| پنجشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۷ ق.ظ

هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست!
🔹مرگ حق است و شهادت در راه معشوق افتخاری است که نصیب هرکس نمی شود.
بعد از مرگم سیاه نپوشید چون سیاه پوشیدن و گریه کردن سزاوار مولایم امام حسین (ع) است.
🔸 ۲ مرداد ۱۳۶۷ سالروز شهادت فرزند آبادان، سرباز کمیته انقلاب اسلامی، شهید محمدرضا جلیلیان در منطقه شلمچه است.
او را یاد و شاد کنیم با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
💠کوه باشی سیل یا باران... چه فرقی میکند
سرو باشی باد یا توفان.... چه فرقی میکند
مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی میکند
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر الزهرا و آبادان چه فرقی میکند
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند
شعله در شعله تن ققنوس می سوزد ولی
لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند
"سیدمحمدمهدی شفیعی"
| سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۶ ق.ظ

گُلهای زیر باران!
درفصل گرما،همیشه یکی ازبچه های محله که پیاده بود،مسافردوچرخه کوچک محمد می شد🔹شخصی کودکان محله را آزارمی داد.مراجع قانونی رامطلع کرد وتامجرم به سزای عملش نرسید،قضیه را رها نکرد.🔶می گفت جبهه لبنان بایدتقویت بشه تا اسراییل نتونه ازآنطرف فشار بیاره◻️مادر،ساک محمد را شناخت؛ لباس بسیجی، پیژامه، مهر و سجاده؛کل وسایل بجا مونده ازمحمد بود.او رفت و هیچ وقت نه خبری ازش اومد و نه پیکری.
▪️۳۱ تیرماه۶۱سالروز شهادت بسیجی شهید"محمدعلی ایوبی کوار"گرامی باد
💠امشب بیا یک سر به خوابم ماه تابان
حالی بپرس ازمادر پیرت پسرجان
دیگرسراغ ازما نمی گیری،کجایی؟
شایدکه یادت رفته قول زیرقرآن
توهمنشینی باجوانان بهشتی
لطفی ندارد دیدن ماسالمندان
شرمندهام مادردلم خیلی گرفته
ناراحت ازحرفم نشو رو برنگردان
پیش سماور رو به رویایش نشسته
مادربزرگ پیر من باچشم گریان
چیزی نمیگوید ولی ازچشمهایش
میشدبفهمی دراتاقش هست مهمان
داردبرایش چای میریزد ولی او
مثل همیشه لب نخواهد زد به فنجان
عطرعجیبی خانه را پر کرده شاید
عطرگُلی باشدکه مانده زیرباران
| سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۴ ق.ظ

جای برادران غیورم چه خالی است!
در عملیات رمضان، احمد شد مسوول بهداری تیپ بعثت. بچه ها به شوخی بهش می گفتند سرتیپ! اورژانس بهداری را راه اندازی کرد ولی دلش آنجا نبود. اسلحه برداشت و با بچه ها زد به خط که در یک مرحله از عملیات مفقود شد. خبر شهادتش هم در ستاد امداد جبهه بهمون رسید. خیلی ناراحت شدیم ومطابق معمول خبر شهادت را روی پلاکاردی نوشتیم. منتظر خشک شدن پارچه بودیم تا آن را روی دیوار نصب کنیم که عصر همان روز، ناگهان احمد وارد مقر شد. موجی از شادی مقر را فرا گرفت.پلاکارد را بهش نشان دادیم و گفتیم حالا با این چه کنیم؟ لبخند ملیحی زد و گفت: "نگهش دارید؛ بزودی به کارتون میاد."و خداحافظی کرد.
احمد، روز بعد در تک نیروهای بعثی آسمانی شد. (راوی: برادر پاسدار محمدرضا فرخی نژاد-مسوول وقت بهداری سپاه آبادان)
💠یکم تیرماه سالروز شهادت پاسدار شهید احمد آقاجری گرامی باد🌹
🔸اینک که شهر شعله ور بی خیالی است
جای برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشکسالی است
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
بر من چه سخت می گذرد این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است
| سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۰ ق.ظ

تنها یک ماه بعد
نام: محمدرضا ریاحی سامانی
پدر: غلامرضا-کارگر
مادر: فردوس-خانه دار
حرفه: تراشکاری
مدرک: دیپلم ریاضی
شغل: معلم
اعزام: ۱۳۶۱/۳/۲۰
شهادت: ۱۳۶۱/۴/۳۱ - شلمچه
تنها حرفی به عنوان آخرین کلمات روی کاغذ می آورم تا بلکه آنان که برای در هم کوفتن برخاسته اند بفهمند که الهامات امام خمینی، عاشقانی ساخته که هیچ سر از پا نمی شناسند.
و اما ای پدر صالح و مادر مومنه ام! حلالم کنید مخصوصا در ایامی که پدر پیر و عزیزم احتیاج به من داشت که عصای دستش باشم.
من از مال دنیا چیزی ندارم زیرا با فقر و بدبختی بزرگ شده ام وطالب مال دنیا و گردآوری آن نبودم.
در مورد دفن کردن من ، آرزو دارم در کربلا دفن شوم ولی اگر امکان نداشت نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم زیرا سرور شهیدان جنازه ما را به کربلا خواهد برد.
همگی شما را دوست دارم.
💠معلم آبادانی، محمدرضا ریاحی سامانی تنها یک ماه بعد از اولین اعزامش به جبهه به شهادت رسید تا مصداقی باشد از این حرف امام خمینی(ره) که: "خوشا به حال شهدا، که ره صد ساله را یک شبه طی کردند. معلوم نیست ما چطور خواهیم مرد."
| سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۴ ق.ظ

عشق است بر آسمان پریدن
صـد پرده بـه هـر نفـس دریدن!
🔸در زمان شاه و در حالی که در استخدام نیروی هوایی ارتش بود ۳ بار به دلیل شرکت درتظاهرات، سنگ پرانی به سوی خودروهای نظامی و توزیع اعلامیه دستگیر و روانه زندان شد که با فرار شاه از ایران، از زندان آزاد شد.
علی اکبر از سوی ارتش یک بار موفق به حضور در جبهه شد و به قدری عاشق شهادت بود که نه تنها از ترور برادرش شهید محمدحسین نگران نشد بلکه همیشه می گفت: برادرم سعادت داشت که شهادت نصیبش شد.
او به دنبال تحقق هدفش چهار بار بعنوان نیروی بسیجی به جبهه رفت تا این که در سی و یکم تیر 1361 در عملیات رمضان و در حالی که ذکر ائمه اطهار را به لب داشت به آرزوی دیرینه اش رسید.
💠شهید علی اکبر پوردلیر یکی از ۳۸ شهید آبادانی نیروی هوایی مقتدر ارتش جمهوری اسلامی ایران است.
🔹عشق است بر آسمان پریدن
صـد پرده بـه هـر نفـس دریدن
اول نفـس از نفـس گسستن
اول قــــــدم از قــــــدم بریدن
نادیـده گـرفـتـن این جهـان را
مَـر دیــــده خـویـش را بدیدن
گـفـتـــم کـه دلا مبـارکت بـاد
در حـلـقـه عـاشقـان رسیدن
مولانا
| دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۲ ق.ظ

دستفروش!
۴-۵ تا رفیق جون جونی بودیم که همگی در مسجد ابالفضل(ع) جمشید آباد فعال بودیم. حاکم، غلامرضا، کمال ،محمدرحیم و من. انقلاب شده بود و ما با اینکه سن کمی داشتیم علیه گروهکهای ضد انقلاب که هرکدام سابقه و برو و بیایی داشتند، کار می کردیم. یکی از مغازه های بازار جمشیدآباد که متعلق به برادر شهید محمدرحیم دهداری بود محل فعالیتمون بود. خانواده حاکم از نظرمالی اوضاع نسبتا خوبی داشتند ولی او در کنار تحصیل و فعالیتهای انقلابی، دستفروشی هم می کرد. بهش گفتم: شما که مشکل مالی ندارید چرا کار می کنی؟ گفت: می خواهم از الان روی پاهای خودم بایستم!
🔸حاکم در سن ۱۹ سالگی در عملیات رمضان اسیر شد و طبق شواهد، همان موقع به همراه تعداد زیادی از رزمندگان اعزامی از آغاجری به شهادت رسید. پیکر پاکش بعد از گذشت بیش از ۱۰ سال تفحص شد و در گلزار شهدای آبادان آرام گرفت.(راوی: برادر رزمنده حسین رشیدی) 💠ایام شهادت پاسدار شهید عبدالحاکم بن رشید را گرامی بداریم با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)🌹
| يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۹ ق.ظ

آقای گُل !
اوایل انقلاب محمدتقی در ستاد حزب الله آبادان فعالیت می کرد که با گروهک های ضد انقلاب درگیر بودند.یک بار که او را تنها گیر آورده بودند چند نفره بهش حمله کردند. سینه محمدتقی بخاطر اصابت تیزبر ۱۴ تا بخیه خورد.
🔸محمدتقی فوتبالیست حرفه ای بود.بازیش آنقدر خوب بود که به تیم ملی هم دعوت شد؛ ولی نرفت. می گفت: بخاطر جنگ نمی تونم آبادان را ترک کنم.
🔹اوایل سال61 بود؛ قبل از عملیات آزادسازی خرمشهر. قرار بود دو ماه دیگر جام جهانی در کشور اسپانیا برگزار شود. تقی گفت: من حتما حداقل برای دیدن بازی فینال می روم! بهش گفتم: ما را سر کار گذاشتی؟ برای رفتن به خارج از کشور پاسپورت و پول نیاز هست. گفت: ان شا الله اگر خدا بخواهد همه چیز درست می شود. من پاستورتم را از خدا گرفته ام! آن زمان متوجه گفته اش نشدم، تا اینکه مدتی بعد در عملیات رمضان به شهادت رسید.
💠۲۹ تیرماه سالروز شهادت بسیجی شهید محمدتقی محقق زاده است. شادی روحش صلوات
| يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۷ ق.ظ

به نام خدا "مشتری خون شهیدان"
و بنام الله "مدافع مستضعفان" تاریخ
سلام به "رهبر آگاه" مسلمان جهان امام خمینی!
🔸اگر ارادۀ خدا بر این قرار گیرد که من به وسیله کفار به شهادت برسم باز هم چیزی جز شرمساری در مقابل او ( الله ) ندارم که بگویم.
🔹این اولین بار نیست که صفوف حق و باطل مقابل هم قرار میگیرند و باز مانند همیشه به یاری الله یکتا ( انّ حزب الله هم الغالبون ) همانا حزب خدا پیروز است.
🔸وصیت می نمایم که اولاً بخاطر خدا و حفظ اسلام خواهر کوچکم را در این مقطع حساس زمانی دختری زینب گونه پرورش دهند تا بتواند در این "جامعه که احتیاج شدید به مبلغین زن" می باشد در این راه خدمت کند .
💠 ۲۹ تیرماه هرسال یادآور شهادت شهید علی اردوانی است.
با او پیمان ببندیم با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)🌹
| شنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۰ ق.ظ

عاشق موهاش بود!
بزرگترین مشکلش درمدرسه این بود که می گفتند باید موهاش رو کوتاه کنه! آخرین تصویری که از محمود یادم میاد اینه که در رمضان ۶۱ سر سفره افطار بودیم؛ یک تیشرت قرمز به تن داشت و موهاش رو ماشین کرده بود! همیشه برام سوال بود که چرا موهاش رو از ته زده بود..
بعدها که کتاب خاطرات شهدا رو خوندم دلیل کارش رو فهمیدم؛ باید از دلبستگی های دنیا دل کند تا لایق شهادت شد.(راوی:خواهر شهید)
💠۲۸ تیرماه سالروز شهادت بسیجی شهید محمود شعبانی است.او برادر کوچک تر سردار شهید محمد شعبانی فرمانده گردان فجر از تیپ امام حسن(ع) است.
🔹باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مُهیّا شد از بهر قربانی
تا کی کنی جان را در قیدِ تن محصور ُکُن حُبّ دنیا را از قلب پاکت دور
با چهره ی خونین سوی حسین رفتر زیبا بُوَد این سان معراج انسانی
شاعر:حبیب الله معلمی
| جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۷ ق.ظ

سفرکرده ها روسفید اومدن
جَوونا دوباره شهید اومدن!
شهدای آبادان در روز ۲۷ تیرماه را بیشتر بشناسیم
| پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۲ ق.ظ

سر به راه!
🔸وصیتم را با نام الله شروع میکنم، چونکه آغازگر زندگی و مرگ است؛
و با نام رهبری که هرلحظهی عمرش برای مستضعفان جهان، دریایی از نعمت است
و ملتی که با خلوص جانش را در این راه نهاده است.
🔹این وصیتنامه در قبال وصیتنامههای شهدا ارزشی ندارد.
خدایا! هماکنون که وصیتنامه را مینویسم با دلی پر از درد و گناه، خواستم بهپیش تو بیایم و با شهیدانی که جسدهایشان بعد از ماهها یا هفتهها و یا ... پیدا میشود، ملاقات کنم.
🔸خواهران و برادران! مبادا قلب امام را از خود برنجانید که قلب امام زمان را رنجاندهاید.
💠۲۶ تیرماه سالروز شهادت"شهید عبدالرضا کمالی" است که درعملیات رمضان بر اثر برخورد ترکش به گردن، "بدون سر" به شهادت رسید.
میدوانند یلان، مَرکبشان پی کرده است/ دشتها را تن بی سرشان طی کرده است
زیر باران، یله در سلسله، مردان بی سر/ طبلها خامُش و در ولوله مردان بی سر
یل ِتکبیر سلاحیم در آن میدان، ما/ ناگهان دست و گریبان شده با شیطان، ما
ره نه این است؛ ره آغشتۀ ما افتاده است/ از ازل تا به ابد، کشته ی ما افتاده است
| پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۹ ق.ظ

همصدا با حلق اسماعیل!
امـت مسلمان ایران قـدر و شکرگزارى این نعمت را بعمل آورید و از بت شکن زمان، خمینـى کبیر اطاعت نمائید که افتـخار و سعـادت دنیـا و آخرت شما مىباشد.
حلالم نمائید و اگرسعادت نصیبم گردید و شهید شدم، مرا در آبادان دفن نمائید.
شهید "اسماعیل" امینی پور شبانکاره، از شهدای بسیجی متولد سال 1345 در شهرستان آبادان می باشد ، وی تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و پس از سالها حضور در جبهه، در سال 1362 در پنجوِین عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش سالها در منطقه بر جای ماند و پس از تفحص در سال 1378 به خاک سپرده شد.
| سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۲ ق.ظ

واخر پاییز ۵۹ بود.در نخلستانهای ذوالفقاری در قبضه خمپاره ی کمیته عشایر که سلمان فرمانده اش بود خدمت می کردم. متوجه شدم که سلمان در زمان هایی خاص، بدون اطلاع مقر را برای دقایقی طولانی ترک می کرد.
یکبار در حال گشت زنی بودم که از دور سلمان را دیدم که در کنار خانمی نشسته است. نزدیک تر که شدم دیدم که در حال غذا دادن به یک پیرزن است. سلمان با اشاره به من فهماند که "چیزی نگو و بنشین!"
بعد از انجام امورات شخصی پیرزن، به سمت مقر حرکت کردیم.
توی مسیر سلمان گفت: سعید! شتر دیدی ندیدی ها! گفتم: قضیه چیه؟ گفت: یک روز در حال عبور از خیابان بودم که صدای کمک خواستن زنی را شنیدم! نزدیک که شدم دیدم پیرزنی در نهر آب پر از خار و خاشاک افتاده و چون نابیناست توان خارج شدن را ندارد. او را بیرون آوردم و از آن وقت تا به حال، هر روز غذایم را می آورم و به غذا دادن، نظافت و انجام کارهایش مشغول می شوم. (راوی: برادر جانباز سید سعید ساجد)
🔸۲۴ تیرماه ۱۳۶۰سالروز شهادت فرمانده عملیات کمیته عشایر"انقلاب اسلامی" آبادان، پاسدار شهید سامی(سلمان)برقول گرامی باد
| سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۰۲ ق.ظ

حُسن یوسُف!
نام: یوسف ماحوزی
پدر و مادر: جواد و آمنه
تولد: ۱۳۴۱/۶/۳۰ / آبادان
شغل: کارگر شرکت نفت
شهادت:۱۳۶۱/۴/۲۴ / شلمچه
یگان اعزام کننده : بسیج
محل دفن: بهشت اکبر اَهرَم-بوشهر مدرک تحصیلی: راهنمایی
عملیات: رمضان
🔸یک روز زن همسایه به من گفت: خانم ماحوزی این چه حرفهاییه که به یوسف یاد می دید؟ بد میشه برامون ها! گفتم: مگه چی میگه؟ گفت میگه: خودم باید شاه را بیرون کنم. مگه خودم چِمِه؟ خودم باید بجای شاه بنشینم! اون موقع یوسف ۴ ساله بود.
🔹 می گفت باید جان خودم را فدای امام کنم و برای معرفی امام همه کار می کرد. برای بزرگترها عکس و اعلامیه توزیع می کرد؛ به بچه های کوچک شیرینی و شکلات می داد و بهشون می گفت مرگ بر شاه بگید!
🔶بهش گفتم پدرجان شما 3 ساله که میری جبهه. دین خودت را ادا کردی دیگه! جواب داد: پدر مقصد ما معلوم است تا پیروزی بر کفار ستمگر اگر جانم را هم فدا کنم از جبهه دست بر نمی دارم.
| سه شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۱ ق.ظ

دیدبان!
بعد از فتح خرمشهر حسن را دیدم.خاطره جالبی از اسارتش برایم تعریف کرد: وظیفه انجام شناسایی درآنسوی کارون را بعهده داشتیم که با بیسیم چی همراهم به دام نیروهای بعثی افتادیم!بعثی ها درحال عقب نشینی بودندو شدیدا به اطلاعات نیاز داشتند.سرهنگ بعثی ازمن پرسید: درمحورتان چه تعداد نیرو دارید؟ با لبخند جواب دادم: چند یگان از سپاه، ارتش ونیروهای بسیجی! نیروی دیگر بعثی به سرهنگ گفت که تسلیم شویم! من هم این پیشنهاد را تاییدکردم که ناگهان سرهنگ یک سیلی آبدار به صورتم زد و دستور داد ما را به بصره ببرند . درمسیر شلمچه بودیم که ماشین مورد هدف رزمندگان اسلام قرارگرفت و زخمی وخونین توسط بچه ها نجات پیدا کردیم!
🔹حسن دیدبان بود و وظیفه اش شناسایی مواضع دشمن.چندروزقبل ازعملیات رمضان دیدمش؛خیلی خوشحال بود. می گفت دیروز همین جا به محضر سیدالشهدا مشرف شدم ولی از محتوای حرفها چیزی نگفت. چند روز بعد به شهادت رسید و سِرّ نجوای عاشقانه اش فاش شد.
(راوی:برادر رزمنده فرهاد فرحیدر)
💠۱۳۶۱/۴/۲۴سالروز عروج شهیدمفقودالاثر حسن روشنگر است.
| دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۷ ق.ظ

🔸مثل همه مردم ایران، "فتح خرمشهر" برایش رویایی شیرین بود؛ که محقق شد.
🔹مثل اویس قرنی، دیوانه وار عاشق دیدار امام خود بود، اما زیرکانه عمل به دستورش را بر دیدار رویش ترجیح داد؛ و ماند.
🔸شب آخر و در آخرین دیدار، دستان مادر را بوسید و گفت: به جبهه میروم و بعداً درس نیمه تمامم را ادامه می دهم؛ و رفت. 💠"رسول روشندل" ۱۹ ساله به جبهه رفت، در عملیات رمضان به شهادت رسید و مکتب نرفته، معلمِ صد مدرّس شد!
▫️ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموزِ صد مدرس شد
"حافظ شیرازی"
| دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۶ ق.ظ

عقل می گوید بمان؛ عشق می گوید برو!
🔸چند روز قبل از شروع عملیات،
خانواده بهش گفتند نامزدت آمده شیراز، بیا تا مراسم عقدتان را برگزار کنیم.
همان روزها هم برای شرکت در دوره سپاه اسمش درآمده بود.
نه عقد کرد و نه به دوره سپاه رفت!
می گفت: برای این کارها وقت هست الان عملیات در پیش داریم نباید از شرکت در عملیات جا بمانم!
عملیات رمضان شروع شد، بسیجی مخلص، "سعید نصاری" در روز دوم عملیات مورخ ۱۳۶۱/۴/۲۳ در هلالی کوشک به شهادت رسید.
💠عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو ؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه ی خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می رود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست. "فتح خون-شهید سیدمرتضی آوینی"
| دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۶ ق.ظ

🔸منتظر تولد بچه شان بودند.نذر کرد که اگر دختر شد اسمش فاطمه باشد و در گرمترین روزهای تابستان روزه بگیرد.
🔹فاطمه ۴ ماهه بود که قصد رفتن به جبهه را کرد. گفتم: من با این بچه، تنها چه کنم؟ گفت: فاطمه ما هم مثل فاطمه هایی که پدرشان شهید شده!
🔸روزهای آخر نوحه های آهنگران را می خواند و برسینه میزد.با۲برادر و۲داماد خانواده به جبهه رفت وسرانجام فرزند《حسن و مادرِ شهیدش شهربانو》،بسیجی هوشنگ قاسمی زاده در۱۳۶۱/۴/۲۳(۲۱ ماه رمضان)با زبان روزه در عملیات رمضان به شهادت رسید.
💠می روم مادر که اینک کربلا می خواندم
از دیار دور یار آشنا می خوانَدم
مهلت چون و چرایی نیست مادر،الوداع!
زان که آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
بانگ «هل من ناصر»از کوی جماران می رسد
در طریق عاشقی روح خدا می خواندم
می روم آنجا که مشتاقانه باحلقوم خون
جاودانْ تاریخ ساز کربلا می خواندم
| دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۳ ق.ظ

با هادی مشغول خواندن دعای توسل بودیم. به نام امام عصر(ع)که رسیدیم پیک گردان گفت:نیّری حرکت کن! با رمز (یاصاحب الزمان) درتاریکی شب به سمت دشمن که در۲کیلومتری ما بود راه افتادیم.باران گلوله برما و ارتشیها شروع به باریدن کرد.کمتراز۵۰مترتاخاکریزهافاصله داشتیم.در این لحظات سخت باید خمیده وگاهی سینه خیز می رفتیم.زمین اطرافمان سوراخ سوراخ شده بود.دراین لحظه ناگهان هادی بلند شدوفریاد زد مگر امام زمان را روی خاکریز نمی بینید؟ پس چرا حرکت نمی کنید؟ این حرف ایمان مضاعفی در نیروها ایجادکرد. هادی دستم را گرفت. همه بلندشدیم و به سرعت به خاکریزها حمله کردیم. خط مستحکم دشمن شکسته شد و سرانجام هادی به برادرشهیدش محمدپیوست.
*راوی:عباس نیّری/فرمانده گروهان-تیپ امام سجاد(ع)
💠۱۳۶۱/۴/۲۳سالروزشهادت بسیجی شهیدهادی فیصلی نژاد است.
هنگام شهادت هادی دخترش۳ساله بودوپسرش محمدجواد ۶ ماه بعد از شهادتش بدنیا آمد.
🔸ای که گفتی"فمن یمت یرنی"جان فدای کلام دلجویت▫️خواهم که روزی هزارمرتبه من،مُردمی تا بدیدمی رویت
✳️هرکه بمیرد مرا می بیند. امام علی(ع)
| شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۱ ق.ظ

کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست.
امام سجاد(ع) /بحار الانوار، ج45،ح۱۱۸
🔸فرید زاده شهر آبادان در سال ۱۳۴۶ می باشد که با شروع جنگ تحمیلی، خانواده وی به شهر دزفول مهاجرت نمودند و او در این شهر به ادامه تحصیل پرداخت.
در حین تحصیل بصورت بسیجی با مسجد محل در خصوص گشت های شبانه و حفظ و حراست از اموال مردم همکاری بسیار مثمری می نمود و با فراگیری اصول نظامی از طریق سپاه پاسداران دزفول به جبهه اعزام گردید و در منطقه پدافندی شلمچه مشغول به مقابله با دشمن بعثی شد. وی بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، پیکر مطهرش "آماج ترکش ها" شد و بشدت مجروح گردید و در همان منطقه در تاریخ ۱۳۶۶/۴/۲۲ به شهادت رسید. 🔹پیکر پاک《شهید فرید ادیبی سده》 طی مراسم با شکوهی تشییع و تدفین گردید و در گلزار بهشت علی دزفول آرام و قرار ابدی یافت.
| شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۴۰ ق.ظ

کنار تکیه امام حسین(ع) خاطرات خدمت خود و برادرم محمود را در محرم سالهای قبل مرور و از آقا گله می کردم که چرا بعد از گذشت ماهها خبری از اسارت، شهادت و حتی پیکر محمود نیست! آن شب خیلی گریه کردم و به خواب رفتم.
در عالم رویا کاروان امام حسین(ع) را در راه کربلا دیدم.جلوی راه کاروان نشسته بودم.ماجرا را پرسیدند؛ به حضرت عباس(ع)علت را عرض نمودم.با اشاره آقا، علمدار کاروان فرمودند: دستهایت را بالا بگیر. شیئی را به بالا پرتاب کردند که در برخورد با دستهایم علامت سبز و قرمزی برجای گذاشت! از جلوی کاروان به کناری رفتم! ازخواب پریدم.خوشحال بودم.نماز شکر خواندم.عالمِ مُعبِّری چنین تعبیرکرد:
برادرت شهید شده و پیکرش ۲ روز دیگر برمی گردد؛ و شد آنچه باید!
💠۲۱ تیرماه سالروز شهادت خادم الحسین(ع)، سرباز ارتش-لشکر۲۱حمزه- "شهید تشنه لب"محمود صنگورنژاد در روزهای پایانی خدمت سربازی و جنگ است. پیکر محمود بعد از ۴ ماه از زمان شهادت در گلزارشهدای قم به خاک سپرده شد🌹
| شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۸ ق.ظ

مامور ساواک در هنگام دستگیری امام خمینی در سال ۴۲ با کنایه پرسید: پس یارانت کجا هستند؟ امام محکم پاسخ داد: در گهواره های مادرانشان!
در یکی از روزهای سرد زمستان ۱۳۴۵ فضای خانه غوابش ها پر شد از صداهای نوزادی که پای روضه هایِ گهواره، گویا گریه از گرسنگی نمی کرد و مثل علی اصغر شیرخواره، اشک می ریخت بر غربت مولای زمانش!
"علیرضا" مهربان بود و عصای دست پدر و مادرش!
روزها گذشت ... . سالها بود که علی اصغرها، علی اکبرهایِ خمینی شده بودند و آماده جانبازی!
بارها از جبهه پیام داده بود که اوضاع منطقه سخت است و نبرد نابرابر؛ چیزی شبیه روضه ها! در آخر هم در اوج گرمای تیرماهِ جزایر و در واپسین روزهای جنگ، تشنه لب مهمان ماه تشنه یِ بنی هاشم شد. پیکر چاک چاک علیرضا تا ۶ ماه انیس خاکهای بیابان بود.💠 ۲۱ تیرماه سالروز شهادت سرباز اسلام شهیدعلیرضا غوابش است. مزار مطهرش را در گلزارشهدای آبادان زیارت کنید🌹
| جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۶ ق.ظ

بچه یِ منطقه مستضعف نشین کارون آبادان بود و آشنایِ درد مردم.
به نیازمندان کمک می کرد و مهمتر اینکه دیگران را نیز به این حسنه ترغیب می کرد.
تا مطمئن نمی شد که مشکل حل شده دست از پیگیری برنمی داشت!
🔸در وصیت کوتاه و خواندنیش آمده:
سفارش من، ادای نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه می باشد.
💠سردار شهید "خسرو" امینیان از پایه گذاران اولین یگان ضدزره در سپاه دوران جنگ است.
شاه شمشاد قدان "خسرو شیرین دهنان"
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
با صبا در چمن، لاله سحر می گفتم
که شهیدان کِه اَند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نِه ایم
از مِی لعل حکایت کن و شیرین دهنان
"حافظ"
| جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ق.ظ

نام: محمد اورکی چهارلنگ
والدین: سپهدار و منور
تولد: ۱۳۴۰ / آبادان
تحصیلات: دیپلم
یگان خدمتی: سرباز ارتش ج.ا.ا
شهادت: ۱۳۶۰/۴/۲۰ / اهواز * اصابت گلوله به سر و سینه
مزار مطهر: تهران
💠وصیتنامه:
امشب با چند تن از برادرانم به دشمن شبیخون می زنیم انشاالله که پیروز می شویم و اگر خدا خواست زنده می مانم تا پیروزی را به چشم ببینم و لیکن اگر هم شهید شدم باز هم با پیروزی که فکرش را می کنم فاصله ای ندارم .
به قول امام عزیزمان ، چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم!
مادر عزیزم ... دلم می خواهد همچون سمیه پیرو راه پسرت باشی دلم می خواهد همچون فاطمه پیرو اسلام باشی و خواهرم نیز یک عنصر صادق برای این جامعه ببار آوری.
| پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ق.ظ

نام: شریف عساکره
متولد: ۱۳۴۷/۴/۲۸ / آبادان
یگان خدمتی: ارتش ج.ا.ا
شهادت : ۱۳۶۷/۴/۱۹ / جزیره "مجنون"
مزار مطهر: گلزار شهدای رامهرمز
💠لیلای همه دل شدگانی مجنون
یک دلبر و چند دل ستانی مجنون
گفتند جزیره ای و دور از همه ای
نزدیکی و دور از همگانی مجنون
در پیچش گیسوان هورت اینجا
سرهای بریده را مکانی مجنون
از داغ کدام لیلیِ سیمین رخ
اینطور خمیده و کمانی مجنون
آرامش بعد گردبادی بی رحم
آرام و مهیب توأمانی مجنون
از سرخی مغرب و طلوعت پیداست
من مات من العشق نشانی مجنون
| چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۳ ق.ظ

نام : شهید عبدالرضا بندِبهمن
سمت: فرمانده گروه انقلابی الثوره
نحوه شهادت: درگیری با عناصر ضدانقلاب / جزیره مینو
تاریخ شهادت: ۱۸ تیرماه ۱۳۵۸ / مصادف با 《نیمه شعبان》
🔸معنی واقعی آزادی، مسئولیت است و به همین خاطر اغلب از این امر می ترسند. "از جملات شهید"
◻️تصویر فوق، نمایی از تندیس شهید است که در پارک کنار کلیسای آبادان نصب شده است.
| سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۸ ق.ظ
شناسنامم میگه۲۱فروردین۴۴در آبادان بدنیا اومدم.پدرم اسماعیل،استوار شهربانیه واسم مادرمم،نارخانمه.
مثل همه بچه های آبادان عشق فوتبال بودم امادرکنارش خیلی هم درسخون. آخرشم دانشگاه قبول شدم؛رشته مکانیک!
توی همون فوتبالم که بازیه تعداد بازیکنای دوطرف برابره اماجنگی علیه ماراه انداختن که توی تاریخ نظیرنداره.۶۰ نفربه یک نفر!!۶۰ تا کشور هرچی داشتن ریختن روی سر یک کشور تنها! مثل همین الان که هنوزم جنگه! منم دانشگاهُ ول کردم رفتم جبهه.مثل خیلیای دیگه. مثل چمران!
مثل همچین روزی-وسط تیرماه که از آسمون آتیش میباره-اون روز توی قلاویزانِ ایلام بخاطر امنیت شما خوبان مشغول نبرد بودیم که یک دفعه سرم تکان شدیدی خورد! ترکش خورده بود به سرم! بقیه ش را بعدا براتون تعریف می کنم؛ توی بهشت!
من شهید علیرضا بدری اقدم هستم. ما توی قلاویزان ۶هزارتا !! شهید دادیم.
بامعرفتها! هرروز ما شهدا رو یادکنید
| سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۲ ق.ظ

نام: ناصر عباسی
تولد: ۹ دی ۱۳۴۸ / آبادان
پدر و مادر:حسین و جواهر
تحصیلات: پایان دوره راهنمایی
شغل: آزاد
یگان خدمتی: (ژاندارمری-سرباز)
شهادت: ۱۷ تیر ۱۳۶۷/سورکوه بانه
نحوه شهادت: اصابت گلوله به سر
مزار مطهر:امامزاده عقیل اسلامشهر
💠بدلیل مهاجرت مردم آبادان در دوران دفاع مقدس، فقط ۱۷۰۰ شهید از ۴۵۰۰ شهید آبادانی، در زیر بمباران ها و عمدتا بدون حضور خانواده در گلزار شهدای آبادان و مناطق حومه دفن و سایر شهدا در دیگر استانها به خاک سپرده شدند.
| سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۲۵ ق.ظ

نام شهید: عادل برازجانی
تاریخ تولد:1347
محل تولد: آبادان
تاریخ شهادت:66/4/17
محل شهادت: بانه
🔸آن ملتی که از جانها و مالهای خویش و حتی فرزندان خویش ایثار میکند مسلماً پیروز است.
امیدوارم خداوند گناهان مرا ببخشد و در زمره "شهیدان صدر اسلام" قرار دهد و این آرزو را توفیق این بنده حقیر بنماید و به راستی که جان دادن در راه اسلام چه شیرین است!
| دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ق.ظ

نام شهید سعید حمودی
تولد ۷ مهرماه ۱۳۴۴ / آبادان
شهادت ۱۶ تیرماه ۱۳۶۵ / مریوان
💠شعری در مورد شهدای مریوان:
کُشتند به سرحدّ وطن، تشنه به خونان
گُردان و یَلان را به شبیخون و فُسونان
بر بام، گریبان بِدَرد پرچم این مُلک
از رایحه کاکل آن خفته به خونان
شمعند خَمُش گشته که در امن بمانند
سرگرم زبان بازی خود، خیلِ زبونان
یاران حسینند که بر خاک فتادند
در دشت، بدونِ گُنه از حمله دونان
آن زنده جاوید که عقل از پی فهمش
از هند به چین میرود، از روم به یونان
رفتند و نرُفتیم ز مژگان، نم اشکی
خفتند و نگفتیم چنان گشته و چونان...(افشین علا)