نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

هدیه رهبر انقلاب برای جشن تکلیف آرمیتا

| شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

مقام معظم رهبری به مناسبت به سن تکلیف رسیدن آرمیتا رضایی‌نژاد فرزند شهید رضایی نژاد هدیه فرستاند.

عکس/ هدیه رهبر انقلاب برای جشن تکلیف آرمیتا

تقریظ رهبر معظم انقلاب بر قرآن اهدایی به جشن تکلیف آرمیتا بدین شرح است:

بسمه تعالی

جشن تکلیف بر آرمیتای عزیز مبارک باد. امید است در پرتو قرآن خوشبخت و در راه آرمان‌های قرآنی ثابت‌قدم باشد. ان‌شاءالله.

قسمتی از وصیت نامه شهید محمود کریمی

| شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۱۹ ب.ظ

شهید محمود کریمی

تواضع و قناعت از بارزترین خصوصیات اخلاقی ایشان بود اوقات فراغت خود را با خواندن قرآن و دعا می گذراند و به نماز اول وقت اهمیت فوق العاده ای می داد.

توصیه شهید، با افرادی آشنا بشوید که انقلابی باشند.

ای برادران و ای خواهران و ای کسانیکه این پیام را می خوانید ، دست از یاری امام عزیزمان این دشمن سرسخت ظالمان و زورگویان و امید و پناه مستضعفان و دربندان عالم برندارید و بدانید که اگر کسی از دستورات او سرپیچی نماید از فرامین امام زمان (عج) و پیامبراکرم (ص) سرپیچی نموده در مواقع استجابت دعا همانطور که خودش این کار را می کند همگی دست بسوی خدایی که مسجمع جمیع صفات ، کمالیه و جمالیه است دراز کنیم و از بارگاه احدیتش سلامتی و طول عمر و مراقبت آن بزرگوار را، بخواهیم. البته دعای خانواده شهدا همیشه بدرقه امام عزیزمان می باشد.

قسمتی از وصیت نامه شهید احمد صمیمی

| شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳ ب.ظ


توصیه ای به خواهران و برادرانم دارم که به وصیت برادرم مسعود و تمامی شهدا عمل کنند

که نماز جمعه را ترک نکنند و دعا به جان امام و رزمندگان کنند و در راه شهدا را ادامه دهند.

شهید داریوش باقری کاهکش

| شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ق.ظ

شهید داریوش باقری

از موقعی که توی پاتک سنگین عراقیها در آخرین ماه جنگ، خودش  و عبدالله و سی و چندنفر دیگه از بچه های گردان قائم(عج)

 گیر افتاده بودند، دیگه کسی نمیدونست چه اتّفاقی براشون افتاده. نقل است که فرماندهان ارشد منطقه بهشون دستور عقب نشینی میدن، ولی عبدالله میگهمن عقب نمیکشم! مگه امام حسین(ع) عقب نشست؟!...» و داریوش هم در کنارش میمونه...

...

قسمتی از وصیت نامه شهید عبدالکاظم نیسی

| شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ق.ظ


اگر شهید شدم در حالی که می دانم لیاقت شهادت را ندارم، ولی این وظیفه من است که به شما بگویم

بعد از من هر چه امام خمینی می گوید را عمل کنید و به سخنانش گوش دهید.

قسمتی از وصیتنامه شهید غلامرضا سنگبر موگهی

| جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ق.ظ

شهید بزرگوار در وصیت نامه خود خطاب به روحانیون نوشته اند:

به معرفی هر چه دقیقتر اسلام محمدی (ص) همت گمارید با نوشتن کتاب های ارزنده مکتب اسلام و شیوه پیامبر را

برای این نسل تشنه روشن کنید و نونهالان عزیز جامعه را از غرق شدن در منجلاب مکتب ها و ایسمها نجات دهید.


شهید غلامرضا سنگبر موگهی

وصیت نامه شهید حسن آلبوعلی

| جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ق.ظ

تعدادی از شهدای آبادان در عملیّات رمضان

 

پدر عزیزم! پس از عرض سلام امید است که همیشه حالتان خوب باشد.

پدرجان! به طوری که اطلاع دارید من در آبادان مشغول انجام وظیفه می باشم و هر لحظه ممکن است در راه دین و کشورم شهید شوم، حال انتظار دارم که بعد از مرگم از دو فرزندم که یکی در شکم مادرش می باشد، خوب نگهداری کنید و نگذارید دخترم فریده را کسی اذیت نماید.

در موقع شهادتم ثلث حقوقم را به خیرات بدهید و بقیه حقوقم را در دفترچه حساب بچه هایم بگذارید و خودت وکیل فرزندانم باش.

مادرم مرا حلال کنید.

برادرانم و خواهرانم را دعا می کنم و آرزوی طول عمر برای امام را دارم.

 

والسلام . بهمن ماه سال 1359

حبیب ابن مظاهر آبادان

| جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ق.ظ

وبلاگ مرد آبادانی نوشت:


«جانباز غلامرضا جعفری پور» میگفت:

«... خیابون کریمی اتوبوسهای اعزام نیرو ایستاده بودند؛ پیرمرد نشسته بود روی زمین و زار و زار  گریه میکرد؛ ضجّه می زد، مثل کسی که عزیزش رو از دست داده باشه. فرماندهء واحد میگفت: «نمیشه! تو پیر مرد کجا میخوای بری؟!» پیرمرد بی نوا هم به هرکسی که دم دستش میرسید، التماس و تمنّا میکرد. این صحنه رو که دیدم ، دیگه طاقت نیاوردم رفتم پیش فرمانده: «جواد! بابا چرا نمیذاری بره؟ آقا این بنده خدا نور بالا میزنه! نمی بینیش؟!» گفت: «خطرناکه! این میدون مثل قبل نیست! نمیشه!...»  خلاصه به هر زحمتی بود راضیش کردیم تا عمو باهاشون بره. رفتنش همان و شهادتش همان...

حالا هردوشون در عرش أعلی علّییّن حاضر و ناظر هستند و بدا به حال ما...»

«شهید حاج منصور منوچهری» خود یک حبیب ابن مظاهر زمان بود، که با وجود کهولت سنّ، در همهء معرکه ها چه در بحبوحهء نهضت امام خمینی(ره)، چه در پیروزی انقلاب اسلامی و چه در دوران جنگ تحمیلی  حضوری فعّال داشت و اجر و مزد خویش را به نیکی از یارش گرفت...

در این پست تعدادی از عکسهای شهدای گلگون کفن آبادان در عملیّات رمضان را درج می کنم؛ هرچند که به همهء تصاویر شهدای عزیز این عملیّات دسترسی نداشتم، با این حال امید است که مقبول افتد.


 

بخش از وصیت نامه مصطفى (نادر)شیرى پور

| پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۲۸ ب.ظ


...و در زندگى کارى جز رفتن نیست و من هم به اینجا آمده‌ام تا بروم، بروم به دارآخرت، آمده‌ام تا که با رفتنم شاید آمرزش نصیبم شود و آمده‌ام تا بروم براى شادشدن از فضل و نعمت خدا که او اجر مومن را ضایع نمى‌کند و ... یستبشرون بنعمه من الله و فضل و ان الله لا یضیع اجرا المومنین.

عیادت پدر شهید نجمی

| پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۸ ق.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.

 رزمندگان و بسیجیان در منزل شهید نجمی حضور یافتند. در این دیدار ، ضمن عیادت از پدر شهید که به تازگی عمل قلب انجام داده بود، نحوه شهادت آن شهید  بزرگوار توسط برادران شهید مطرح شد.

شهید نجمی


خانواده شهید نجمی

قسمتی از وصیت نامه شهید جهانگیر شیردم

| چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۱۹ ق.ظ

« … من آگاهانه و هوشیارانه برای رضای خدا به جبهه آمده ام و برای رضای او خود را برای شهادت آماده کردم. از تمامی دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم و برای همه آرزوی  موفقیت می کنم و همه را دعا می کنم. همانگونه که شرع اسلام می گوید با مسائل برخورد کنید. »

اعلام نتایج مسابقه کتابخوانی بصیرت قطب نماست

| سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ب.ظ

با عرض پوزش فراوان بابت تاخیر بوجود آمده در اعلام نتایج مسابقه کتابخوانی ،

بعد از بررسی پیامک های ارسالی تمام دوستان ،

پنج نفر از عزیزان در مسابقه کتابخوانی به عنوان برندگان مسابقه اعلام  شدند.


مسابقه کتابخوانی بصیرت قطب نماست

ردیف

نام و نام خانوادگی

شماره تماس

هدیه دریافتی

1

یوسف خوش اندام

871----0916

کمک هزینه سفر

عتبات عالیات

2

فاطمه کردی پور

657----0930

کمک هزینه سفر

مشهد مقدس

3

............

250----0939

ربع سکه

بهار آزادی

4

پریوش سبزیان

235----0916

ربع سکه

بهار آزادی

5

بهاره جزایری

959----0916

ربع سکه

بهار آزادی

مستندسازی خاطرات شهدا از زبان والدین در آبادان

| دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ

گروه اجتماعی: کانون تخصصی ایثار و شهادت آبادان از شهریور ماه طرح مستندسازی

خاطرات شهدا از زبان والدین آنها را در این شهرستان آغاز کرد.

احمد یلالی، مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت مسجد امام محمدباقر(ع) شهرستان آبادان در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، از آغاز اجرای طرح مستندسازی خاطرات شهدا از زبان والدین در این شهرستان خبر داد و گفت: این طرح از یک ماه گذشته آغاز شده است و طی آن گروهی 6 نفره که پیش از این آموزش‌هایی در زمینه روش مصاحبه و فیلم‌برداری گذرانده​اند، در خصوص شهدا با والدین آنها مصاحبه می‌کنند و ضمن مصاحبه کار جمع‌آوری اسناد مربوط به شهدا را نیز انجام می‌دهند.

وی با بیان اینکه این کار با هدف مستندسازی خاطرات شهدا از زبان والدین آنها انجام می​شود، گفت: با توجه به اینکه والدین شهدا در سن و سالی هستند که باید به موقع از خاطرات آنها بهره​مند شد، فاز اول این طرح به مصاحبه با والدین شهدا اختصاص یافت. فاز دیگر این طرح مصاحبه با جانبازان درصد بالا است.

مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت آبادان همچنین اجرای طرحی به نام «همسفر شهید» را از دیگر برنامه‌های این کانون عنوان کرد و افزود:​ محل استفاده و اجرای این طرح در اردوها و سفرهای مدارس، مساجد و دانشگاه‌ها است که طی آن جوانان و نوجوانان با شخصیت شهید آشنا می‌شوند و اعمال مستحبی که در طول اردو انجام می​دهند به روح شهید هدیه می​کنند.

یادآور می​شود، کانون تخصصی ایثار و شهادت آبادان در مسجد باقر العلوم این شهرستان برنامه‌ها و فعالیت‌های خود را با محوریت دفاع مقدس و معرفی شهدا انجام می​دهد. اجرای طرحی با نام جغرافیای حماسی آبادان با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان و دیدار هفتگی با خانواده​های شهدا از جمله برنامه​هایی است که این کانون در شهرستان دنبال می​کند.

سکانس آخر ویژه برنامه سالگرد شهدای سینما رکس

| يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۱۶ ب.ظ


برای نوشتن این مطلب، یک هفته ای صبر کردم. با خودم گفتم ببینم بقیه چکار میکنند. اصلاً انگار پرداختن به وقایع تاریخی و ملّی و میهنی هم شده جزو گروهی از تقسیم بندی ها و جناح بندی های سیاسی رایج در این مملکت! و نپرداختن به آن ها هم در گروهی دیگر!! خوب؛ موج سواری بر خبرها خودش سبک و سیاق و قاعده ای دارد که کمابیش با آن آشناییم. ولی «بایکوت خبری» یک اتّفاق جدید بود که به وابستگی به اصطلاح رسانه های بی طرف و مردمی!! معنا و مفهوم خودش را نشان داد.

***

از «وحشت بزرگ» سالها میگذرد. خودشان گفته بودند و پیش بینی کرده بودند (درست یک روز پیش از فاجعه) چنان وحشتی که بعد از این همه سال نگو و نپرس! اصلاً همچنان این سوآل برایم باقی مانده که چرا کسی سراغی از «سرتیپ رضا رزمی» و «سرهنگ اردشیر بیات» نگرفته؟! (اگر تا به حال به اربابشان: «شاهنشاه آریامهر!» ملحق نشده باشند!)

تیتر جنجالی «روزنامهء اطّلاعات» فردای روز فاجعهء سینما رکس آبادان./ سه ضلع اصلی ماجرا، به ترتیب از راست: سرهنگ اردشیر بیات، سرتیپ رضا رزمی، و محمّدرضا پهلوی.

تیر ماه گذشته، مطلب جالبی و تنها در حدّ یک خبر در رسانه ها منتشر شد، که در نوع خود بسیّار عجیب و غریب می نمود: افشاگری سایت جهانی «ویکی لیکس» در خصوص فاجعهء سینما رکس آبادان. مطلبی که علی رغم اهمیّتش، در هیاهوی سیاسی این روزهای کشور و خود آبادان، تنها در حد یک خبر کوتاه نقل شد و خیلی از تحلیلگران مدّعی آزاد اندیشی و روشنفکری، به راحتی از کنارش گذشتند.

افشاگری سایت ویکی لیکس در خصوص فاجعهء سینما رکس آبادان

از آن روی، و بنا بر اهمیّت موضوع، تنی چندنفر از جوانان انقلابی شهر، تصمیم گرفتند تا مجاهدانه به این کارزار وارد شوند و این بار به موضوع «سینما رکس» به گونه ای دیگر و از دیدگاه «انقلاب اسلامی و نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران» بنگرند. تلاشها و اقداماتی که به برگزاری مراسم باشکوهی در روز 29 مرداد 1394 و در کنار محل سابق سینما رکس آبادان (پاساژ رکس فعلی) منجر گردید.

«سکانس آخر»

مراسمی با همکاری ارگانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شهر آبادان، که در «نکوداشت سی و هفتمین سالروز شهدای فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان در 28 مرداد 1357» انجام شد. برخی از این نهادها و ارگانها حضورشان در حد همان «درج لوکو» ذیل بنرها و پوسترهای تبلیغاتی مراسم خلاصه شد! (که از آنها بیش از این هم انتظاری نمیرفت). لیکن همانگونه که انتظار میرفت در عمل، فعّالیت پر رنگ بروبچه های «قرارگاه فرهنگی ولی امر» و «کانون تخصّصی ایثار و شهادت مسجد امام باقر(ع)» و چندین تشکّل و نهاد انقلابی دیگر بود که با وجود پیگیری همزمان مقدّمات برگزاری مراسم فرهنگی دیگر (استقبال از خدّام حرم امام هشتم) و با حدّاقل امکانات ادّعایی از سوی جریانهای به اصطلاح نئو روشنفکری شهر و عدّه ای از این طرفی ها!، کار را در دست گرفتند و با خلوص نیّت خویش، تنها برای رضای خدا و خشنودی و دلگرمی خانواده های معظّم شهدای مظلوم سینما رکس آبادان، مراسم را (هرچند با وجود تمام اشکالات فنّی و سخت افزاری ای که داشت) به خوبی برگزار کردند. آن هم در شرایط جوّی گرما و شرجی بسیّار شدید آن روزها و شبهای آبادان، که اجرای برنامهء زنده و در خیابان بسیّار سخت و مشکل می نمود.

در خصوص اهمّیت این برنامه، خوب است به برنامهء مشابه دیگری که در آبان سال 1387 و در سالن سینما نفت آبادان برگزار گردید اشاره شود، که با حضور پر رنگ مسوولان شهری وقت همراه شده بود؛ که علاوه بر دادن وعده های گوناگون! (که هیچ یک تاکنون عملی نشده است) از پروپاگاندای رسانه ای وسیعی هم برخوردار گردید. امّا خروجی کار در عمل و روندی که از سوی این جریان در پیش گرفته شد، به مصاحبهء یکی از عوامل فراری فاجعه با تلویزیون رسمی دولت آمریکا و اتّهام زنی های بی شمار او به نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران و تکرار این عمل در سال بعد، به درج «تیتری مشکوک و تحریک آمیز» از سوی برنامه ریزان اصلی آن مراسم منجر شد! خوشبختانه در مراسم «سکانس آخر» نه قولی داده شد، و نه وعده و وعیدی شد؛ امّا خود تیم دست اندرکار، اهدافی را مدّنظر داشته و سرلوحه راه خود قرار داده اند، که انشاءالله در عمل آنها را به منصهء ظهور خواهند رساند.

هرچند از نظر خبرگزاریهای معتبر و رسمی کشور، انتشار خبری که متعلّق به یک هفته پیش است «خبری سوخته» تلقّی میشود! ولی درج خلاصه ای از شرح برنامه، توأم با گزارش تصویری مختصری مراسم (که حتّی در بخش های خبری صدا و سیمای مرکز هم بازتاب داشت) میتواند تا حدودی بی خبری و کم کاری مدّعیان اطّلاع رسانی اخبار صحیح در این شهر را پوشش دهد؛ و صداقت و بی طرفی کذایی این حضرات را در بوتهء نقد و قضاوت افکار عمومی قرار دهد. شایان ذکر است این برنامه فقط به همین مقدار محدود نشد، بلکه از چند روز قبل و طی چند محور کار از لحاظ محتوایی و پیگیری شد. نظیر: برگزاری کارگاههای تاریخ شفاهی و روایتگری فاجعه در چند مسجد مطرح شهرستان، انتشار ویژه نامهء «سکانس آخر» با آثار قلمی تنی چند نفر از شاهدان عینی و تحلیلگران واقعه (که متأسفانه به دلیل کم بود وقت و تأخیر در انتشار، به مراسم نرسید) ، تهیّه و توزیع لوح فشرده حاوی عکس و فیلم و تحلیل در خصوص فاجعه (در مراسم و مساجد محل برگزاری کارگاه تاریخ شفاهی)، برپایی نمایشگاه عکس «شقایق های سوخته» در محل پاساژ رکس (مکان فاجعه)، و حرکت به سمت و سوی «ایجاد دبیرخانهء مرکزی ستاد یادوارهء شهدای سینما رکس آبادان» و چندین اقدام مهم دیگر که انشاءالله و با عنایت ویژهء شهداء به زودی جامهء عمل خواهد پوشید...

در خاتمه، لازم است از کلّیهء عزیزانی که با تفکّر بسیجی و انقلابی خویش، بدون ترس و واهمه از هرگونه حاشیه سازی پروپاگاندای جریان ضدّانقلاب، خالصانه پای در رکاب نهادند و با همهء وجودشان در اجرای این برنامه سهیم بوده اند، تشکّر و قدردانی شود.

 

دعوت نامهء مراسم؛ قیمت: جان ششصد زن، کودک، و جوان!. کاری از: «حسین دلیر»

دعوت نامهء مراسم؛ قیمت: جان ششصد زن، کودک، و جوان!. کاری از: «حسین دلیر»

 

خیرمقدم «حجّت الاسلام علی ابراهیمی پور» (امام جمعه محترم آبادان) به حاضرین در مراسم.

خیرمقدم «حجّت الاسلام علی ابراهیمی پور» (امام جمعهء محترم آبادان) به حاضرین در مراسم.

 

اجرای سرود زیبای «روح الله» توسّط خوانندهء انقلابی نسل جوان «امیرحسین قوی فرد».

اجرای سرود زیبای «روح الله» توسّط خوانندهء انقلابی نسل جوان «امیرحسین قوی فرد».

 

ارائهء تحلیلی جامع و ناشنیده پیرامون فاجعهء سینما رکس آبادان، توسّط استاد «کامران غضنفری».

ارائهء تحلیلی جامع و ناشنیده پیرامون فاجعهء سینما رکس آبادان، توسّط استاد «کامران غضنفری».

 

اجرای مدّاحی زیبای «یا حسینم» با نوای مدّاح اهلبیت(ع) رزمندهء جانباز پرویز خردمند.

اجرای مدّاحی زیبای «یا حسینم» با نوای مدّاح اهلبیت(ع) رزمندهء جانباز پرویز خردمند.

 

حضور قشرهای مختلف مردم، با وجود گرمای هوا و شرجی شدید و رطوبت بالا، چشمگیر بود. استاد «رضا خدری لیراوی» (از شاهدان عینی و اولین خبرنگار فاجعه) نیز در مراسم حضور داشتند.

حضور قشرهای مختلف مردم، با وجود گرمای هوا و شرجی شدید و رطوبت بالا، چشمگیر بود. استاد «رضا خدری لیراوی» (از شاهدان عینی و اولین خبرنگار فاجعه) نیز در مراسم حضور داشتند.

 

اجرای تئاتر خیابانی «بچه ناخدا» توسط هنرمند بسیجی «بهنام کاوه» پیش از آغاز برنامه جلوهء دیگری به مراسم بخشید.

اجرای تئاتر خیابانی «بچه ناخدا» توسط هنرمند بسیجی «بهنام کاوه» پیش از آغاز برنامه جلوهء دیگری به مراسم بخشید.

 

اجرای تئاتر خیابانی «با من فریاد بزن» به کارگردانی «مهدی پرویش» قبل از آغاز مراسم.

اجرای تئاتر خیابانی «با من فریاد بزن» به کارگردانی «مهدی پرویش» قبل از آغاز مراسم.

 

در پایان مراسم، علاوه بر روشن کردن شمع (به یاد شهدای سینما رکس آبادان) طوماری با امضاهای فراوان و دلنوشته های متفاوت همشهریان آبادانی تهیه گردید.

در پایان مراسم، علاوه بر روشن کردن شمع (به یاد شهدای سینما رکس آبادان) طوماری با امضاهای فراوان و دلنوشته های متفاوت همشهریان آبادانی تهیه گردید.

 

حضور تنها «یک مقام مسوول» در مراسم، کمی عجیب مینمود! به غیر از امام جمعهء محترم آبادان، مسوول هیأت رزمندگان آبادان و جانشین سپاه آبادان هم در مراسم حضور داشتند. جالب اینجاست که علی رغم اینکه در میان لوگوهای حامیان برنامه، نامی از سپاه به میان نیامده بود؛ ولیکن بدنهء اصلی مراسم را بسیجیان و فعّالان پایگاههای بسیج مساجد تشکیل میدادند.

حضور تنها «یک مقام مسوول» در مراسم، کمی عجیب مینمود! به غیر از امام جمعهء محترم آبادان، مسوول هیأت رزمندگان آبادان و جانشین سپاه آبادان هم در مراسم حضور داشتند. جالب اینجاست که علی رغم اینکه در میان لوگوهای حامیان برنامه، نامی از سپاه به میان نیامده بود؛ ولیکن بدنهء اصلی مراسم را بسیجیان و فعّالان پایگاههای بسیج مساجد تشکیل میدادند.

 

سی ام مرداد 1394؛ جمعه شب.

بخش خبری ساعت ۲۱:۰۰ شبکهء اول سیمای جمهوری اسلامی ایران؛

گزارش کوتاه مراسم «سکانس آخر» (بزرگداشت سی و هفتمین سالروز فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان)

 

ویژه نامهء «سکانس آخر» (نکوداشت سی و هفتمین سالگرد شهدای فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان - مرداد 1394)

ویژه نامهء «سکانس آخر»

(نکوداشت سی و هفتمین سالگرد شهدای فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان - مرداد 1394)

(جهت دانلود فایل پی-دی-اف نشریه، روی عکس بالا کلیک کنید)

 

برگرفته از وبلاگ  http://abadanman.persianblog.ir

جلسه با عنوان همدلی در روز جهانی مساجد

| شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ


امام جمعه آبادان با حضور در جلسه همدلی بسیج، ائمه جماعات مساجد، اعضای کانون های فرهنگی و هنری در روز جهانی مساجد عنوان کرد:

با توجه به شعار همدلی و همزبانی بر فرمان حضرت آقا، مقام معظم رهبری بسیج ، ائمه جماعات مساجد، اعضای کانون های فرهنگی و هنری  و  اعضای هیئت امنای مساجد باید در این خصوص پیشتاز باشند.

ایشان با اشاره و تاسی به قرآن و آیه ی شریفه: انما یعمرو مساجد الله ... تنها حضور اسمی نباید باشد و باید در ابتدا اهل نماز باشند و مومن و با تقوا باشند، و خوش رو و خوش برخورد باشند. زمینه حضور نونهالان، نوجوانان و جوانان اعم از خواهر و برادر به شایستگی فراهم شود که زمینه جذب آنان به مسجد و خصوصا نمازجماعت فراهم شود.

حلقه های صالحین که کاری بسیار خوب است باید در آبادان تقویت شود ایشان بیان کردند صرف یک نماز خواندن در مسجد نباشد و باید در خصوص تربیت نیروهای متعهد نوجوان و جوان باشد. روحانیون نیز با فراگیری دانش جدید بتوانند نسبت به پاسخگویی قشرجوان آماده باشند و همواره در خصوص بیان احکام و مسائل روز، مسائل اخلاق و... با بیانی روان و زیبا منتقل کنند.

تاریخچه جشن های زیر سایه خورشید

| جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ق.ظ

جشن مردمی و بین‌المللی زیر سایه خورشید


جشن های زیرسایه خورشید از سال 1386 به همت موسسه خدمات مشاوران جوانان آستان قدس رضوی و با رویکرد بیان مفاهیم سبک زندگی رضوی آغاز گردید، که با استقبال مردم در شهرهای مختلف کشور عزیزمان و کشورهای دیگر روبرو شد. با تلاش های صورت گرفته در این چند سال برنامه های متنوع صورت گرفته است از جمله برنامه های انجام گرفته در این چند سال ، جشن‌های مردمی در شهرها و روستاها،حضور در بیمارستان‌ها و مراکز بهزیستی، حضور در زندان، حضور در مناطق محروم، حضور در منازل شهدا، جانبازان و بیماران، حضور در برنامه شبانه صدا و سیما، دیدار با نظامیان و فدائیان ولایت، حضور در مزار شهدای گمنام، مهدهای قرآنی، دیدار با اصحاب علم و فرهنگ، جشن شکوفه‌های نور ویژه دختران، جشن ازدواج، دیدار با تشکل‌های دانشآموزی و غبار روبی امام‌زادگان از برنامه‌هایی است که در طول جشن های زیر سایه خورشید اجرا شده است.

جشن زیر سایه خورشید امسال با شعار؛ )حضورتان در تمام زندگیم جاریست یا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) ) در ۳۱ استان و 22 کشور جهان از ۲۵ مرداد تا ۴ شهریور ماه برگزار ‌شود.

هدف جشن‌های مردمی زیر سایه خورشید, تقویت فرهنگ زیارت از دور، که اویس قرنی سمبل زیارت از راه دور حجت خدا می باشد. مردم ما به تشییع شهدا، ضریح گردانی و تبرک جستن از پرچم امام رضا(ع)  به دلیل جایگاه و مقبولیت امامان معتقدند


.


رکس نشان

| پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ

 

همه ساله در تقویم رسمی و ملّی کشور، یک روز (هفتم مهر ماه) به عنوان «روز ایمنی و آتش نشانی» نامگذاری شده است. آتش نشانان ارگانهای مختلف، مراسم ویژه ای برای نکوداشت پرسنل خدوم و فداکار خود برگزار میکنند. افرادی بالقوه «خلّاق و مبتکر» و بالفعل «جان بر کف» که در مواجهه با خطر (هرچه که باشد: آتش، سیل، زلزله، و...)  تا رفع کامل آن از پای نمی نشینند. گاهی هم «تقدیم جان شیرین» بدیهی ترین اتفاقی ست که در وظیفه شناسی شان به نیکی متجلّی میشود.

همبستگی آتش نشانان چند کشور جهان با  آتشنشان فداکار  زنده یاد «امید عبّاسی»

چند سال پیش «امید عبّاسی» آتش نشان فداکار تهرانی، در حین امداد رسانی به یک مصدوم در حادثهء آتش سوزی در تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد. خبر فداکاری او به سرعت برق و باد در سطح کشور و بعدها در جهان پیچید. مراسمی باشکوه برای بزرگداشت او ترتیب داده شد و این اواخر هم آتش نشانان چندین کشور، با برپایی کمپینی در فضای مجازی، به عنوان یک «چهره جهانی» یاد او را گرامی داشتند. اینگونه حرکتهای زیبا و نیکو، امروزه امری بدیهی شده و به مدد رسانه های دیجیتال، اخبار و اطلاعات به سرعت برق و باد انتشار می یابد؛ مناسبت این روزها مرتبط با روز آتش نشانی نیست، ولی جای دارد که از «یک آتش نشان دیگر» یاد شود. کسی که مثل آتش نشان قبلی هیچگاه به او پرداخته نشد! شاید به خاطر شرایط کاملاً متفاوت او...

***

تعدادی از متّهمان فاجعهء سینما رکس آبادان. «عبدالغنی ثامری» هم در میان آنان دیده میشود.

یکی از آخرین روزهای شهریور 1359، احکام صادره از سوی دادگاه ویژهء رسیدگی به متّهمان «فاجعهء آتش سوزی سینما رکس آبادان» از سوی دادستانی شهر به روزنامه ها اعلام شد. یکی از آنها متهم ردیف 23 «عبدالغنی ثامری» فرزند مبادر بود که در هنگام بروز فاجعه، کارگر آتش نشانی شرکت نفت بوده و به 2ماه زندان با احتساب ایّام قبلی بازداشت قبلی محکوم شد. البته در تجدید نظر، از اتّهامات وارده تبرئه می شود. دنبال ضرب المثلی میگردم که به احوال آن روزهای او نزدیک تر باشد: «بیگناه تا پای دار میره، ولی بالای دار نمیره! طلا که پاکه، چه منّتش یه خاکه! جای مرد تو زندونه!!» ای کاش فیلم کامل دفاعیات او در دادگاه را رؤیت میکردم تا بهتر این جمله ها را بنویسم...

اوایل مهر1359 فرا رسید. هنوز جوهر احکام صادره علیه متّهمان فاجعه خشک نشده که کشور درگیر آغاز جنگی تحمیلی و خانمان سوز می شود، و قلب تپندهء اقتصاد نفتی کشور (پالایشگاه آبادان) مورد هجوم متجاوزان بعثی قرار میگیرد. از همان روزهای نخست، حماسه و ایثار و «دفاع مقدّس» در جای جای شهر، شکل گرفت. به دلیل نیاز مبرم به نیروهای زبده و اهل فن در مهار حریق گسترده ای که در چندنقطه پالایشگاه شکل گرفته، «عبدالغنی ثامری» به سر کار خود بازگشت. با وجود آنکه فرصت جستن از مهلکه جنگ برای او هم مهیّا شده است، به شهر و دیارش پشت نکرده و مصمّم تر از قبل در کارش ظاهر شد. همراهی مجدّانه با همکارانش در فرو نشاندن حریق های اوّلیه ناشی از بمباران هواپیماهای دشمن متجاوز بعثی، افق تازه ای را روبرویش گشود. آرمان و آرزویی که نوید زیبای «شهادت» را در گوش جانش زمزمه کرد. سرانجام در اوایل مهرماه 1359 و در حین اطفای حریق اسکلهء روبروی تلمبه خانهء شمارهء3 پالایشگاه آبادان، مورد اصابت گلولهء مستقیم دشمن قرار میگیرد و به «شهادت» رسید. و شد «اوّلین آتش نشان شهید آبادان در دفاع مقدّس»...

***

آتش نشان شهید عبدالغنی ثامری (نخستین آتش نشان شهید دفاع مقدّس)

عبدالغنی ثامری از «اتّهام» تا «شهادت» کوتاه ترین خط فاصله زندگی دنیوی اش را سپری کرد. جای بسی تأسف است، «روز ملّی»ای در تقویم مناسبتی کشور درج شده که نشانی بارزی از رشادت، شهامت و فداکاری «ثامری»هاست؛ ولی در تبلیغات وسیع محیطی و مجازی، هیچ نام و یادی از او و همرزمانش نباشد! شاید اگر «ثامری» همولایتی «عبّاسی» بود الان اوضاع فرق می کرد. اصلاً عجب حکایت عجیب و غریبی داریم ما آدمها! حکایت همان خط فاصلهء میان دو تاریخ تولّد و درگذشت. از آن مهمتر امل و آرزویی ست که همه برای هم از خدا درخواست میکنیم: «عاقبت به خیر شدن»...

سلام و درود خدا به روان پاک «آتش نشان شهید عبدالغنی ثامری» که در زمرهء یک «رکس نشان» به وظیفه خود عمل کرد و هم در جمع مدافعان شهر جزو اوّلینهای «هشت سال دفاع مقدّس» قرار گرفت. و إنا إنشاءالله باالشهداء لاحقون...

 

 

 

این مطلب در ویژه نامهء «سکانس آخر» (با اندکی ویرایش) منتشر شد.

برگرفته از وبلاگ  http://abadanman.persianblog.ir

دیدار مسئولان آبادان با خانواده شهدا و ایثارگران

| پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ
 
به‌مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به کشور انجام شد

به‌ مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به کشور، جمعی از مسئولان آبادان به دیدار خانواده شهدا و ایثارگران رفتند.

خبرگزاری فارس: دیدار مسئولان آبادان با خانواده شهدا و ایثارگران

به گزارش خبرگزاری فارس از آبادان، صبح امروز به‌ مناسبت سالروز بازگشت آزادگان به کشور، جمعی از مسئولان آبادان به دیدار خانواده شهدا و ایثارگران رفتند.

فرماندار ویژه آبادان در این دیدار که از خانواده شهید جانباز آزاده«هادی ربیعی» و آزاده جانباز «جاسم چعبی‌زاده» صورت گرفت، اظهار کرد: شهدا و ایثارگران کسانی هستند که با تحمل مرارت‌ها و زحمات فراوان دین خود را به نظام و مردم ادا کردند.

عزیزالله شهبازی با تاکید بر لزوم قدردانی از خانواده شهدا و ایثارگران؛ افزود: موظفیم تا برای همراهی و تسکین آلام مردم در کنار آنان باشیم چرا که این اقدام ما را در جهت برداشت گام‌های موثرتر کمک می‌کند.

معاون استاندار خوزستان اضافه کرد: آبادان شهر پرآوازه‌ای‌ است که 4 هزار و 200 شهید را تقدیم انقلاب و نظام کرده است.

وی تصریح کرد: شهدا و ایثارگران با گذشت از جانشان در جهت حفظ سرزمین، نظام و شعائر انقلاب و پشتیبانی از حرمت امام خمینی(ره) به میدان‌های نبرد حق علیه باطل رفتند.

به گزارش خبرگزاری فارس، شهید جانباز آزاده «هادی ربیعی» سرباز نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی متولد 19 فروردین‌ماه سال 1346 در آبادان و دارای یک دختر و دو پسر است، وی در جمع لشکر 81 کرمانشاه(باختران) بود که در سال 67 در زمره مفقودان قرار گرفت و در سال 69 با اسرا به میهن بازگشت، ربیعی این جانباز آزاده شیمیایی در چهارم تیرماه سال 79 به درجه رفیع شهادت نائل شد، مزار وی در گلزار شهدای خضر نبی(ع) آبادان است.

آزاده جانباز «جاسم چعبی زاده» سرباز نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی متولد 20 خردادماه سال 1345 در آبادان و دارای دو دختر و دو  پسر است، وی در 31 تیرماه سال 67 در عملیات میمک به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد، نامبرده در 21 شهریورماه سال 69 به میهن بازگشت، او دارای 25 درصد جانبازی است.

سلسله جلسات دیدار 28 مرداد 94

| پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ق.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.

 رزمندگان و بسیجیان در منزل خانواده آزاده دلاور مرحوم ابراهیمی  حضور یافتند...


965


963


سکانس آخر

| چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۷ ق.ظ

1

 
در سی و هفتمین سالگرد فاجعه آدم‌سوزی سینما رکس آبادان

کارگردان و بازیگر تئاتر آبادانی از اجرای نمایش «با من فریاد بزن» در سی و هفتمین سالگرد فاجعه آدم سوزی سینما رکس آبادان خبر داد.


خبرگزاری فارس: «مهدی پرویش» با نمایش «با من فریاد بزن» به صحنه می‌آید
  •    

مهدی پرویش امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در آبادان از اجرای نمایش جدیدش به‌ مناسبت سالگرد فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان خبر داد و اظهار کرد: نمایش «با من فریاد بزن» در دو شب 28 و 29 مردادماه جاری در دو سانس در آبادان به نمایش در خواهد آمد.

وی ادامه داد: این نمایش که با 18 بازیگر اجرا خواهد شد داستانی پیرامون فاجعه سینما رکس آبادان در سال 57 را روایت خواهد کرد.

کارگردان و بازیگر تئاتر در آبادان تصریح کرد: این اثر در دو بخش ترکیبی پرفورمنس و نمایش اجرا خواهد شد و دارای تابلوهای مختلفی خواهد بود.

تاریخ شفاهی واقعه سینما رکس

| چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ

با توجه به نزدیک بودن سالگرد شهادت همشهریان عزیزمان در آتش سوزی سینما رکس در مرداد 57، برآن شدیم تاریخ شفاهی قضیه سینما رکس را در مناطق مختلف شهر با محوریت مساجد برگزار نماییم. روایتگری واقعه آتش سوزی سینما رکس توسط برادران آقای علیرضا بختیاری رزمنده و راوی دفاع مقدس و آقای رضا خدری روزنامه نگار و عکاس جنگ انجام شد. که با استقبال خوب از سوی جوانان شهرمان روبرو گردید...

یاد و خاطره شهدای سینما رکس همیشه در دل هایمان می ماند... صلوات.


0

78


978965545555555552


چراغ راه

| سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ

برای هرکس دیگه ای که تموم شده باشه، برای من یکی هنوز نه...
شاید، این آغازی باشد بر یک پایان.
اکنون: «چراغ راه»ی جلوی رویم هست، که از گم شدنم در تاریکی نجاتم میدهد.
کما اینکه بود! از اوّلش هم همراهم بود...
همچنان رو به جلو، قدم به قدم، در امتداد خط، و «تا آخرین نفس»...

من و پدرم: «جانبازشهید حاج منصور عطشانی» - 1393/10/04 مراسم سالروز ارتحال آیت الله جمی(ره)

چهل و اندی روز از شهادت پدرم می گذشت، که یکی دیگر از همرزمانش هم آسمانی شد: «جانبازشهید غلامعبّاس گلستانی» که در تهران و بر اثر عوارض شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی به شهادت رسید. حاج رضا ارشدی میگفت: «شب قبل از شهادتش بهم زنگ زد؛ بهم گفت حاجی! من دارم میام آبادان...» و بابا یار و همرزمش در سپاه آبادان (شاخهء جزیره مینو) را در کنار خود دید...

جانبازشهید غلامعبّاس گلستانی

***

دورت بگردوم! برو با او رفیقای «فینچل»ت!!!
تکیه کلام عجیب «حاج مهدی» (که تا همین حالا معنی اش روو متوجه نشدم) وقتی با قاه قاه خنده اش همراه میشد، اصلاً بالکل قضیه منتفی میشد!
یکی دوبار ضرب و شصت عصاشو نوش جون کردم؛ البته نه اونقدری که مثلاً درد بگیره!
ولی وقتی دوتا جانباز (که هرکدومشون یه پاشون رو «کوسه» خورده بود!!!) به هم برخورد میکردند، چیزی فراتر از جرقّه (شاید هم صاعقه!) به وجود میآمد!!!
دیگه مگه کسی میتونست جلوی روده بر شدن از خنده شون رو بگیره؟!...
.
.
.
حالا اگه یکی شون احیاناً دیگه نباشه؛ فرق معامله تو چیه؟!
ولی شد. به همین سادگی...

چهل روز بعد از شهادت غلامعبّاس گلستانی، حالش بد شد و مدّتی تو بیمارستان خوابید. ترخیص موقت از بیمارستان، وخامت دوباره اوضاع جسمی، و نهایتاً شهادت بر اثر عوارض شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی...

یادش بخیر! تو چهلم بابام چقدر حاج مهدی دوید! و چقدر ما چندتا بچه یتیم رو خندوند!

به همه گفته بود «مو جام اینجا پیش کوکامه!» و مزار پدرم رو نشون داده بود. «جانباز شهید حاج مهدی(رستم) اکبری زادگان» هم آسمانی شد و اندوهی بی پایان را بر دل همرزمانش نهاد، امّا... حاج مهدی! آخرش رفتی پهلوی رفقای فینچلت!!!... روحت شاد!


از راست: جانباز حاج عبدالرّضا(عزیز) حویزاوی؛ جانبازشهید حاج مهدی اکبری زادگان و من... (1394/02/12 – مصادف با روز پدر)

 


برگرفته از وبلاگ  http://abadanman.persianblog.ir

 

زیر سایه خورشید 1394

| دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ

زیرسایه خورشید

دیدار با خانواده شهید مسلم دریس

| جمعه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

در ادامه دیدار های چهارشنبه شب های کانون ایثار و شهادت باقرالعلوم ع آبادان از خانواده های محترم شهدا، جانبازان و ایثارگران.

امام جمعه محترم شهرستان آبادان، رزمندگان و بسیجیان در منزل شهید مسلم دریس حضور یافتند. در این دیدار ، به خاطراتی از شهید  بزرگوار که برادران شهید نقل کردند گوش فرا دادند.


1



234

چ مثل... [خانواده های چندشهیدی

| پنجشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ب.ظ

خیلی کم پیش میومد که فیلمی را در فاصله ای کوتاه چندبار ببینم و از دیدنش خسته نشم؛ خصوصاً از این سینمایی که معلوم نیست، فرهنگش سیاسیه، یا سیاستش فرهنگی!  ولی «چ»...

یکی از پوسترهای فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا

«چ» مثل «چه گوارا!»

«ارنستو چه گوارا» چنددقیقه قبل از اعدام، در اسارت شبه نظامیان آمریکایی-بولیویایی

بنا به نقل در کتاب «جنگ شکر» نوشته «ژان پل سارتر» نویسنده و متفکّر و فیلسوف بزرگ فرانسوی مکتب مادّی «اگزیستانسیالیسم»، در سفری به کوبا و دیدار با انقلابیّون آن کشور قرار شد تا در جلسه ای با آنها نشسته و در خصوص آینده کشور بحث و تبادل نظر کنند؛ در کمال تعجّب متوجّه شدم که زمان جلسه ساعت 02:30 بامداد است! موعد جلسه که فرا رسید، از آن جوان «ملحد و کمونیست» پرسیدم: چرا این ساعت برای جلسه انتخاب شده؟! آیا زمانی از این بهتر نبود؟! او در حالی که از استحمام نیمه شب بیرون آمده بود و یونیفرم خوش پوش نظامی اش را به تن کرده و سیگار برگی را بر لب نهاده بود (یک کلام گویی آرایش نظامی به خود گرفته بود)، پاسخ داد: «کارهای مانده بسیّار است! دیگر نباید خُفت...»  همو که پس از نبردهای چریکی در آرژانتین و به ثمر رساندن انقلاب کوبا و حتّی رسیدن به منصب بالایی همچون «وزارت اقتصاد» در دولت انقلابی «فیدل کاسترو» به همهء آنها پشت پا زد و به «بولیوی» رفت و در آنجا  هم به دست «یانکی ها» کشته شد. «دکتر ارنستو چه گوارا» پزشک آرژانتینی، تا همین حالا هم یک چهرهء کاریزماتیک در جهان به شمار میرود...

 

طرح همسفر شهید

| دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ

دوستان کانون ایثار و شهادت بافرالعلوم (ع) آبادان در طرحی با محوریت معرفی شهدا و سهیم نمودن شهدا در برنامه شب های قدر

طرح همسفر شهید به اجرا درآمد. در این طرح هر یک از مومنین شرکت کننده در مراسم شب های قدر مسجد امام محمدباقر (ع) به نیابت از یک شهید در مراسم شب های قدر شرکت کردند.


شهید امامی


شهید قنوتی    شهید فرهانیان    شهید آقاجری

به گزارش حلقه وصل، احمد یلالی، مدیر کانون تخصصی ایثار و شهادت مسجد امام محمدباقر(ع) شهرستان آبادان با بیان اینکه بیشتر برنامه‌ها و فعالیت‌های این کانون حول محور دفاع مقدس و معرفی شهدا انجام می‌شود، گفت: یکی از برنامه‌هایی که این کانون در دست اجرا دارد، طرحی با نام جغرافیای حماسی آبادان است که با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خوزستان انجام می‌شود.

وی گفت: در این طرح، نقاطی که در زمان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کاربری داشتند، مشخص شده و مسئولان و مطلعین از این نقاط شناسایی می‌شوند. این افراد در مورد نوع فعالیت انقلابیون یا رزمندگان در آن نقاط و افرادی که شهید شدند، توضیحاتی ارائه می‌دهند و به این ترتیب شناسنامه آن مقر را تهیه می‌کنیم.

یلالی اظهار کرد: تاکنون کار شناسایی 150 نقطه در آبادان انجام شده است و برآورد کانون، معرفی 500 نقطه در آبادان است. این طرح با هدف تألیف اطلسی از جغرافیای حماسی استان در حال اجرا است که این کانون به شناسایی نقاط حماسی آبادان می‌پردازد.

فرازهایی از وصیت نامه شهیداکبر علیپور

| شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

شهید اکبر علیپور

نامه تکان دهنده به یک شهید

| شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ب.ظ
مهر: حبیب احمد زاده مستندساز و فیلمنامه‌نویس با ارسال این نامه دردناک برای خبرگزاری مهر، در ابتدای این نامه آورده است: این نامه را سعید سیّاح طاهری نوشته بود و از سر دلتنگی به حامد،  پسر شهید منصور عطشانی سپرده بود تا او بخواند و شاید کمی هم خودش آرام بگیرد. حامد که نامه را برایم فرستاد من ظالم هم  گفتم به عنوان کفاره  شوخی ام با شهید چرا نباید چاپ شود؟ دلیل چاپ فقط همین است ، همین... روح حاج منصور شا

متن نامه سعید سیّاح طاهری به شهید عطشانی در ادامه آمده است:

سلام حاج منصور!

یه مسائلی هست که باید بهت بگم. چون تو گوش شنوا داری. آخه تو این شهر آبادان که بهش میگن «پایتخت مقاومت» تو مسؤولینش کمتر گوش شنوایی پیدا می کنی. گفتم بیام و با تو که در مقابلم دراز کشیدی درددل کنم. هرچند که...

سه روزپیش صبح خانمت زنگ زد و با حال مضطربی گفت: «حال حاجی خراب شده، به سرعت خودتو برسون.» اومدم خونه تون. دیدم بیهوش هستی و به شدّت نفس نفس می زنی. به اورژانس زنگ زدیم. خوشبختانه به سرعت اومدن و بعد از معاینه و انجام کارهای اولیّه گفتن باید به بیمارستان اعزامت کنن. تو اورژانس بیمارستان شهید بهشتی دکتر و پرستارا دورتو گرفتن و کارای درمانی مختلفی برات انجام دادن. ولی حیف که تو کُما بودی! و متوجه زحماتشون نشدی...

بعداز حدود یه ساعت (حدوداً ۱۰صبح) دکتر اورژانس گفت: «بیمارتون باید به بخش آی سی یو منتقل بشه و سوپروایزر (معادل فارسیشو نشنیده ام!) پیگیر انتقال بیمار شماست. ولی درحال حاضر تو آبادان تخت خالی برای آی سی یو پیدا نمیشه!!» رفتم پیش سوپروایزر و گفتم: «چگار کنیم؟» گفت: «بیمارستان ما که بخش آی سی یو نداره و بیمارستان طالقانی هم جا نداره ولی من پیگیرم که از جایی براش پذیرش بگیرم.» حاج منصور! خوب شد تو کُما بودی! و حال زن و بچه هات رو که به شدّت نگران و گریان بودن، ندیدی!

با خودم گفتم که باید کاری کنم. به یکی از دوستام تلفن کردم. گفت به مسؤول دفتر فلان نماینده مجلس زنگ بزن تا کار حاجی رو پیگیری کنه. منم همین کارو کردم و اون مسؤول محترم دفتر گفت: پیگیری می کنم. چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت: از بیمارستان شرکت نفت آبادان پذیرش گرفتم. اونا یه تخت آی سی یو رو معمولاً برای کارکنان شرکت نگه میدارن و قرارشده همین تخت رو بدن. موضوع رو به سوپروایزر اورژانس بیمارستان شهید بهشتی گفتم. با بیمارستان شرکت نفت تماس گرفت و گفت: «قبول کردن، ولی گفتن که قبل از اعزام بیمار، یکی از همراهان او به صندوق بیمارستان مراجعه کنه!!» سوپروایزر اینو هم اضافه کرد که: «در حال حاضر با توجه به وضعیّت وخیم بیمار شما، امکان انتقالش وجود نداره! و باید وضعیّتش تثبیت بشه». حال تو هم که خوب نمیشد تا بتونیم منتقلت کنیم! الآن که دارم به این مسأله فکر می کنم، متوجه میشم که خودت علیرغم اینکه تو کُما بودی، نمی خواستی به اون بیمارستان بری!!... چونکه یه بیمارستان اختصاصی برای دیگران (و نه همهء مردم شهر)، نمیتونه جای تو باشه؛ حتّی برای نجات جونت!!! آخه بچه های «امام خمینی(ره)» تا آخرین لحظه های حیاتشون هم به راه امام وفادارن...

عطشانی

جانبازشهید حاج منصور عطشانی(سمت چپ) و جانباز حاج سعید سیّاح طاهری (سمت راست)

شیفت اورژانس عوض شد. دکتر و پرستارای شیفت بعدی هم مثل قبلی ها، بهت رسیدگی کردن و دورت بودن. حیف حاجی تو کُما بودی! و زحمتاشون رو ندیدی.خلاصه کنم؛ ساعت یک و نیم بامداد روز بعد، سوپروایزر اورژانس شهید بهشتی گفت: «می خواهیم بیمارتون رو به بیمارستان شرکت نفت منتقل کنیم. سوپروایزر اونجا خانم... گفته قبل از اعزام بیمار!! یه نفر از همراهاش به صندوق بیمارستان مراجعه کنه!» منم رفتم بیمارستان شرکت. مسؤول محترم صندوق بهم گفت: «باید مبلغ سه میلیون تومان پول به عنوان امانی بدی تا بیمارت رو بستری کنیم!!!» پول رو دادم. بعد بهش گفتم: «این بیمار، اولاً جانباز چهل درصده؛ ثانیاً دفترچه بیمه درمانی نیروهای مسلّح با بیمه تکمیلی! هم داره؛ ثالثاً شام شهادت حضرت زهراء(س) که همه جا تعطیله، برای بیماری که باید در بخش آی سی یو بستری بشه و معلومه که وضعیّت حیاتی او خرابه، درخواست چنین پولی درسته؟!» گفت: «قانون بیمارستانه!!! اینجا مخصوص کارکنان شرکت نفته و من مأمورم و معذور!» می دونستم که اینطوری نیست. این بیمارستان به اسم کارکنان زحمتکش پالایشگاهه، ولی به کام صاحب منصبان و پولدارا. آره حاجی؛ خوب شد تو کُما بودی! و این صحنه رو ندیدی...

رفتم دم در بیمارستان، تو تاریکی نشستم. آخه گریه ام گرفته بود. یاد محاصرهء یکسالهء آبادان افتادم. تو شهر مونده بودی و از اون دفاع می کردی. تازه، زنت رو هم داخل محاصره آورده بودی (یه نو عروس!) دو نفری کارای فرهنگی، تبلیغی، امدادی، و... برای رزمندگان و روستاییان «جزیره مینو» انجام می دادید. چه روزای خوبی بود! کسی نمیگفت «مأمورم و معذور!!!» همه با تمام وجودشون از شهر دفاع می کردن. اگه جایی از پالایشگاه گلوله باران می شد، گارگرا و کارمنداش زخمی میشدن، تأسیساتش آتیش میگرفت، خونه های شرکت نفتی ها بمباران می شد، «همه کمک می کردن» هم شرکتی ها و هم مردم شهر. زخمیا رو نجات می دادن، جسدها رو از زیر آوار در میاوردن، پیکرهای تکّه تکّه شده رو با دقّت تمام جمع میکردن، گونی ها رو خیس می کردن و روی سرشون می کشیدن تا بتونن به  آتیش ناشی از سوختن مواد نفتی نزدیک بشن و به آتشنشانای شجاع پالایشگاه کمک کنن. اونوقتها کسی نمیگفت اینها اختصاصیه! و ادارات و خونه های شرکت نفته و به ما ربطی نداره! زنها و دخترای شهر مثل «شهیده مریم فرهانیان» به کمک پرستارای بیمارستان شرکت نفت رفته بودن و بی هیچ توقّعی و بدون دریافت حتّی یک ریال حقوق، به درمان مجروحین کمک می کردن و هیچ نمی گفتن...

روزهای جنگ سریع و سخت می گذشت. تمام جنگ رو تو جبهه بودی. تابستون سال۶۱ تو عملیّات رمضان، ماشین تبلیغات سپاه آبادان رو مین رفت و تو هم با اونا بودی. رفته بودی با دوربین عکّاسی ای که توی یه کیف برزنتی کهنهء سبزرنگ همیشه همراهت بود، از صحنه های رشادت و فداکاری رزمندگان عکس بگیری تا توی تاریخ ثبت و ضبط بشه؛ و همینطور هم شد. الآن نگاتیوهای عکسای تو در «انجمن عکّاسان انقلاب و دفاع مقدّس» موجوده و مشغول آماده سازی برای انتشار یک اثر به یادماندنی...

سال۶۴ تو عملیات والفجرهشت، فاو «شیمیایی» شدی؛ بازم جبهه رو ول نکردی! پنجم فروردین۶۵ که همه به مرخصی تعطیلات عید رفته بودن، بازم تو جبهه بودی و در حال بردن فیلم برای نمایش دادن به رزمندگان تیپ زرهی ۷۲محرم، که راننده ماشین لندکروزتون رو چپ کرد و تو جمجمه ات شکست و مغزت آسیب دید. اکثر دندونهای جلوت خورد شد و چندتا دنده و کتفت هم شکست. حیف شد که تو کُما رفتی! و زحمتای زنت رو ندیدی که با سه تا بچه کوچیک از این شهر به اون شهر، به دنبال دوا درمونت بود. تا خوب شدی و بازم به جبهه برگشتی...

عطشانی

چندسال بعد «حبیب احمدزاده» برام تعریف کرد:

«ما چقدر ظالم بودیم! وقتی خبر چپ شدن ماشین حاجی رو شنیدیم، دلمون هُری ریخت و گفتیم نکنه دستگاه نمایش فیلمشون هم آسیب دیده باشه... که خبر اُوردن که دستگاه سالمه و خودشون داغون شدن! یه نفس راحتی کشیدیم، آخه به جز اینا کسی نمی اومد برا رزمنده ها فیلم نمایش بده

بگذریم! اینها قصّه و «أَسَاطِیرُالأوَّلِین» است. اگه کسی می خواد قصّه های عجیب و غریب زندگیتو بدونه، میتونه کتاب «گنجینهء رنج» که خاطرات همسرت از اون روزهاست رو بخونه...

همینطور تو تاریکی نشسته بودم و منتظر که آمبولانس تو رو از بیمارستان شهید بهشتی بیاره. با خودم گفتم تو اوّلین فرصت باید تو اینترنت جستجو کنم ببینم «آی سی یو» یعنی چه؟! شاید تا حالا معنی اونو اشتباه فهمیدم. دیروز به «حامد» پسرت گفتم اینکار رو برام بکنه. آخه حالا حامد یه مرد شده، درست مثل باباش. هرکی به وبلاگ «مرد آبادانی» رجوع کنه اینو متوجّه میشه. حامد نتونست و پسر دوّمت «محمّد» اینکارو کرد. نتیجه این بود: «intensive care unit (ICU) بخش مراقبتهای ویژه از بخشهای تخصّصی در بیمارستانهایی است که خدمات مراقبتی و درمانی ویژه ارائه می دهند. در این بخش بیماران بطور لحظه ای و شبانه روزی تحت پایش (مراقبت) قرار داشته و درمانها به صورت تهاجمی و نیمه تهاجمی انجام می گیرد.» دیدم که نه! اشتباه نکرده بودم...

از پسرات حامد و محمّد گفتم، یاد یکی دیگه از بچه هات افتادم: «احمد» جوانی ۲۹ساله که در برخورد اوّل با هرکسی وقتی اوّلین کلمات رو می گه، آدما تعجب میکنن که چرا یه جوون مثل یه بچه ۵ساله حرف میزنه؟! آخه اونا نمیدونن سال۶۴ وقتی جبهه بودی، یه بیمارستان تو اهواز (مثل همین بیمارستان آبادان) احمد ۱۵روزه رو که یرقان شدید داشت به بهانه نداشتن تخت خالی!! بستری نکردن و گفتن: «ببرینش خونه!! و یه لامپ مهتابی بالای سرش روشن کنین، خوب میشه!!!» و اون طفل معصوم تو خونه، زیر نور اون لامپ مهتابی کذایی «تب کرد و تشنّج کرد» و برای همیشه یه «کودک» موند...

حاج منصور، راستی دیروز وقت کردم رفتم پیش یکی از مسؤولای بیمارستان شرکت و گفتم چرا برای پذیرش یه بیمار آی سی یویی، نصف شب، پول و... در جوابم گفت: «بنیادشهید که کاری به درمون جانبازانی که دفترچه نیروهای مسلّح دارن، نداره! خود خدمات درمانی نیروهای مسلّح هم وقتی هزینهء بیماراشونو طبق تعرفه دولتی براشون می فرستیم، همهء پول رو پرداخت نمی کنن؛ بودجهء فلان میلیاردی بیمارستان هم کفاف خرجشو نمیده؛ اگه ما این پولا رو نگیریم، همین بخش آی سی یو رو هم باید تعطیل کنیم.» و ادامه داد: «دانشگاه علوم پزشکی آبادان هیچ کمکی به ما نمیکنه؛ و در رتبه بندی بیمارستانها، رتبه خوبی به ما نمیده، در حالی که وقتی به ردهء بالاشون گزارش میدن، امکانات بیمارستان ما (تعداد تختها، اتاقهای عمل، بخشهای مختلف مراقبتی و تخصصی، آمبولانسهای مجهّز، اورژانس و ...) رو جزو امکانات درمانی شهر گزارش می کنن و پُزش رو میدن!! و نونشو میخورن» و گفت و گفت و گفت...

حاجی؛ آبادان هرچیش کم باشه، سخنرانش زیاده. فوتبالیستای خوبی هم داره که توپو تو زمین حریف و با قدرت هرچه تمامتر شوت می کنن. بهش گفتم: گناه مردم این وسط چیه که دعواهای مسؤولین تمام نشدنیه و دودش به چشم اونا میره؟! حاج منصور، خوب میدونی که آبادان از نظر جغرافیایی بهش میگن «جزیره» ولی مسؤولین، اونو تبدیل کردن به «مجمع الجزایر»؛ هرچند نفر دور یه نفر! بکِش تا بکِشیم!...

حاج منصور؛ سرتو درد اُوردم. باید برم. آخه به کاروان راهیان نور از کرج اومده گلزارشهدای آبادان و یادمان ۱۷۷شهید گمنام شهر. باید براشون روایت این شهر و یکسال محاصره و هشت سال زیر آتیش مستقیم توپخانه ها و بمباران هواپیماها رو بگم. از مقاومت مردم و رزمنده ها، دفن شبانه شهداء، از مهاجرین مظلوم جنگ تحمیلی، مصائب اونا و ...

حاجی لباستو می خوام مرتّب کنم و برم؛ چون آبادانیا باید ظاهرشون خوب باشه! کمبودای مختلف، مشکلات عدیده، بیکاری، آب شور و ... هم مهم نیست! مهم اینه که مسؤولین، ایّام عید مهمون دارن و شهر، باید  گل و بلبل و سنبل به نظر برسه!! قبلاً تو راوی بودی و حالا باید یکی دیگه راهتو ادامه بده. پرچم جمهوری اسلامی روی قبرتو می بوسم و اونو مرتّب می کنم. دعا کن ما هم وفادار به راه شهداء بمونیم و پُست و مقام «غافل و پَست»مان نکنه...