدن که ندارند هیچ، بلکه گاهی با تکان خوردن های بی موقع ، خودی به آلبوغبیش نشان می دهند و غیر مستقیم به او می فهمانند که آنها را فراموش نکند !
همین تهدیدها گهگاهی عبدالرضا را چند روزی راهی بیمارستان میکند. این روند سال هاست ادامه دارد و آلبوغبیش تا امروز در جدال با تکه های سربی بدنش که تلاش دارند خود را به قلب و نخاع او برسانند و جسمش را بی حرکت و تسخیر کنند پیروز بوده است،
این جوانمرد خوزستانی در عین قهرمانی گمنام مانده است . او پس از پایان جنگ به زندگی عادی خود بازگشته ، اما سینه اش مملو از خاطرات دست اول روزهای اولین جنگ است که با هم می شنویم.
آلبوغبیش پس از سکوتی معنا دار چنین می گوید : صبح روز ۲۴ مهر ۵۹ صدای رگبار و بوی باروت عراقی ها بیداد میکرد. بچه ها با کمترین امکانات مانع از سقوط خرمشهر می شدند. ماشین آبی رنگم را به امید یافتن مهمات از جبهه درگیری با دشمن به سوی مسجد جامع حرکت دادم. هر بار که برای آوردن مهمات به مسجد می رفتم هر چه به دستم می رسید با خودم می آوردم اما این بار بعید بود چیزی برای آوردن مانده باشد. دم در مسجد، شیخ شریف (حجت الاسلام محمد حسن شریف قنوتی) را دیدم، سلام و علیکی بین ما ردوبدل شد .
شهید شریف قنوتی
شیخ شریف قنوتی گفت آقا رضا یه کمپرسی مقداری اسلحه و مهمات آورده به نظرت اینا رو کجا خالی کنه ؟
با شنیدن این حرف بهتم رد ! باورم نمی شد . در این موقعیت مهمات برامون آورده باشند . اما واقعیت داشت . به طرف ماشین رفتم . راننده اش عبدالعلی حیدری از بچه های بندرماهشهر بود . نگاهی به اسلحه ها انداختم . پیش خودم گفتم نگه داشتن این همه مهمات در خرمشهر، که هر لحظه به سقوط نزدیک تر می شود، خطرناک است.
به شیخ شریف گفتم حاجی اجازه بدهید اینا رو ببریم عقب ، یه جا در آبادان پیدا کنیم، شیخ قبول کرد و به اتفاق حرکت کردیم.
به پاسگاه امیرآباد آبادان که محل امنی برای نگهداری این مهمات بود رسیدیم. موضوع را با رئیس پاسگاه در میان گذاشتیم و پس از همآهنگی با او مهمات را داخل پاسگاه خالی کردیم.
پس از آن به طرف خرمشهر بازگشتیم. آتش دشمن هر لحظه شدیدتر میشد . از فلکه فرمانداری خرمشهر که وارد خیابان ۴۰ متری شدیم نرسیده به گل فروشی محمدی سر کوچه نسیم متوجه شدیم ماشین مان مورد اصابت رگبار عراقی ها قرار گرفت.
شیخ گفت رضا گاز بده اما گلوله به لاستیک و بدنه اتومبیل اصابت کرد و ما واژگون شدیم . عراقی ها ما را به اسارت گرفتتد ولی همگی به طرف شبخ رفتتد . در آن لحظه به بدن من فقط یک گلوله اصابت کرده بود بدن حجت الاسلام قنوتی ۲ تا ۳ گلوله خورده بود. دقیقا هشیار بودیم. ما را به عنوان اسیر در شهر خودمان گرفته بودند ولی چون شیخ روحانی بود بیشتر جلب نظرشان کرد . دور ایشان را گرفتند و گفتند : اسرنا خمینی یعنی ما خمینی را اسیر کردیم. او را به باد کتک گرفتند . حدود ۱۲ تا ۱۵ نفر عراقی به فرماندهی یک افسر ارشد بلند قد سیه چرده مرتب شیخ مجروح را کتک می زدند و چندی بعد همان افسر ارشد با قساوت قلب با سرنیزه کاسه سر شیخ را برداشت. و او را شهید کرد.
من هم با حالت بدی در دست آنها مجروح بودم. ولی تا آن لحظه با من کاری نداشتند.
به سراغم آمدند همین طور مرا کتک می زدند. پیش خود گفتم شاید همان بلائی را که سر شیخ آوردند سر من هم بیاورند . مدتی بعد تیراندازی متقابل بین عراقی ها و بچه های ما شروع شد.
عراقی ها کم کم داشتند مرا فراموش می کردند ، ولی یکی شان آمد در تفنگش خشاب گذاری کرد . گفتم نه می خواهد با من شوخی کند ولی دیدم نه، آماده است. یک عراقی صداش زد گفت عدنان. البته روزی روزگاری اگر او را دیدم میگویم آقا عدنان ما هنوز زنده ایم.چون اشتباه شما این بود که تیرها را خوب شلیک نکردی . وقتی او به طرفم آمد تیراندازی کرد. کمرم را رو به او کردم . ۱۲ گلوله به بدنم خورد و به حالت درازکش افتادم روی آسفالت خیابان.
احمد یلالی، مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت آبادان در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان گفت: به مناسبت هفته دفاع مقدس طرحی به نام «دیدار یار» از هفته گذشته ۳۱ شهریورماه با موضوع دیدار با خانوادهها شهدا در این شهرستان آغاز شد.
وی گفت: این طرح برای دومین بار با استفاده از ظرفیت مردمی آغاز شد که طی آن ۱۰۰ دیدار با خانوادههای شهدا ور مناطق مختلف شهرستان آبادان انجام میشود.
یلالی با بیان اینکه این برنامه سوم خرداد امسال نیز به مناسبت فتح خرمشهر در آبادان انجام شد، افزود: به منظور انجام این دیدارهاگ، اطلاعیهای منتشر شد که براساس آن مساجد، ادارات، خانوادهها و مراکز فرهنگی میتوانند با تشکیل گروهی و تهیه هدیهای کوچک به دیدار خانواده شهدای محله و منطقه خود بروند.
مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت آبادان با اشاره به دیگر برنامههای این کانون گفت: علاوه بر این برنامه دیدار هفتگی با والدین شهداء در روزهای چهارشنبه در حال انجام است. مصاحبه با والدین شهداء نیز توسط تعدادی از اعضای کانون به ۱۰۰ مصاحبه رسید. مرحله دوم این مصاحبهها بزودی شروع میشود.
وی همچنین از اعزام راوی همزمان با آغاز فصل تحصیلی جدید به مدارس شهرستان آبادان خبر داد.
یلالی همکاری با گروه فرهنگ و معارف اسلامی شبکه سه در جهت معرفی سوژههای ناب دفاع مقدس و پخش آن با نام «طلوع حماسه» و همچنین صدا و سیمای آبادان با نام «شب فیروزهای» از دیگر فعالیتهای این کانون به مناسبت هفته دفاع مقدس است.
در ادامه دیدار های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع و پایگاه سردار شهید حسین امامی آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.
ردیف بالا ایستاده از راست:
ناشناس، جانباز حاج سعید رضایی، ناشناس، جانباز حاج مسعود نورشرق، سردارجانبازحاج علی سلیمیان، زنده یاد حاج مرتضی خاتمی، ناشناس، جانباز احمد نویدپور، پاسدارشهید عبدالامیر شریفی.
ردیف وسط از راست:
ناشناس، ناشناس، جانباز اکبر چاهینی(کاپشن تیره)، ناشناس، ناشناس، غلامرضا جعفری پور(رودی).
ردیف جلو از راست:
ناشناس، ناشناس، جانباز منصور خدابخش سامانی، ناشناس.
*
قبل از عملیّات والفجر مقدماتی - زمستان ۱۳۶۱...
پدرش عبدالحسین رهبر از پرسنل رده بالای شرکت نفت و در عین حال خبرنگار روزنامه اطلاعات در آبادان بود. غلامرضا از دوران کودکی به گویندگی و خبرنگاری علاقمند بود و همکاری هایی نیز با بخش کودک و نوجوان صدا و سیمای مرکز آبادان داشت که پیش از انقلاب با نام رادیو نفت ملی فعالیت میکرد و سالها به عنوان گوینده در رادیو آبادان فعالیت مینمود.
❣با توجه به اینکه خانواده اش از قشر مرفه جامعه بودند و تعداد زیادی از اقوام و آشنایان او در کشورهای دیگر سکونت داشتند او نیز قصد عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل داشت که فوت پدرش باعث شد غلامرضا در ایران و کنار مادرش بماند.
❣پس از انقلاب و شروع جنگ نقش خبرنگاری ایشان پررنگ تر شد و در خط مقدم جبهه مشغول تهیه فیلم و خبر برای واحد مرکزی خبر بود. او بعنوان نماینده صدا و سیما و هماهنگ کننده اکیپهای خبری صدا و سیما به مناطق جنگی اعزام شد و بارها از اسکله الامیه و دلاوریهای رزمندگان اسلام تصاویر زیبایی تهیه نمود که هنوز از آن گزارشها بعنوان الگوی خبرنگاری جنگ یاد میشود.
✨مبدع خبرنگاری جنگ
❣از وی به عنوان مبدع شیوهٔ خبر نگاری جنگ در ایران یاد میشود. حضور او در خط مقدم به قدری جدی بود که نه تنها بعنوان یک خبرنگار بلکه به عنوان یک منبع خبری موثق برای فرماندهان به شمار میرفت.
❣تا جایی که محسن رضایی فرمانده جنگ در یک مصاحبه اعلام کرده بود که تا خبری توسط غلامرضا رهبر مخابره نمیشد از صحت آن اطمینان نداشتم. صدای عجیبی داشت هنوز هم عاشقان جبهه، همان هایی که از آن روزها به یادگار مانده اند، صدای رهبر را احساس میکنند؛ حس صدای رهبر را میشناسند. همیشه هم در گزارشهایش آیهای از قرآن می خواند، اطرافیانش میگوید او اظهار می کرد دوست دارد شهید شود و همیشه با شجاعت برای تهیه گزارش تا خطوط اولیه جبههها میرفت.
❣ «اینجا رادیو آبادان؛ صدای جمهوری اسلامی ایران»؛ مردم جنوب، آن روزها که خانههای مردم شهر زیر هجوم تانکهای بعثی آوار میشد، آن روزها که شهر، ویرانهای را میماند، پیچ رادیو کنج طاقچه را که میچرخاندند، صدایی آشنا را میشنیدند که با قدرت و آرامش، نام جمهوری اسلامی و شهر زیبای آبادان را به زبان میآورد؛ “هنا آبادان…”؛ اینجا آبادان.. ؛ اینجا آبادان است؛ اینجا آبادان میماند؛ به زبان عربی هم میگفت که بعثیها بشنوند.
🎤یک دریا ستاره: خاطرات زهرا تعجب ، همسر شهید مسعود (حبیب) خلعتی
"این کتاب، دربرگیرنده ی خاطرات "زهرا تعجب" ـ همسر مسعود (حبیب) خلعتی از ـ شهدای نیروی دریایی ـ از زندگی با همسرش و نیز دوران جنگ تحمیلی است. گفتنی است وی ماه ها در شهر زادگاهش ـ آبادان ـ در کنار همسرش مانده و شریک نبردهای او علیه عراقی ها بوده است."
🎤یک دریا ستاره نمای نزدیک:مخاطبان کتاب ها و دیگر محصولات فرهنگی مربوط به دوران جنگ، اغلب از مردان و زنان درگیر جنگ، تصاویر مبهمی در ذهن دارند و فکر می کنند مهربانی و عاطفه شان با مردم عادی تفاوت داشته است. رسالت کتا بهایی چون «یک دریا ستاره » اثبات عکس این قضیه است. این کتاب به خوبی با متن خاطرات، عکسهای آخرش و تصویری که از نامه شهید مسعود خلعتی به همسرش در آن درج شده، میزان عشق و علاقه زهرا تعجب و همسر شهیدش به یکدیگر را نشان می دهد.
🎤 خاطرات این نسل از انقلاب که ابتدا درگیر حوادث انقلاب شدند، سپس درگیر جنگ و در این میان عاشق هم شدند، واقعا خواندنی است. چون عشق هایی مانند عشق زهرا و مسعود از پیوندهایی هستند که برای همیشه ناگسستنی نامیده می شوند. بنابراین امتیاز چنین کتابی این است که فرصت نگاه کردن به زنان و مردان جنگ را از زاوی های دیگر و نسبتا تازه به ما می دهد. زاوی های که در آن علاوه بر جنگ و درگیری، عشق هایی پاک هم دیده می شوند.
🎤سید قاسم یاحسینی که مسئولیت پیاده کردن و تدوین مصاحبه با زهرا تعجب را داشته، کتابش را در 12 فصل جمع کرده و در حجم 152 صفحه، حوادث جنگ در جنوب و عشق میان این دو را به گونه ای باورپذیر منتقل کرده است. در این کتاب، زهرا مبارزه را از دبیرستان آغاز می کند. بعد ازانقلاب به کمیته زنان انقلابی می پیوندد و مسعود را می بیند...
🌹تاریخ نشر: خرداد 1391
🔰تعداد صفحات: 164
🌹قطع: رقعی
🔰شابک: 8-147-506-964-978
🌹نوبت چاپ: هشتم
🔰قیمت: 60,000 ریال
🌹شمارگان: 2500
در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.
رزمندگان و بسیجیان پایگاه سردار شهید حسین امامی در منزل شهید حسین امامی حضور یافتند. در این دیدار ، همسر شهید خاطراتی از شهید توسط همسر شهید گفته شد، همچنین دوستان حاضر از رشادت ها و زحمات برادر بسیجیمان در دوران جنگ سخت خاطراتی را بیان نمودند. مدیر محترم کانون ایقار و شهادت باقرالعلوم علیه السلام مختصری از فعالیت های بسیجیان پایگاه که به برکت خون شهید بود مطرح نمودند و خدمت خانواده شهید کسب مقام پایگاه نمونه استان توسط پایگاه سردار شهید حسین امامی را مطرح نمودند. در پایان مراسم راوی جوان برادر بسیجی جمشید دشتی برای حضار روایتگری نمودند.