برخوردهای حسینعلی حیدری و اخلاق و محسناتش
بسیار
کم حرف بود بیشتر از گفتار دیگران استفاده می کرد و زود لبخند می زد و می
خندید ، اهل نزاع و درگیری و برخوردهای نا اهل نبود واقعاً متواضع و فروتن
بود . یکی از روزهایی که خواستم به محله ی کارون منزل سید سر بزنم درب را
باز کرد و خیلی هم عجله داشت میخواست با خانمش از شهر خارج بشه و جایی
بروند که تا از ماشین لندکروز پیاده شدم دیدمش گفتم : کجا ؟ گفت : میخواهیم
بریم مسافرت . گفتم ناهار نخوردیم . گفت : چیزی نمونده کمی تو سفره بود که
ریختمش تو زباله دم درب خونه ، که شروع کردم داخل زباله گشتن با اینکه دلش
نگرفت ولی چند لقمه ای را برداشتم و خواستم بخورم حالش بهم ریخت و رفت تو
خونه و طبق معمول گفت : مسخره چکار می کنی؟ بزار برم تو خونه ببینم چیزی
پیدا می شه که تو زباله را نخوری ، قصدم اذیت کردنش بود و خندیدنش و دوست
داشتم کمی گپ بزنیم و لحظه ای بخندیم که سوژه ای شده بود که تو منطقه ی فاو
هم که دیدمش خاطرات زباله و ته مانده غذا را شرح می داد که حسن چه جوری
دلت اومد تو اون زباله را بگردی و باقیمانده غذا را بخوری ؟ که من از دوران
فصلی که عراقی ها می آمدند و شبانه ته مانده غذاهای ما را می خوردند براش
شرح دادم ( اسرای پراکنده تو نیزارها ) سربازهای عراقیها و گرازها می آمدند
و از باقیمانده غذاهای ما که دور می ریختیم می خوردند و دوباره شبانه می
رفتند تو نیزارها قایم می شدند و نمی آمدند خودشون اسیر کنند و معرفی کنند .
یادش بخیر آقا سید عزیز بسیار دوست داشتنی و عزیز بود . روحش شاد و یادش
گرامی . الفاتحه
عکس یاد شده شهید حسینعلی حیدری و جانباز رضا شرفی
- ۹۳/۱۲/۱۱