نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

خاطراتی از شهید محمد امین اسدی فرزند آبادان

| شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۰۲ ق.ظ

سرکار خانم خدیجه صفاریان مادر شهید می‏گوید:
محمد امین بچه اول بود و خیلی عزیز. وقتی جنگ شد پدرش در آبادان باقی ماند. هر موقع که شهر مورد حمله هوایی یا توپ خانه‏ ای قرار می‏گرفت محمد امین هر کجای منطقه که بود، خود را می‏رساند و احوال پدر را جویا می‏شد.
وقتی خبر شهادتش را برایمان آوردند، با مکافات در حالی که آبادان در محاصره دشمن بود موفق شدیم با لنج و بالگرد خود را به آبادان برسانیم و سر مزارش برسانیم.
خانواده اش می‏گوید

توصیه ‏های همیشگی او اینها بود: مراقب حجاب خود باشید، با مسئولیت هایی که به شما واگذار می‏شود، متعهد و پایبند باشید. به نماز خواندن و انجام تکالیف دینی اهمیت بدهید و ضمن دفاع جانانه از میهن و دین خود در هیچ شرایطی اتکایتان را به شرق و غرب نگذارید.
پدرش می‏گوید:
یک بار که به خانه آمده بود، دیدیم ژاکتی را که برایش خریده بودم تنش نیست وقتی علت را پرسیدیم او گفت: آن را به یکی از دوستانم که پدرش فوت کرده و سرپرست ندارند، داده ام.
از کودکی وقتی که قرآن می‏خواندم کنارم می‏ نشست و گوش می‏داد و می‏گفت: بابا به من هم یاد بده. او واقعاً استعداد خوبی در قرآن خواندن داشت.
یک بار خواب دیدم یک زمین گندم دارم محصول بسیار خوبی داده است. با خود متعجبانه می‏گفتم: چقدر امسال با برکت است. کجا این همه گندم را انبار کنم؟ یکدفعه در یک لحظه متوجه شدم که تمام آن بار گندم آتش گرفت. وقتی از خواب بیدار شدم تاریخ آن را یادداشت کردم 24/8/1359 بود. بعدها متوجه شدم که محمد امین در همان روز ترکش خورده و شهید شده است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی