اولین شهردار شهید جمهوری اسلامی ایران
به بهانه دیدار با همسر شهیدمحمد حسین زاده دشتی
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خوزستان، شهید «محمد حسین زاده دشتی» در اولین روزهای جنگ تحمیلی به صفوف مبارزان میپیوندند و در شرایط بحرانی جنگ در همه عرصهها فعالیت میکند، گاهی وارد صحنه نبرد میشود و میجنگد و زمانی در شهر آبادان شهردار شده و به ساماندهی اوضاع نابسامان میپردازد. در این راه همه جانبه تلاش و فعالیت میکند و سرانجام به فیض شهادت نائل میشود. همسر اولین شهردار شهید با عشق و شور خاصی از خاطرات همسرش و دوران جنگ بسیار ملموس و زنده سخن میگوید؛ گویا آنچه را تعریف میکند در جلوی چشمش مجسم میشود.
همسر شهید دشتی هنوز در همان فضا با گذشت 36 سال از شهادت همسرش زندگی میکند، بانویی که با وجود فرزندان خردسال و بارداری تعلیم نظامی میبیند و تا لحظه شهادت در کنار همسرش از وطن خویش دفاع میکند.
وی در واحد فرهنگی دفتر امام جمعه، کمیته امداد و اخیراً در مجتمع کم بینایان نیز خدمت میکند، سه روز در هفته در دفتر فرهنگی امام جمعه به انجام امور فرهنگی، رسیدگی به ایتام و ترویج ارزشهای اسلامی میپردازد و در کمیته امداد به رسیدگی و ارائه مشاوره به زوجهای جوان و رفع اختلافات خانوادگی میپردازد و همچنین در مجتمع نابینایان به رسیدگی و کمک در فراهم آمدن و برطرف کردن نیازهای معلولان این مجتمع همت میگمارد.
روحیه انقلابی و جهادیاش را حفظ کرده است، با وجودی که چند جا کار میکند ولی به همان حقوق همسرش بسنده کرده و بقیه کارها را برای ثواب و حضور مؤثر در جامعه انجام میدهد.
در این مجال، به مناسبت سالروز شهادت شهید «محمد حسن دشتی» اولین شهردار شهید آبادان، گفتوگویی را با «کبری آتش پنجه» همسر وی داشتهایم که شرح آن را در ادامه میخوانید:
روزهای
اولی که عراق به ایران حمله کرده بود، اصلا با ورمان نمیشد، فکر میکردیم
ریختن بمبها و موشکها، اصابت خمپاره و گلوله تانک به شهر موقت و اتفاقی
است و حملات به زودی متوقف میشود و هرگز فکر جنگ هم به ذهنمان خطور
نمیکرد.
دانش آموزان آماده و مهیا برای رفتن به مدرسه میشدند و اصلاً آمادگی شروع جنگ را نداشتیم. اما اوضاع به گونهای دیگر رقم خورده بود و بعدها فهمیدیم که با جنگی تمام عیار مواجه هستیم.
دفاع پرس: شهید دشتی چگونه وارد جنگ شد و به سپاه پیوست؟
همسرم همواره به فکر مردم محروم شهر بود و آرزویش این بود که روزی برسد که مردم محروم و مستضعف از ظلم و ستم حکومت مستبد و ظالم شاهنشاهی رهایی یابند و همه مردم از امکانات مناسب زندگی برخوردار باشند، به همین دلیل به مردم محروم و مستضعف در مناطق حاشیهای شهر کمک میکرد.
فعالیت شهید دشتی و
همکاران وی در این زمینه ادامه داشت، تا آن که جنگ تحمیلی رخ داد و شهید
دشتی مثل همیشه از پاننشست و با پوشیدن لباس پاسداری، توفیق بیشتری برای
خدمت به قرآن و اسلام پیدا کرد و فقط با داشتن اسلحه کمری به صف مبارزان حق
علیه باطل شتافت.
دفاع پرس: خاطره فرماندهی وی در کوی ذوالفقاریه را برای ما شرح دهید؟
همسرم به عنوان فرمانده یک گروه 70 نفره، در منطقه با عراقیها درگیر شد، همچنین در حماسه تاریخی بیرون راندن نیروهای متجاوزان بعثی از کوی ذوالفقاریه و فیاضیه و در نجات شهر آبادان از خطر سقوط به گواهی همرزمانش نقش بسیار مؤثر و کلیدی ایفا کرد.

دفاع پرس: چه شرایطی پیش آمد که شهید دشتی مسئولیت شهرداری آبادان را پذیرفت؟
شهید دشتی به درخواست مقامات شهری، مسئولیت امداد جنگزدگان آبادان و انتقال آنها به خارج از شهر را عهده دار شد و هنگامی که مسئولیت شهرداری آبادان به وی پیشنهاد شد، به دلیل علاقه شدیدی که به جبههها داشت، نمیپذیرفت. اما هنگامی که فهمید نیروهای رزمنده تشکیلات منظم و سازمان یافتهای را در جبههها پیدا کردند به درخواست مقامات مذهبی و شهری به حکم وظیفه، مسئولیت شهرداری را پذیرفت.
دفاع پرس: شهید دشتی در چه خانوادهای رشد پیدا کرده بود؟ برای ما توضیح دهید؟
همسرم «محمد حسین زاده دشتی» در سال 1327 در شهر «خرمشهر» به دنیا آمد. وی در خانوادهای مذهبی و معتقد پرورش یافت.
همسرم در خانوادهای مذهبی رشد پیدا کرده بود
مادرش مؤمن و مقید به خواندن نماز جماعت در مسجد بود و همواره فرزندانش رابه اقامه نماز در مسجد تشویق و ترغیب میکرد. وضعیت مالی خانواده همسرم بسیار خوب بود، پدرش کارمند گمرک بود و همسرم تنها پسر خانواده بود و توجه ویژهای به همسرم داشتند،از لحاظ مادی همه نوع امکانات و وسایل در اختیار همسرم بود و البته به امر تربیت دینی و رشد همه جانبه وی اهتمام ورزیده بودند.
دفاع پرس: خانواده شهید دشتی چه امکاناتی را برای تحصیل فرزندشان فراهم کرده بودند؟
اهمیت به تحصیل، تربیت و حتی امکانات خاصی که خانواده همسرم برای مطالعه وی فراهم کرده بودند از جمله، میز بزرگ تحریری که فرزندشان برای مطالعه و انجام تکالیفش از آن استفاده و کتابهای بسیاری در زمینه دینی و مذهبی همچون نهجالبلاغه، زندگی ائمه (ع) و منتهیالامال را خوانده بود.
دفاع پرس: شهید دشتی بیشتر به مطالعه چه کتابهایی میپرداخت؟
کتابهای
دینی، قرآنی، زندگی ائمه (ع) و تاریخی را بیشتر مطالعه میکرد، آثار شهید
مطهری (ره) از جمله کتابهای دیگری که همسرم مطالعه کرده بود. به حدی به
اقامه نماز جماعت در مسجد علاقه مند بود که در نوجوانی با وجود سهبار
کفشهایش را برده بودند، باز هم در نماز جماعت مسجد شرکت فعال داشت. همسرم
بزرگ پا بود و همیشه کفشهایش را برایش میدوختند و بسیار گران در میآمد.
همسرم ضبط کوچکی داشت و به قرائت قرآن میپرداخت و در ایام فراغت و فرصتهای کوتاهی که پیدا میکرد به ترجمه و تفسیر آیات میاندیشید و به برادرم هم توصیه میکرد.
همسرم مکانیک قابلی هم بود و تمام وسایل خانهمان را تعمیر میکرد، تختهای تاشویی را میخواست برای فرزندانش بسازد که جنگ مهلت نداد.
جعبههای ابزار متعدد فلزی برای موتورجوش و سایر وسایلش درست کرده بود که اصلا در بازار موجود نبود و خودش طراحی و ساخته بود، تقریباً میتوانم بگویم مثل وسایلی که امروزه میسازند که خیلی فضا اشغال نمیکند ولی حجم زیادی از وسایل را در خود جای میدهد.
دفاع پرس: شهید دشتی چه کارهایی را برای مردم شهرش انجام میداد؟ به عنوان نمونه بیان کنید:
ازدواجهایی به رنگ آسمان در خانهاش و با امکانات خودش راه میانداخت
همسرم توانسته بود بانی تشکیل 30 خانواده ساده و اسلامی شود، ازدواجهایی ساده و اسلامی ترتیب دهد، با مهریههایی معنوی همانند قرآن، نهجالبلاغه، مثنوی معنوی مولوی و با سینهای قرآنی که با گلاب و زعفران نوشته شده است، شربت درست کرده و کام زندگیشان را با قرآن شیرین و متبرک میکرد و مراسمی که در منزل خود و با خرج خودش از قبیل خامه و عسلی که افطاری دادیم و زوج جوانی را راهی خانه بخت کردیم ترتیب میداد و کمک در امر تسهیل ازدواج میکرد، از آشنایی گرفته تا خواستگاری و حتی ولیمه ازدواج. فکرش وسیع و دلی دریایی داشت، به مردم شهر و روستا و در کل به کشورش اهمیت میداد، هر کاری برای کمک به دیگران میتوانست انجام میداد. دلش به حال طبقه محروم و روستایی جامعه میسوخت و بسیار مهماننواز و دست و دل باز به دیگران کمک میکرد.
جوانانی که شهید دشتی زمینه ازدواجشان را فراهم ساخت، عمدتاً در سالهای جنگ رزمنده مجاهد راه خدا شدند و برخی جانباز و شهید شدند.
در ادامه با دختر شهید دشتی درباره پدرش و خاطراتی که در ذهنش باقی مانده است پرسیدیم، مرضیه دختر بزرگ شهید دشتی است که در زمان شهادت پدرش 6 سال داشت. خاطرات خوبی از پدرش داشت که برای ما تعریف کرد:
دفاع پرس: از اهمیتی که پدرتان به خانواده و برنامههای دسته جمعی میداد برای ما تعریف کنید:

پدرم برای مسافرت رفتن خانواده اهمیت قائل بود
اهمیت
فوق العادهای به خانواده میداد و مسافرت در برنامهاش از جایگاه
وِیژهای برخوردار بود، آن هم با امکاناتی خاص و روشی ویژه فولکس استیشن که
فقط چند نمونه با امکاناتی کامل وارد ایران شده بود را تهیه کرده بود و به
مسافرت مشهد و شمال هر سال میرفتیم. پدرم سعی میکرد همه امکانات و وسائل
راحتی خانواده را فراهم کند و با یک برنامهریزی کامل و حساب شده به
مسافرت میرفتیم. خیلی خوش میگذشت، فرصت با پدر بودن کم بود ولی انگار
پدرمان آیندهنگر بود که در همان چند سالی که با خانوادهاش بود سنگ تمام
برای ما گذاشت تا احساس کمبود نکنیم و از محبت و عشق سیرابمان کرد.
دفاع پرس: درمورد حجاب، نظر پدرتان را برای ما بازگو کنید:
پدرم اهمیت فوق العاده ای به حجاب می داد
هر وقت من را با روسری میدید، میبوسید و بغل میکرد و احسنت میگفت و ابراز خوشحالی میکرد. در هنگام شهادت پدرم شش ساله بودم. پدرم به مادرم گفته بود که برای مرضیه چادر تیترون کرم رنگی تهیه کن همانند آن چه اول اخبار کودکی را با چادر آستیندار نشان میدهد، دوستان پدرم که از علاقه وی به حجاب آگاه بودند، برای مراسم پدرم چادری مشکی به همان شکل برایم آورده بودند، پوشیدم و دکلمهای نیز در مراسم پدرم در مدح شهید و شهادت خواندم.
دفاع پرس: جریان عکسهای یادگاری که پدر و مادرتان دارند چگونه است؟ برای ما بیان کنید:
پدرم عاشق زندگی همسر و فرزندانش بود و از هر فرصتی برای ابراز محبت و دوستی بهره میبردند، در همه مسافرتها یک عکس دوتایی با مادرم میگرفتند و مجموعهای از این عکسهای یادگاری موجود است که در حالتهای مختلف داریم.
در
یکی از عکسها پدرم بیمار است، ولی باز هم عکس گرفتن تعطیل نشده و طبق
گفته مادرم طبق زمانبندی مشخص باز هم عکس یادگاری گرفتهاند. این عکسها
بهترین خاطرات زندگی و یادگاریهایی است که از پدرم برای ما باقی مانده
است.
دفاع پرس: شهید دشتی بهخاطر شرایط شهر و مادرتان که باردار بود، از وی خواسته بود تا شهر را ترک کند، نظرش در مورد جمع کردن وسایل منزل چه بود؟
دست به وسائل خانه نزن می خواهم فکر نکنم جنگ رخ داده است
هنگامی که مادرم به درخواست و اصرار پدرم همراه سایر بانوان و خانوادهها باید شهر را ترک میکرد، شروع به جمع کردن مختصر وسایل برای خارج شدن از آبادان میکند و عروسک من را برمیدارد. پدرم می گوید: «دست به وسائل خانه نزن، عروسک مرضیه را برندار، نشانه زندگی و دخترم را بگذار بماند، نظم خانه را به هم نزن میخواهم وقتی خانه هستم فکر نکنم جنگ رخ داده است و خانه کاملاً در شرایط عادی باشد».
دفاع پرس: در مورد شهادت همسرتان برای ما توضیح دهید؟
شهید دشتی سرانجام 23 خرداد سال 60 هنگام نماز مغرب و عشا در حالی که برای اقامه نماز وضو میگرفت بر اثر انفجار گلوله توپ در مسجد، همان سنگری که سالها در آن فعالیت کرده و به تکامل رسیده بود، به شهادت رسید.
مسجد «مهدی موعود (عج)» آبادان شاهد سالها مجاهدت و فعالیت وی بوده است و همین مکان مقدس نیز زمینه عروج وی به سرای باقی را فراهم کرد و شاهد پرواز به ملکوت شد.
- ۹۸/۰۴/۰۶