عذر می خواهم؛ بیش از این نتوانستم کمک کنم
ستوان حسین اصلانی
تازه به تهران منتقل
شده بودم. هزینه های سنگین زندگی و بیماری فرزندم از طرفی
و انتقال نیافتن گواهی حقوقم از بوشهر به تهران از سوی دیگرمرا در تنگنای سخت
اقتصادی قرار داده بود.
چند روزی از بستری
شدن فرزندم در بیمارستان نیروی هوایی می گذشت و به علت
نداشتن متخصص این بیماری از من خواسته بودند تا فرزندم را به بیمارستانی خارج از
نیرو
ببرم . مانده بودم که چه باید بکنم. هر چه فکر می کردم راه و چاره ای نمی یافتم .
یکباره
به ذهنم رسید که خدمت تیمسار یاسینی برسم . با هماهنگی آجودان به حضور تیسمار
یاسینی
–
که
در آن موقع ریاست ستاد نیرو را برعهده داشتند – رسیدم . پس
از سلام و احوالپرسی از من خواست تا در کنارش بنشینم. او از وضع زندگی و احوال
خانواده پرسید . من نیز ضمن بر شمردن مشکلات پدید آمده تقاضای وام کردم . ابتدا
مرا به صبر و بردباری در برابر فراز و نشیبهای زندگی دعوت کرد . سپس تلفن را
برداشت و با تیمسار رزاقی صحبت کرد . وی در پاسخ گفت : جناب اصلانی هنوز حقوق بگیر
تهران نشده است . ولی حال که شما می فرمایید و با شناختی که از گرفتاری اش دارید
از یگان حقوقی اش می خواهم که وجه درخواستی را به حساب او واریز کند . البته چند
روزی باید تحمل کند . از تیمسار تشکر کردم وراهی محل کارم شدم . بعد از ظهر همان
روز در حالی که مشغول انجام کاری بودم ، زنگ تلفن به صدا در آمد :
- الو
! بفرمایید .
- سلام
علیکم جناب اصلانی !
- سلام
علیکم ... بفرمایید خواهش می کنم .
- از
دفتر تیمسار یاسینی زنگ می زنم . تیمسار شما را خواسته اند .
- الان
خدمت می رسم .
بی وقفه راهی دفتر
شهید یاسینی شدم . ایشان تعداد 2 سکه بهار آزادی به من
دادند . فرمودند : « از 15 سکۀ اهدایی مقام معظم رهبری فقط 2 تا باقی مانده است که
آن را به منظور تهیۀ اجاق گاز منزلم نگه داشته بودم . امیدوارم که مرا ببخشید و از
اینکه بیش از این
نتوانسته ام کمکت کنم
عذر می خواهم . انشاء الله که خداوند به تمامی بیماران و از جمله فرزند شما شفای
عاجل عنایت فرماید » من که از مساعدت و تواضع آن روزش مات و مبهوت مانده بودم در
حالی که عرق شرمساری بر پیشانی ام نشسته بود رویش را بوسیدم و پس از گرفتن سکه ها
از او خداحافظی کردم . چند ماهی از ماجرا گذشت و مشکلات زندگی ام مرتفع شده بود .
روزی به منظور بازگرداندن وجه سکه ها خدمت ایشان رسیدم . با چهره ای گشاده گفت : «
خدا را شکر گزارم که وضع روحی و زندگی ات خوب شده ؛ لطفاً وجه سکه ها را از طرف من
به خانواده ات هدیه کن. در ضمن هیچگاه
قصد باز پس گرفتن آن را نداشتم ولی می خواستم کمی به خودتان بیایید و بدانید که
هزینه
زندگی در تهران بزرگ با زندگی در شهرستان خیلی متفاوت است .
منبع: کتاب انتخابی دیگر
تحقیق و تألیف : گروه پژوهش و نگارش انتشارات عقیدتی سیاسی نیروی هوایی ارتش
- ۹۳/۰۵/۰۷