ننه اگر دوستم داری سر نماز برام دعا کن
| پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۲، ۰۱:۵۸ ب.ظ
توی کوچه دور هم می نشستند و جلسه می گرفتند... ...
باران شدید شده بود رفتم در را باز کنم ، بگویم #حمید بیا تو خیس شدی
بگذار بچه های مردم بروند خانه هایشان! تو همین حین آمد داخل. -ها، ننه نخوابیدی؟
چه طور بخوابم؟وقتی تو نمیای تو خونه؟ -ننه، بیا بشین کارت دارم. -تو این بارون بشینم؟ چی کار داری باهام ؟
روی تخت سیمی گوشه ی حیاط نشستیم. -ننه ، من تو این راه کشته می شوم ازت میخام مو و رو نکنی... -
از این حرفا نزن ننه... ننه اگر دوستم داری سر نماز برام دعا کن کشته بشم...
《خاطره از مادر شهید حمید قبادی نیا》
- ۰۲/۱۰/۲۱