خاطراتی از شهید اسفندیار ( حسین ) جعفری
| چهارشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۱، ۰۳:۲۴ ب.ظ
به دخترش گفته بود دوست دارم آنقدر درس بخوانی تا بتوانی دکتر بشی و بیماری من را درمان کنی
سیزده چهارده ساله بود که اولین بار عازم جبهه شد، اسمش اسفندیار بود اما بچه های جبهه حسین صدایش می کردند. زمانی که ترکش یه سرش اصابت کرد و دچار ضایعه مغزی شد، سیصد بخیه به بندش زدند و استخوان از پایش به سرش پیوند کردند...
مثل همه همرزمانش چابک و نترس و دلاور بود، آنقدر نترس که همیشه میخواست خط مقدم برود. آن روز که با سید ساجد 7 تانک بعثی را غنیمت گرفتند از یاد دوستان او پاک نمی شود.
- ۰۱/۰۱/۱۰