نسل طوفان

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

وبلاگی برای معرفی شهدای آبادان و خرمشهر

نسل طوفان

این وبلاگ به جهت معرفی شهدای آبادان و خرمشهر با ایده فکری خادم الشهداء حاج احمد یلالی و همراهی شاگردان ایشان راه اندازی گردید.

نویسندگان

شهید غلامرضا رهبر

| يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

پدرش عبدالحسین رهبر از پرسنل رده بالای شرکت نفت و در عین حال خبرنگار روزنامه اطلاعات در آبادان بود. غلامرضا از دوران کودکی به گویندگی و خبرنگاری علاقمند بود و همکاری ‌هایی نیز با بخش کودک و نوجوان صدا و سیمای مرکز آبادان داشت که پیش از انقلاب با نام رادیو نفت ملی فعالیت می‌کرد و سالها به عنوان گوینده در رادیو آبادان فعالیت می‌نمود.

❣با توجه به اینکه خانواده اش از قشر مرفه جامعه بودند و تعداد زیادی از اقوام و آشنایان او در کشورهای دیگر سکونت داشتند او نیز قصد عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل داشت که فوت پدرش باعث شد غلامرضا در ایران و کنار مادرش بماند.

❣پس از انقلاب و شروع جنگ نقش خبرنگاری ایشان پررنگ تر شد و در خط مقدم جبهه مشغول تهیه فیلم و خبر برای واحد مرکزی خبر بود. او بعنوان نماینده صدا و سیما و هماهنگ کننده اکیپ‌های خبری صدا و سیما به مناطق جنگی اعزام شد و بارها از اسکله الامیه و دلاوریهای رزمندگان اسلام تصاویر زیبایی تهیه نمود که هنوز از آن گزارشها بعنوان الگوی خبرنگاری جنگ یاد می‌شود.

✨مبدع خبرنگاری جنگ

❣از وی به عنوان مبدع شیوهٔ خبر نگاری جنگ در ایران یاد می‌شود. حضور او در خط مقدم به‌ قدری جدی بود که نه تنها بعنوان یک خبرنگار بلکه به‌ عنوان یک منبع خبری موثق برای فرماندهان به شمار می‌رفت.

❣تا جایی که محسن رضایی فرمانده جنگ در یک مصاحبه اعلام کرده بود که تا خبری توسط غلامرضا رهبر مخابره نمی‌شد از صحت آن اطمینان نداشتم. صدای عجیبی داشت هنوز هم عاشقان جبهه، همان‌ هایی که از آن روزها به یادگار مانده ‌اند، صدای رهبر را احساس می‌کنند؛ حس صدای رهبر را می‌شناسند. همیشه هم در گزارش‌هایش آیه‌ای از قرآن می‌ خواند، اطرافیانش می‌گوید او اظهار می‌ کرد دوست دارد شهید شود و همیشه با شجاعت برای تهیه گزارش تا خطوط اولیه جبهه‌ها می‌رفت.

❣ «اینجا رادیو آبادان؛ صدای جمهوری اسلامی ایران»؛ مردم جنوب، آن روزها که خانه‌های مردم شهر زیر هجوم تانک‌های بعثی آوار می‌شد، آن روزها که شهر، ویرانه‌ای را می‌ماند، پیچ رادیو کنج طاقچه را که می‌چرخاندند، صدایی آشنا را می‌شنیدند که با قدرت و آرامش، نام جمهوری اسلامی و شهر زیبای آبادان را به زبان می‌آورد؛ “هنا آبادان…”؛ اینجا آبادان.. ؛ اینجا آبادان است؛ اینجا آبادان می‌ماند؛ به زبان عربی هم می‌گفت که بعثی‌ها بشنوند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی